جمعه، تیر ۰۸، ۱۳۸۶

DarolFonun School - مدرسه دارالفنون

دارالفنون , نخستین مدرسه عالی یا پلی تکنیک ایران به شمار میره در دوران معاصر که به کوشش بزرگ مرد ایران میرزا تقی خان امیرکبیر وزیر با کفایت ناصرالدین شاه عیاش ساخته شده . محل ساختمان به دستور امیرکبیر در شمال ارگ سلطنتی و در واقع در شمال کاخ گلستان در جایی که سربازان گارد سلطنتی آموزش نظامی میدیدن , ساخته شد . نقشه ساختمان بوسیله  میرزا رضاخان مهندس تبریزی که یکی از پنج نفر محصل اعزامی به لندن در زمان عباس میرزا ولیعهد فتحعلی شاه خائن بود , با استفاده و کپی برداری نسبی از طرح ساختمان سربازخانه ولیچ انگلیس در اواخر سال ۱۲۲۹ آماده و سپس بوسیله محمد تقی معمار باشی شروع به ساخت شد . قسمت شرقی بنا در سال 1230 خورشیدی پایان گرفت . اما در حدود هشتاد سال پس از فعالیت مدرسه و در سال 1308 خورشیدی میرزا یحیی خان اعتمادالدوله قراگزلو وزیر معارف وقت ، ساختمان اولیه دارالفنون رو بطور کامل تخریب و با نقشه و نظارت مهندس نیکلای مارکف روسی ، ساختمان فعلی  رو ساخت . علی اصغر حکمت وزیر فرهنگ وقت هم در سال ۱۳۱۳ خورشیدی در شمال و جنوب ساخت و سازهایی کرد . در ورودی بنا در شمال شرقی مدرسه و رو به خیابان ناصر خسرو باز می‌شه و دروازه بسیار زیبایی داره که به شیوه معماری سنتی دارای طاق زنجیره‌ ای بلندی هست و در دو سمت درگاه دو ستون استوانه‌ای نقره‌ای رنگ سنگی طاق این دروازه رو نگه داشته . درست بالای در دو لنگه‌ ای چوبی وقهوه‌ ای رنگ مدرسه واژه دارالفنون و سال ساختش رو بر روی کاشی نوشتن . این در که در یکی از چهار کنج مدرسه قرار داره به فضای هشتی مانندی باز می‌شه که بعد از بالا رفتن از چند پله به حیاط مدرسه میرسه . ساختمان دو طبقه مدرسه در زمینی مستطیلی ساخته شده . در ابتدای هر چهار گوشه , چهار پلکان مارپیچی طبقه پایین مدرسه رو به طبقه بالا وصل میکنه . با اینکه ساختمان اولیه پنجاه کلاس داشت اما ساختمان کنونی سی و دو کلاس درس بیشتر نداره که شامل دوازده کلاس در دو طبقه در سمت شرق و به همون تعداد در سمت غرب و هشت کلاس در دو طبقه در سمت شمال قرار گرفته . سالنهای نمایش و غذاخوری هم در سمت جنوبی ساخته شدن و تنها این بخش ها یادگار همان ساختمان اولیه دارالفنون هستن و باقی قسمت ها تخریب شده و از بین رفتن توسط مارکف .
انگیزه ساخت دارالفنون به زمانیکه امیرکبیر به روسیه سفر کرد و متوجه نیاز فوری کشور ایران به مرکز آموزش عالی گردید , بر میگرده . به همین دلیل از ابتدای وزارت خود در دربار قاجار , تلاش بسیاری برای ایجاد این مرکز کرد . ولی متاسفانه موفق به دیدن گشایش این مرکز علمی نشد و دارالفنون در زمان تبعید امیرکبیر در کاشان ، سیزده روز پیش از کشته شدن این بزرگ مرد ایرانی ، در سال 1233 خورشیدی با حضور ناصرالدین شاه عیاش و میرزا آقاخان نوری وزیر خائن او و گروهی از دانشمندان و معلمین ایرانی و اروپایی با سی نفر شاگرد رسمن گشایش یافت . نخستین دسته از اساتید دارالفنون به سرپرستی دکتر پولاک ، پزشک شخصی ناصرالدین شاه دو روز پس از دستگیری و تبعید امیرکبیر به تهران رسیدند و به همین دلیل با استقبال گرمی مواجه نشدن . در اون زمان هفت معلم اتریشی ، آموزش محصلینی رو که بیشتر از خانواده‌ های مهم و بانفوذ و اشراف بودن و سنی بین شانزده تا هجده سال داشتن رو بر عهده گرفتن . با وجود شروع به کار مدرسه ، عملیات ساختمانی مدرسه  تا چند سال بعد نیز همچنان ادامه داشت . شاگردان دارالفنون ابتدا سی نفر بودن و سپس به صد و پنجاه نفر رسیدن . آموزش در دارالفنون رایگان بود و حتي به شاگردان لباس ويژه ، ناهار و خرج تحصيل پرداخت مي‌شد . دارالفنون سرآغاز آشنائی ايرانيان با علوم و فرهنگ جديد به شمار میره و آشنایی قشر بزرگی از ایرانیان با فرهنگ غرب در این زمان شکل گرفته و روشنفکران ایرانی در واقع از اینجا رشد کردن . روزنامه وقايع اتفاقيه در دارالفنون انتشار يافت و بسیاری از اولین اتفاقات علمی و فنی و فرهنگی و هنری و بعدها فعالیت های سیاسی روشنفکرانه هسته ش در این مدرسه صورت گرفته . اولین گروه اساتید دارالفنون عبارت بودند از :
بارُن گومنس - استاد پیاده نظام
آگوست کرزیز - استاد توپخانه
زاتی - استاد مهندسی
نمیرو - استاد سوارنظام
کارتنا - استاد مهندسی معدن
دکتر پولاک - استاد طب و داروسازی
بعدها با اعتراض سفیر انگلستان به ملیت بلژیکی این افراد ، چند استاد ایتالیایی ، فرانسوی و آلمانی نیز به این افراد اضافه شدند . سه استاد ایرانی طب ، عربی و جغرافیا و یک استاد فرانسوی مقیم ایران هم به این جمع پیوستند . دروسی که در دارالفنون تدریس میشدند شامل :
پیاده‌‌نظام ، سواره‌نظام ، توپ‌خانه ، مهندسی ، پزشکی و جراحی ، داروسازی و معدن ‌شناسی میشد و رشته‌هایی بود که در این مدرسه تدریس می‌شدند . زبان فرانسه ، علوم طبیعی ، ریاضی ، تاریخ و جغرافیا درس های مشترک همهٔ رشته‌ها بود . بعدها زبان انگلیسی ، روسی ، نقاشی و موسیقی هم به این درس‌ها اضافه شد . دارالفنون به مدت 126 سال قلب تحصیل علوم جدید در ایران دوره معاصر بود . مدرسه دارالفنون در ابتدای خیابان ناصر خسرو سمت راست ساختمان مرکزی مخابرات واقع در جنوب میدان سپه یا توپخانه قرار گرفته .
این مدرسه در محوطه بسیار بزرگی ساخته شده  بود با پنجاه کلاس درس که دور حیاط ساخته شدن . همه این اتاقها با تزئینات نقش و نگاردار و بسیار زیبایی توصیف شدن و گفته میشه در اونها گچ بری های رنگی هم استفاده شده بود . جلو اتاقها ایوان و سایبان ساخته بودن و در وسط حیاط مدرسه حوض بزرگی قرار داشت و در اطرافش باغچه‌ هایی برای کاشت درخت و ایجاد فضای سبز و گلکاری که امروزه هم این فضاها باقی هستن و محیط مدرسه رو بسیار زیبا کردن . فاصله بین باغچه ‌ها هم خیابان کشی و با آجرهای بزرگی معروف به قزاقی فرش شده . در سمت شمال و پشت ساختمان مخابرات امروزی محوطه بزرگی با چند اتاق کوچک و بزرگ قرار داشت که مخصوص دانشجویان نظام بود و بعد از برچیده شدن آموزش نظامی , دانشجویان موزیک در اونها مستقر شدن و امروزه این قسمت خالی باقی مونده . دارالفنون مجهز به آزمایشگاه فیزیک و شیمی و داروسازی ، چاپخانه ، کتابخانه ، سفره خانه یا همون غذاخوری هم بود . در یکی از اتاقها دو اسکلت طبیعی از بدن انسان برای آموزش دانشجویان پزشکی نگهداری می‌شد . در سال 1261 خورشیدی نیر الملوک , وزیر علوم , با همکاری امین السلطان وزیر مالیه با خرید و تخریب خانه‌های جنوبی مدرسه تالاری نمایشی در مدرسه ساخت تا مکانی برای اجرای تئاتر باشه . به دستور ناصرالدین شاه تونلی از زیر زمین از ارگ سلطنتی یا در واقع کاخ گلستان به دارالفنون ساخته بودن و ناصرالدین شاه مخفیانه هر از گاهی وارد مدرسه میشد و بیشتر به سالن آمفی تئاتر میرفت و به تماشای تئاتر میپرداخت . این تونل امروزه هم باقی مونده و تا کاخ گلستان امتداد داره . از اون زمان درِ اصلی مدرسه در خیابان باب همایون یا خیابانی که به دروازه اصلی ارگ سلطنتی باز میشد و قسمت حرمسرای همایونی بود و امروزه وزارت دارایی رو در اون قسمت ساختن , بسته و دری به خیابان ناصریه سابق یا همون ناصر خسرو فعلی گشوده شد .

دارالفنون در تاریخ سیاسی و فرهنگی و علمی ایران نقش بسیار مهمی رو بازی کرده و در واقع آرزوی امیرکبیر رو میشه گفت تا حد زیادی برآورده ساخته . اولین گروه از دانش آموختگان دارالفنون بعدها باعث انقلاب مشروطه در ایران شدن و نسل های بعدی اون در دستگاههای دولتی و نظامی و پزشکی و سیاسی و علمی حتا تا امروزه همواره تاثیر گذار بودن ! آشنایی دانش آموختگان دارالفنون با فرهنگ غرب و علوم نوین و جریانات و وقایع ازادی خواهانه ای که در قرن 18 میلادی و در جریان انقلاب فرانسه رخ داده بود زمینه هایی شدن برای انقلاب مشروطه در ایران ! بزرگان بسیاری در این مدرسه تحصیل کردن و حتا کسانی مثل میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل که نقش پسیار پر رنگی در انقلاب مشروطه داشت هم از دانش آموختگان این مدرسه بوده ! زمانی که رضا شاه بزرگ , دانشگاه تهران رو ساخت , بیشتر استادان این دانشگاه همگی فارغ التحصیلان دارالفنون بودن که به تدریس در دانشگاه تهران پرداختن . حتا از جنبه منفی هم بسیاری از اعضای لژهای فراماسونری در ایران باز هم از دانش آموختگان دارالفنون بودن که توسط میرزا ملکم خان به عضویت در فراماسونری کشیده شدن . و همه اینها بود که باعث شد دارالفنون از ابتدای تاسیس تا زمانی که از اهمیت افتاد , همیشه مورد انتقاد شدید افرادی قرار داشته باشه که استقلال ایران و با سواد شدن مردم ایران رو خطر بزرگی برای منافع خودشون میدیدن . سیاسیون و روحانیون !!!!!! بطوریکه میرزا آقاخان نوری یکی از کسانی بود که مدام خطر دارالفنون رو به ناصرالدین شاه گوشزد میکرد و شاه رو تشویق به بستن این مدرسه . اما خوشبختانه ناصرالدین شاه نه از روی درایت بلکه از روی جهل و اینکه میخواست وجهه کشور ایران در مقابل غرب عقب مانده به نظر نرسه , مانع از بستن دارالفنون میشد . همچنین ناصرالدین شاه تا زمانی که زنده بود , مانع از ورود فرزندان طبقه عامه مردم به این مدرسه میشد و تنها طبقه اشراف و اعیان حق ورود به این مدرسه رو داشتن و دلیل گرفتن شهریه گران , به همین دلیل بود که مردم طبقه پایین از پس شهریه مدرسه بر نیان ! یکی دیگه از دلایل مخالفت با دارالفنون , آموزش علوم نوین مثل پزشکی در این مدرسه بود که کسب و کار پزشکان بسیاری رو در تهران از رونق انداخته بود . پزشکی در ایران سالهای سال در چمبره عطاران و شیادان بود و طب سنتی و خرافات و دعا نویسی و طلسم و جادو و زیارت امامزاده ها و .. تنها راههای درمان مردم بیسواد و بیچاره ایران زمین بود . زمانیکه دانش آموختگان این مدرسه با دانش پزشکی نوین آشنا شدن و درمان های علمی صورت گرفت و همچنین دانش آموختگان با دارو سازی آشنا شدن و داروهای شیمیایی بجای داروهای بی فایده گیاهی اون زمان رایج شد کم کم , باعث شهرت و محبوبیت شدید دانش آموختگان و از رونق افتادن کسب و کار این شیادان شد , روحانیون خائن نیز در حمایت از این قشر عقب مانده وارد گود شدن و به مخالفت با تدریس علوم پزشکی و نوین پرداختن بخصوص در زمینه تشریح بدن انسان و کالبد شکافی که اینها رو نشانه تکفیر میدونستن ! همچنین رشد نظرات آزادی خواهانه هم باعث وحشت سیاسیون و کسانی میشد که طرفدار دیکتاتوری و خفقان فضای سیاسی در ایران بودن . بد نیست ریشه های شکل گیری عقب افتادگی کشور ایران رو نه تنها از دیدگاه نظام های سلطنتی , بلکه بخش مهم و اثر گذار اون رو از سمت و سوی جریان مذهبیون افراطی یا ملایان هم بررسی کنیم تا ببینیم چه خیانت بزرگی از سوی این شیاطین دو پا به کشور و مردم ایران در طول تاریخ صورت گرفت و همچنان هم ادامه داره و دلیل عقب ماندگی و فقر فرهنگی مردم ایران در واقع ریشه در روحانیت داشته و داره !

شاید خنده دار باشه اگر بگم که تا قبل از اینکه بخوام عکاسی کنم از دارالفنون , حتا نمیدونستم کجا قرار داره و اصلن وجود داره یا نه ؟ با اینکه دهها بار از جلوش رد شده بودم اما هیچ وقت چشمم بهش نخورده بود . وقتی که محلش رو پیدا کردم , بارها و بارها رفتم تا ازش عکس بگیرم اما همیشه درش بسته بود و تنها موفق میشدم از دروازه اصلیش عکس بگیرم . برای اینکه بتونم عکس های بی نقصی بگیرم 5 بار رفتم و اومدم تا یکی از اونها خوب در بیاد . شلوغی اون زمان خیابان ناصرخسرو هم یکی از دلایلی بود که باعث میشد مرتب برم و بیام و ماشین ها و مردم توی کادر می اومدن . به همین دلیل یا صبح زود و یا روزهای تعطیل نوروز رو انتخاب کرده بودم و چندین ماه طول کشید تا چنین خلوتی ای رو پیدا کنم . آخرین بار دو یا سه سال قبل بود که داشتیم از عکاسی قسمت های دیگه تهران بر میگشتیم و اتفاقی از جلوی دارالفنون گذشتیم و من ناگهان متوجه شدم در همیشه بسته مدرسه باز هست و یک اتوبوس توریستی جلوی اون قرار گرفته . فورن پریدم پایین و با دوربین ها و لنزها رفتم به سمت مدرسه و واردش شدم .. هیچ کس توی مدرسه نبود و منم از خدا خواسته رفتم به سمت حیاط .. از دور دیدم یک راهنما داره برای عده ای از توریست های خارجی و ایرانی درباره مدرسه صحبت میکنه و مدرسه رو بهشون نشون میده . منم با زیرکی تمام بین اونها خودم رو جا زدم و همراهشون همه جا رو گشتم ! حس عجیبی میداد مدرسه بهم . نمیدونم .. قابل توصیف نیست . بخصوص اینکه همه جا رو خراب کرده بودن برای باز سازی . حیاط مدرسه زیبا و سر سبز بود اما داخل کلاس ها که میشدم , حس دلگیری بهم دست میداد ! تخته سیاه های بزرگ یاد آور دوران مدرسه بود و کلاس ها هم حس خوبی رو منتقل نمیکردن .. بزرگی مدرسه منو گرفته بود و دو ساعت تمام بازدید از اون طول کشید و تقریبن خسته کننده بود . یکی از قسمت های جالب این مدرسه تونلی بود که از کاخ گلستان به این مکان راه داشت و ناصرالدین شاه از اونجا برای دیدن تئاتر می اومد . تونل تاریک بود و ترسناک و فقط تا چند متر داخلش رفتم و زود اومدم بیرون ! کاشی کاری ها و دروازه هایی که باقی مونده بود و بیشتر جاهایی که خراب کرده بودن باعث ناراحتی میشد ! تنها اشتباه بزرگی که کردم این بود که فراموش کردم از مجسمه برنزی امیرکبیر که در سالن آمفی تئاتر قرار داشت عکس بگیرم و تنها دور نمایی از این مجسمه در عکس ها باقی مونده .. به هر حال خوشحالم که تونستم داخل این مدرسه رو که شاید خیلی ها ندیدن هم خودم ببینم و هم برای اونها هم به نمایش بذارم . این مدرسه در تصاحب وزارت آموزش و پرورش هست و اون زمان در حال تخریب و یا بقول کارگرها در حال بازسازی بود و قرار هست که به موزه آموزش و پرورش تبدیل بشه و نمیدونم شده یا نه و امیدوارم چنین اتفاقی بیافته و تبدیل به برج و پاساژ نشه !!!!! شاید روزی که دوباره به ایران اومدم , با دیدن دارالفنون بازسازی شده بتونم عکس های بهتری بگیرم ..

دوشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۶

ZahiroDoleh Cemetery - آرامگاه ظهیر الدوله

گورستان ظهیر الدوله تاریخچه بسیار جالبی داره که کمتر کسی ازش با خبره . ظهیر الدوله رو در واقع بیشتر مردم بعنوان محل به خاک سپاری فروغ فرخزاد میشناسن و نه از تاریخ اون خبر دارن و نه اینکه چه کسانی در اونجا دفن شدن .
علیخان قاجار دولو ملقب به ظهیرالدوله از خوشنام ترین مردان ایران در تاریخ معاصر بوده و ازش بسیار یاد شده . شهرت این مرد هم به دلیل افکار اصلاح طلبانه و مدرن و هم به دلیل آشنایی با علم و ادب و هنر و هم درویش بودن و پایه گذار انجمنی به نام اخوت بوده . علیخان پسر محمد ناصر خان ظهیرالدوله وزیر تشریفات و سردار نامدار قاجار بود و در سن 13 سالگی بعد از درگذشت پدر شغل و لقب پدرش رو از ناصرالدین شاه عیاش دریافت کرد و بعنوان علیخان ظهیرالدوله وزیر تشریفات دربار شروع به کار کرد و در سن 16 سالگی با فروغ الدوله دختر ناصرالدین شاه ازدواج و داماد شاه شد . طبق اسناد تاریخی ظهیرالدوله در سال 1243 خورشیدی در جمال آباد شمیران متولد شده . اتفاق مهمی که در زندگی ظهیرالدوله رخ میده و باعث شهرت جاودانیش میشه اینه که در سال 1261 خورشیدی با مرحوم حاج میرزا حسن صفی علیشاه از دراویش معروف نعمت الهی آشنا و با این آشنائی به جرگه دراویش می پیونده و به نام صفا علی معروف میشه . بعد از درگذشت صفی علیشاه به جانشینی او گماشته و بعدها هم انجمن اُخُوت رو علنی میکنه و بصورت رسمی به ثبت می رسونه و در این انجمن از اعیان و اشراف تا فقرا و بی چیزان رو گرد هم میاره . ظهیر الدوله از مدافعان و طرفداران جنبش مشروطه در ایران بود و حتا نمایشنامه ای انتقادی از محمد علی شاه قاجار به نویسندگی و کارگردانی خودش رو در زمان مشروطیت اجرا کرد که باعث عصبانیت شدید محمد شاه شد و به همین دلیل در زمان به توپ بستن مجلس , شاه دستور به توپ بستن خانه و محل انجمن اخوت رو هم صادر کرد .. ظهیر الدوله به سال 1303 خورشیدی بر اثر سکته قلبی در جعفر آباد شمیران درگذشت . طبق وصیتی که کرده بود پیکرش رو در نزدیکی باغ و خانقاه خودش در قبرستان عمومی ای که بین تجریش و امام زاده قاسم قرار گرفته بود دفن کردن . در این محل گورستان قدیمی ای قرار داشت که پیشتر خانقاه ظهیرالدوله هم به همین محل منتقل شده بود . اما پس از دفن ظهیرالدوله ، مریدانش ، این گورستان قدیمی و خانقاهش رو آرامگاه ظهیرالدوله نامیدند و دور تا دورش رو حصار کشی کردن . گورستان ظهیرالدوله امروزه در منطقه شمیرانات تهران در شمال شهر و محدوده ای معروف به گلاب دره قرار گرفته که برای رفتن به اون هم از جاده قدیم شمرون و سربالایی دربند و هم از خیابان پهلوی – میدان تجریش میشه به اونجا رفت و گورستان در کوچه ای به نام ظهیرالدوله قرار گرفته .
علت معروفیت و قرار گیری بسیاری از مشاهیر ایران زمین در این گورستان , خوشنامی و نیکوکاری های بسیار زیاد ظهیر الدوله و مورد قبول بودنش بین تمام مردم بوده طوریکه بسیاری از هنرمندان ، سیاستمداران و دانشمندان ایرانی وصیت کردن که در این آرامگاه دفن بشن و به همین جهت متولیان خانقاه و مریدان ظهیرالدوله ، با فروش زمین‏ های گورستان ،درآمدهای هنگفتی به دست آوردن در طول سالها ! از سال‌ ۱۳۴۰ خورشیدی به بعد دفن مردگان در این گورستان ممنوع شد . طبق نوشته ها , آخرین دفن در این گورستان در سال 1359 صورت گرفت که اون هم در گوری از قبل خریداری و رزرو شده بود .. آخرین متولی این گورستان درویش رضا یکی از اعضای انجمن اخوت بود که پس از مرگش , همسر او از سال  1366 خورشیدی تا به امروز عهده دار این کار شده و همچنان در این گورستان به اتفاق نوه ها و خانواده ش از گورستان مراقبت میکنن و در مقابل دریافت مبلغی , اجازه ورود به گورستان رو به شما میدن .


از آرامگاه ظهیر الدوله فقط این رو میدونستم که زنده یاد , فروغ فرخزاد در اونجا دفن شده و آرمیده . زمانی که عکس هایی از گور نبشه فروغ رو در سایت های مختلف میدیدم , زیرش نوشته بود ظهیرالدوله ولی اینکه بدونم کجاست و چطور جاییه , اطلاعی نداشتم . در جریان گشت و گذارهای عکاسی , آدرسش رو پیدا کردم و برای دیدنش رفتم . البته به هیچ وجه انتظار نداشتم با گورهای مشاهیر بزرگ ایران در اونجا روبرو بشم . برای رفتن به ظهیر الدوله دو راه وجود داره . یکی رفتن به میدان تجریش به سمت نیاوران و سپس خیابان دربند به سمت شمال و یکی هم رفتن از خیابان شریعتی به سمت شمال . تابلویی برای اینکه به شما نشون بده ظهیرالدوله کجاست وجود خارجی نداره ضمن اینکه کلن ورود به این گورستان تا حدی ممنوعه ست و اینطور که شنیدم این روزها کمتر کسانی موفق به دیدنش میشن ! باید از مغازه دارها و اهالی محل بپرسین ظهیرالدوله کجاست . زمانی هم که به اونجا میرسین , مخروبه بودن و کوچک بودن در ورودیش , طوری هست که به هیچ وجه تصور نمیشه این در کوچک ورودی یکی از مهمترین و تاریخی ترین گورستان های ایران و شهر تهران باشه .. اگر شانس با شما یاری کنه و در ورودی باز باشه , میتونین برین داخل و با پرداخت مبلغی پول که بین 5 تا ده هزار تومان باشه ( زمانی که من رفتم هزار تومن دادم ) به پسرک و یا پیرزنی که سرایدار این گورستان هستن , اجازه ورود بگیرین . اگر سرایدارها بد خلق باشن کلن در رو براوتون باز نمیکنن ! معمولن در روزهای نوروز خانواده های بازمانده کسانی که در این گورستان آرام گرفتن , برای بازدید نوروزی به اونجا میان و میتونین قاطی اونها داخل بشین .. به هر حال , فضای گورستان تا حدی وهم انگیز و خوفناکه و طبق گفته کسانی که از گورستان پرلاشز در فرانسه دیدن کردن , این گورستان حال و هوای اونجا رو داره .. حتا وقتی که روز روشن هم میرین , شما رو منقلب میکنه . تا جایی که شنیدم گورستان ابن بابویه هم تا اندازه ای به این شکل بود که امروزه ویرانش کردن ! محیط  با صفاست و پر از درخت و گل . اگر قصد عکاسی کردن دارین بهتره که فصل زمستان رو انتخاب کنید که برگ ها ریختن ولی اگر براتون تنها دیدن گورستان لذت بخشه , فصل بهار و اول اردیبهشت ماه بسیار زیباست و درختها شکوفته دادن و همه سبز شدن .. هر بخشی از گورستان متعلق به گروه خاصی از انسان ها با عقاید و تفکرات خاص هست . مثلن بخشی از گورستان اختصاص به دراویش نعمت الهی و اعضای انجمن اخوت داره . بخشی متعلق به سیاسیون هست و نظامیان . بخشی تعلق به هنرمندان و مشاهیر و ... گورهای افراد بسیار مهمی در اینجا قرار گرفته که شاید کمتر کسی ازشون اطلاع داشته باشه . مانند :
قمر الملوک وزیری , فروغ فرخزاد , رهی معیری , ایرج میرزا , صبا , محمد تقی بهار , روح الله خالقی , خلعت بری , و بسیاری کسانی که حتا تصورش رو هم نمیکنین که در نزدیکی شما آرمیده باشن !
گور فروغ فرخزاد و محمد تقی بهار و رهی معیری رو به سادگی میشه پیدا کرد .. بجز همه اینها در گوشه و کنار این گورستان قبر هایی به چشم میخورن که نشان از قدمت بسیار بالایی دارن طوریکه حتا نوشته های روی اونها محو شده از شدت قدیمی بودن و صاحبان اونها مشخص نیست . گاهی به گورهایی بر میخورین که فقط به اندازه یک کاشی ازشون باقی مونده .. ایرج میرزا هم در اینجاست و میگن اصالتن قزوینی بوده و سنگ قبرش رو هم به شکل شیب دار ساختن که تداعی کننده سُرسُره و جوک هایی هستن که برای این قوم ساختن :) مطمئنن ورود به این گورستان برای هر کسی که اولین بار وارد میشه به شدت تکان دهنده ست .. شاید رفتن به بهشت زهرا اگر عزیزی رو اونجا نداشته باشین , منقلبتون نکنه ولی ورود به این گورستان با اون حال و هوای درختهای انبوه و فضای نیمه روشن و سایه سار و وهم انگیزش , بغضی کهنه رو ایجاد میکنه بخصوص دیدن سنگ گورهای بسیار قدیمی و جالب ! گورستان زیاد بزرگ نیست و در کمتر از یکساعت میشه کل اونو دید . شاید خنده دار باشه اما وقتی واردش میشین دلتون میخواد با ولع زیادی روی تمام سنگ قبرها رو بخونین و ببینین چه افرادی در این گورستان دفن شدن . گاهی اسم افراد بسیار مهم , باعث تعجب شما میشه که اوه .. چنین شخصی اینجاست و ما خبر نداشتیم ؟؟؟؟ گور فروغ فرخزاد یکی از پر بیننده ترین هاست بطوریکه اگر هر زمانی به این گورستان برین امکان نداره دسته گل یا شاخه گل و شمعی روی سنگش نباشه ..
متاسفانه بخشی از گورستان در ملک خصوصی قرار گرفته و با دیوار از گورستان اصلی جدا شده و چند آرامگاه بخصوص آرامگاه خود ظهیرالدوله در اونجا قرار گرفته . برای رفتن به اون قسمت باید زنگ خانه پشتی رو بزنین و وارد بشین که اونها هم در رو به روی کسی باز نمیکنن بجز بازماندگان اون گورها که گویا از قبل باید هماهنگ بشه . تنها از بیرون کوچه میشه اونجا رو دید و یا اگر خیلی دل و جرات دارین مسیر طولانی ای رو باید روی دیوار طی کنین و به اون قسمت برین و بپرین توی حیاط مردم که نمیدونم چه عاقبتی براتون به همراه خواهد داشت . به هر حال خوشبختانه این گورستان همچنان باقی هست و تخریب نشده و امیدوارم هرگز هم نشه .. حتمن برای دیدنش برین چون ارزشش رو داره .

شنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۶

Sar e Ghabr E Agha - سر قبر آقا

از انتهای میدان بهارستان که مجلس شورای ملی در اونجا قرار گرفته به سمت جنوب که حرکت کنید و تا انتهای مسیر برین محلات قدیمی و تاریخی و مهم زیادی چون عودلاجان رو رد میکنین تا به جایی در آخر این مسیر طولانی میرسین که از دور گنبد فیروزه ای بسیار زیبا و بزرگی خودنمایی میکنه که روی اون کبوترهای زیادی نشستن . در یک روز خلوت و بدون ترافیک حدود بیست دقیقه طول میکشه تا این مسیر رو با اتومبیل تا به انتها برین و در روزهای عادی یکساعت و خرده ای زمان میبره . در انتهای خیابان سیروس , گنبدی دیده میشه که در نگاه اول خیلی ها تصور میکنن که یک مسجد عادی باشه مثل همه مساجدی که مثل قارچ سمی در گوشه و کنار شهر سر بر آورده . اما این مکان چیزی فراتر از یک مسجد به حساب میاد و بخشی از تاریخ تهران قدیم رو در خودش نهفته نگه داشته ! این گنبد و آرامگاهش , به سر قبر آقا معروف هست و یکی از زیباترین آرامگاههای قدیمی شهر تهران با سابقه 162 ساله ست و ورود به اون هم ممنوعه !! این محل محل دفن اولین امام جمعه شهر تهران در دوره ناصریه . آرامگاه میرزا ابوالقاسم تهرانی ، معروف به میرزا ابوالقاسم امام جمعه که در دوره قاجار امام جمعه شهر تهران بوده و از اواخر دوره فتحعلیشاه و محمد شاه و اوایل سلطنت ناصرالدین شاه امام جمعه شهر تهران بوده . قبل از به خاک سپاریش , این محل گورستان کوچکی بود اما به مرور زمان و به دلیل اعتقاد مردم عامی به مقام مثلن روحانی امام جمعه و مقدس دونستنش , مردم خواهان دفن شدن پس از مرگ در این گورستان و در کنار آرامگاه امام جمعه شدن و کم کم گورستان گسترش یافت و بزرگ شد و به سر قبر آقا معروف ! بجز خود امام جمعه و همسرش ، ضیاء السلطنه‌ ، یکی از دختران ناصرالدین شاه هم در این آرامگاه درست در کنار گور امام جمعه دفن شده . پس از مرگ امام جمعه , به دستور ناصرالدین شاه ملعون این آرامگاه رو ساختن . منزل امام جمعه در خیابان ناصرخسرو قرار داشت و امروزه هم کوچه ای به نام امام جمعه همچنان وجود داره . امام جمعه همچنین به دستور فتحعلیشاه سرپرستی مسجد شاه رو هم عهده دار شد . لکه ننگی که این شخص در زندگی خودش داشته مثل سایر روحانیون و ملایان , مخالفت سرسختانه ش با امیرکبیر بوده . زمانیکه امیرکبیر به وزارت رسید , اولین اقدامی که کرد , کاهش نفوذ و قدرت روحانیون و ملایان در ایران بود و امام جمعه به همین دلیل به گروه مخالفان او پیوست . پس از هلاکت امام جمعه فرزندش به امام جمعگی رسید که پس از هلاکت , او نیز در همین گورستان دفن شد . طبق اسناد تاریخی , امام جمعه , جزو ملایان درباری بوده و به همین دلیل از سوی حکومت اسلامی مورد بی حرمتی قرار گرفته و ورود به آرامگاهش که در تصرف بیناد مستضعفان هست , ممنوعه ست !
این آرامگاه از چهار ایوان شرقی‌ ، غربی ‌، شمالی و جنوبی تشکیل شده . ایوان شمالی دارای تزیینات آینه کاری و گچ‌بری و شکل های هندسی زیباست‌ . ایوان شمالی آجر کاری شده . ایوان غربی گچ‌ بُری و مُقرنس کاری شده ست ‌. نمای ایوان شرقی هم طاق رومی و آجر کاری همراه با کاشی کاری های بسیار زیباست‌ . داخل آرامگاه در بیشتر قسمت ها میشه شمایل نحس آقا زین العابدین حسینی رو دید بخصوص تابلوی بزرگی از رنگ و روغن از چهره کریهش کشیده شده و همچنان در این آرامگاه در حال خاک خوردن هست . وسط محوطه آرامگاه حوض بزرگی قرار گرفته و ورود از دو سمت امکان پذیر هست تمام نماها و سر ستون ها از سنگ های تراشیده کار دست هست و بسیار زیبا و ارزشمند سقف از چوب درست شده و در ورودی به داخل حرم هم باز چهره امام جمعه قرار گرفته و در بالای اون علامت تاج شاهی و تعریف و سلام و درودی که به ناصرالدین شاه شده . زریح از چوب ساخته شده . حرم آینه کاری این آرامگاه با لاله‌های قرمز رنگ‌ روشنایی و زیبایی خاصی به این مکان بخشیده ‌و زمانی که روشن میشه , حس عجیبی رو به آدم میده . یکی از قسمت های جالب صندوق چوبی گره کاری شده وسط حرم داخل ضریح چوبی هست و تزیینات مختلف بر جای مانده از دوره ناصرالدین شاه‌ که ساعتها شما رو محو خودش میکنه . در کنار گور سید زین‌العابدین ‌و گور همسرش‌ ، ضیاء السلطنه‌ دختر ناصرالدین شاه هم در این مکان دفن شده . در ایوان‌ غربی و جنوبی این آرامگاه هم شخصیت هایی چون ناظم الاطبا و سید مهدی امامی‌ ، از چهره‌های سیاسی دوران محمد رضاشاه فقید ‌، دفن شدن .
در مورد تاریخچه گورستان گفته شده که : این محل یکی از محله های کثیف و نا امن شهر تهران به حساب می اومد و در اطرافش کاروانسراهای زیادی قرار داشته که مهمترین اونها کاروانسرای خانات بود که امروزه همچنان باقی مونده و شترداران و قاطرچی ها و بازرگانان خرده پای غربتی که برای فروش کالاهاشون به میدان امین السلطان می اومدن و در این کاروانسراها  اقامت داشتن محیط رو بسیار کثیف و زشت و نا امن کرده بودن . امروزه هم این محل چندان خوشنام نیست و بازارچه امین السطان همچنان باقیه و محل فروش عمده حبوبات در تهران به شمار میاد . در دوران سلطنت پر شکوه رضاشاه بزرگ ، به منظور توسعه و گسترش شهر تهران ، این گورستان قدیمی تخریب شد و به جای اون باغ بسیار زیبایی به نام باغ فردوس پدید آوردن . در زمان سلطنت محمد رضا شاه فقید , در این محل زایشگاه فرح پهلوی رو ساختن که رضا پهلوی , ولیعهد در این بیمارستان متولد شد و پیشتر بنیاد خیریه اشرف پهلوی در این محل قرار داشت . این زایشگاه امروزه همچنان به فعالیت خودش ادامه میده . همچنین این محل مدتی هم متعلق به شهرداری بوده و محل جمع آوری زباله های شهر تهران . جعفر شهری باف , پژوهشگر بزرگ شهر تهران در رابطه با این گورستان اینطور نوشته :
خاکروبه‌های تمام شهر در آنجا جمع شده ، توسط دولابی‌ها سرند و غربال شده برای کشت و زرع حمل می‌گردید و باقیمانده ‌های آن در همانجا مانده به صورت تل عظیمی با بوی زننده و متعفنی وسط قبرستان خودنمایی می‌نمود . آنجا محل دفن اطفال و مرده‌های بی صاحب و اموات بی ارزش شهر تهران بود که حتی مردم زحمت حمل ایشان را تا گورستان چهارده معصوم حوالی میدان شوش به خود نمی‌دادند . قبرستانی که در قحطی ‌و وبای‌ بزرگ تهران از زمان ناصرالدین شاه به بعد به وجود آمده بود و اطراف آن خانه‌ها ی خرابه بی صاحبی قرار داشت که در اثر همان بلایا سکنه شان از میان رفته و اجساد در درون این خانه ها بی کفن و دفن مانده و پوسیده و متعفن و اسکلت شده بود ، جنازه‌ها در کوچه خیابان‌های شهر مانده ...
با شنیدن این تاریخچه میشه فهمید با چه مکانی روبرو هستیم !! حتمن به دیدن این آرامگاه زیبا برین . بهترین زمان برای دیدن از این آرامگاه روزهای تعطیل و جمعه هاست که البته اگر موفق به ورود به داخلش شدین ! این آرامگاه در انتهای خیابان سیروس نزدیک انبار گندم قرار گرفته .


عکاسی از مجلس رو که تموم کردیم , به دنبال خانه آیت الله بهبهانی میگشتیم در محله چاله میدان که متاسفانه پیداش نکردیم و داشتیم بر میگشتیم که چشمم افتاد به گنبد فیروزه ای بزرگی که روبروی ما قرار داشت . اهمیتی بهش ندادم و فکر کردم یه مسجد مثل هزاران مسجدی هست که مثل علف هرز سبز شدن در شهر تهران . زمانی که ماشین به سمت چپ پیچید , نیم نگاهی به گنبد انداختم دوباره و ناگهان چشمم افتاد به ستون های آینه کاری بزرگی که از لای نرده ها مشخص بود و فوری به راننده گفتم ماشین رو نگه داره و پریدم پایین . پیرمردی تکیده که مشخص بود معتاد هم هست به همراه مرد دیگه ای در کنار در ورودی نشسته بودن و به دیوار تکیه کرده بودن . داشتم با ولع داخل عمارت رو نگاه میکردم که پیرمرد گفت برو اینجا نایست .. گفتم نمیشه رفت داخل ؟ گفت نه ! ممنوعه !!! اما نگاهش رو از من بر نداشت .. حس ششمم بهم میگفت داره بلف میزنه و منتظر دستخوشه !!! نزدیکش شدم و گفتم میخوام برم داخل رو ببینم ! گفت نمیشه .. مردی که کنارش نشسته بود لبخندی زد و بلند شد و رفت .. وقتی تنها شدیم گفتم یعنی راهی نداره برم داخل ؟ به همراهم اشاره کرد که اون طرف خیابون ایستاده بود کنار ماشین و داشت ما رو نگاه میکرد . گفت بگو بیاد اینجا .. آقایی که همراهم بود رو صدا زدم و اومد . مشخص بود داره سر و وضعمون رو ارزیابی میکنه و بوی پول به مشامش خورده بود حسابی ! در ورودی ماشین رو , رو باز کرد و گفت سریع ماشین رو بیارین تو . ماشین رو بردیم داخل و راه افتاد به سمت ساختمان و درها رو باز کرد و شروع کرد راهنمایی کردن . منم تند و تند عکس ها رو میگرفتم در صورتیکه نه اسم این محل رو میدونستم و نه میدونستم اصلن از چی دارم عکس میگیرم ! فقط قدیمی بودن و زیبا بودنش برام اهمیت داشت و بس . نیم ساعت بعد که کارم تموم شد , ازش تشکر کردم و از کیفم چند تا دو هزاری در آوردم و دادم بهش . نه هاه گفت نه هیچی و پولها رو گرفت و چپوند توی جیبش و بعد هم گفت هر کی شما رو دید بیرون و گیر داد بگین از فامیلای من هستین ! در رو باز کرد و گفت سریع برین ... سوار شدیم و رفتیم ! شب , وقتی عکس ها رو داشتیم بررسی و ادیت میکردیم , متوجه شدم بعضی قسمت ها جا مونده و بعد تازه کار اصلی شروع شد و اینکه از کجا و چه چیزی عکس گرفتیم ؟ یکساعت تمام نقشه ها رو زیر و رو کردیم و گوگل ارث رو آوردیم و ... تا آخر اسمش رو پیدا کردیم ! اول تصور میکردم از روی تمسخر این اسم رو گذاشتن روش : سر قبر آقا !!!! ولی بعد متوجه شدم اسم درسته . دو هفته بعد دوباره رفتیم به سراغش اینبار با تجهیزات کامل تر و فلاش و سه پایه و لنز اولترا واید و ماکرو و ... بازم مثل دفعه قبل اولش کلی فیلم بازی کرد و بعد راهمون داد داخل و دست آخر هم ده تومن دوباره تیغمون زد .. حس و حالی که داشتم از دیدن این آرامگاه جالب بود . حس میکردم رفتم به دوران های گذشته . گچ بری ها و لوسترهای لاله زیبا و نور خورشید که از پنجره داخل میشد و سنگ قبرهایی که در گوشه و کنار و پای دیوار قرار داشت جالب بود . عاشق رنگ و لعاب کاشی هستم و برام جذابیت زیادی داشت دیدن اونها . قیافه خود امام جمعه که روی بوم بزرگی کشیده بودن و گوشه ای افتاده بود توی خاک بدون حفاظ و هیچی , هم خنده دار و هم دردناک بود ! آینه کاری های بسیار زیبا و رنگی که نشون میداد چقدر گذشتگان ما هنرمند بودن و امروز ....... ! گویا ساختمان رو بازسازی هم کرده بودن و اونهم بسیار ناشیانه . خیلی از قسمت ها رو خراب کرده بود با بازسازی . ستون های سنگی و کنده کاری ها بر روی سنگ ها رو شکسته بودن و یا با رنگ روی اونها رو پوشونده بودن ! دیدن اینها قلب آدم رو به درد میاره که این بازسازیه یا تخریب ؟ تنها نکته ای که باقی میمونه اینه که با دیدن این آرامگاه که برای شخصی روحانی ساخته شده , این تصور پیش میاد که اینجا کاخ هست و یا یک آرامگاه ؟ تزئینات و معماری ای که درش بکار رفته بی شباهت به کاخ شاهان نیست و شاید علت ممنوعیت دیدن این مکان همین باشه که دولت ملایان نمیخواد آبروش بره ... به هر حال , نمیدونم این پیرمرد هنوز زنده ست یا نه ؟ اعتیاد شدید داشت و ادعا میکرد سرایداره ! اگر زنده باشه برین و با دادن مختصر پولی , از زیبایی این ساختمان لذت ببرین و یادتون باشه ایران فقط شیراز و اصفهان نیست و تهران خودش به تنهایی گنجینه بزرگی از هنر معماری و تاریخ رو در خودش داره اما بصورت پنهان !!!!

پنجشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۶

The Best & Most Popular Heavy Metal Band Of IRAN ( RAVI ) - معروفترین گروه متال ایرانی

در طول دورانی که از انقلاب ننگین سال 57 میگذره تا به امروز , عجایب زیادی رو در ایران شاهد بودیم . اتفاقات زیادی رخ داده و خیلی چیزها دستخوش تغییرات ریشه ای شده . یکی از اونها شاید این باشه که در زمینه موسیقی تغییرات بسیار بنیادینی در ایران صورت گرفته که باور نکردنی هم به نظر میرسه . برای نمونه خوبه بدونین در ایران گروه های موسیقی متال هم وجود دارن که اتفاقن نه تنها زیر زمینی نیستن , بلکه بصورت رسمی و با مجوز ارشاد فعالیت میکنن , آلبوم بیرون میدن و حتا کنسرت هم برگزار میکنن . در حکومتی که زمانی حتا موسیقی حرام بوده و داشتن یک نوار کاست در اتومبیل مجازات شلاق و حد و جریمه سنگین نقدی و توقیف ماشین و .. داشت و هنوز هم یک قانون مدون برای اون نوشته نشده و از ساز گرفته تا صدای خواننده و جنسیتش , همه و همه باید از هفت خوان رستم وزارت ارشاد عبور کنن برای گرفتن مجوز پخش , حالا با گروه و گروههایی طرف هستیم که سبک متال رو اجرا میکنن و کارشون هم کاملن قانونی هست . یکی از این گروه ها , گروه راویه که البته فرق این گروه با گروههای متال دیگه که در کشورهای خارجی فعالیت دارن اینه که اونها اشعاری بی محتوا و رکیک و مسخره و توهین آمیز به مقدسات و یا سیاست و ... رو چاشنی موسیقی متال کردن و اینها , اصیل ترین و زیباترین بخش از ادبیات غنی ایران یعنی اشعار مولانا و حافظ رو با سبک موسیقی متال اجرا کردن که بسیار زیبا , دوست داشتنی و پر شور شده و در نوع خودش بی نظیره و یک سبک نوین به شمار میاد . هر چند گروههای دیگه ای در خارج از کشور مثل اوهام و .. هم چنین رویه ای رو در پیش گرفتن , اما به جذابیت این گروه هرگز نرسیدن ! بنیان گذار این سبک کسی نیست جز آقای فرشید اعرابی که جزو یکی از معدود انسان های بسیار شریف و دوست داشتنی و بسیار با سواد و با اخلاق در عرصه موسیقی و هم جامعه هنری ایران به شمار میاد . شخصی بسیار ساده و افتاده و درویش مسلک و با سواد و با اخلاق که فقط ازش انرژی مثبت میتونین بگیرین . ایشون در زمان هایی که از آهنگ سازی فارغ میشن , به تدریس موسیقی میپردازن .
فرشید اعرابی در ابتدا در کار موسیقی فیلم و تئاتر فعالیت میکرد و سپس اقدام به انتشار آلبومی به نام پنهان در سبک متال در سال 1382 خورشیدی کرد که نقطه اوج کارهاش تا اون زمان به شمار میرفت . این آلبوم در سال 1383 مجوز پخش گرفت . فرشید گروهی تشکیل داد به نام راوی و تا به امروز دو آلبوم بسیار زیبا به نام پنهان و سکوت راوی رو منتشر کرده که پیشنهاد میکنم اگر به موسیقی متال و موزیک های سنگین علاقه دارین حتمن این دو آلبوم رو تهیه کنین بخصوص که اشعار بسیار زیبا و پر معنایی هم در این آلبوم ها بکار برده شده که جزو شاهکارهای موسیقی متال ایرانی به حساب میاد و کمتر آلبومی رو میتونیم پیدا کنیم از خوانندگان این سبک که هم ترانه و هم متن ، هر دو غنی باشن ضمن اینکه صدای خود خواننده بسیار زیبا و دلنشینه و طنین صداش خاص و بکر هست و شور در انسان ایجاد میکنه ! برای تهیه این آلبوم ها در تهران به فروشگاه آوای باربد میتونین مراجعه کنین و یا با تلفن های 66901270 -66931715 تماس بگیرین برای تهیه اونها . آلبوم سکوت راوی در سال 1385 خورشیدی به پایان رسید ولی به دلیل مشکل فیلترینگ ارشاد و سنگ اندازی های اونها , در نهایت به تاریخ آبان 1387 منتشر شد . این آلبوم شامل هشت ترانه میشه که اشعارش رو آقایان : عباس روشن زاده و محمود استاد محمد ساختن و یکی از ترانه ها هم برگرفته از مولانا هست .
دیگر اعضای گروه هم همگی جزو نخبه های موسیقی ایران هستن و هر کدوم در کار خودشون استاد و صاحب سبک به شمار میان . اعضای ثابت گروه شامل :
فرشید اعرابی : گیتاریست و خواننده - نیما نواپور : درامرز – آرش مقدم : گیتار باس .
و اعضای غیر رسمی و کمکی گروه شامل فرزاد فخرالدینی : لید گیتار –– هادی کیانی : کیبورد و همخوان هستن .
اولین کنسرت فرشید اعرابی در بیست آبان ماه 1389 خورشیدی در تهران و در سالن اریکه ایرانیان اجرا شد و در دو سانس به روی صحنه رفت و با استقبال عجیبی روبرو شد طوریکه تمام سالن پر شده بود و بسیاری از علاقمندان در پشت درهای بسته مونده بودن . ترانه های این کنسرت در سبک Heavy Metal – Hard Rock برگزار شد و مورد توجه همه حضار قرار گرفت . اشعار بکار رفته در ترانه ها اغلب از اشعار مولانا بودن و انتخاب بسیار دقیقی روی ترانه ها صورت گرفته بود . هر چند این کنسرت که اولین در نوع خودش در این سبک در ایران بود با کاستی هایی هم همراه بود که دلیل اون بی برنامگی برگزار کنندگان سالن بود اما روی هم رفته فوق العاده بود . اون هم برای کسانی که تجربه ای در این زمینه نداشتن و در واقع آقای اعرابی جزو پیشگامان به شمار میان در ایران . امیدوارم کارهای بیشتری رو از این گروه و همینطور گروههای دیگه شاهد باشیم در ایران . سایت رسمی فرشید اعرابی در این آدرس www.farshidarabi.com  قرار گرفته و با همین نام در فیس بوک هم میتونین پیداش کنین . عکس هایی که در این مجموعه آلبوم گرفته شده هم از پشت صحنه و در موقع تمرین گروه و هم در موقع اجرای کنسرت گرفته شده و امیدوارم از دیدنشون لذت ببرین . یکی از ترانه های زیبای ایشون رو هم چاشنی عکس ها میکنم و امیدوارم لذت ببرید ترانه رقص بهار از اشعار مولانا از آلبوم پنهان.

ادامه عکس ها ...

Shahreh No - شهرنو

شهرنو واژه ای هست که تقریبن از بچه ده ساله تا پیرمرد هشتاد ساله ایرانی معنا و مفهومش رو میدونن و با اینکه بیشتر از سی سال میشه که دیگه وجود نداره اما هر ایرانی ای هنوز هم نامش رو به یاد داره و بطور نسبی هم از چند و چونش با خبره . بطور خیلی خلاصه شهرنو به معنی محله ای بدنام بوده در تهران برای تجارت سکس .. اما اینکه تاریخچه شهرنو و علت پیدایشش چی بود و در کجا قرار گرفته بود و چطور شد که فرو پاشید و از بین رفت رو هر کسی نمیدونه و ازش با خبر نیست و ماجرایی بسیار جذاب و هیجان انگیز و همینطور دردناک داره .. با اینکه شهرنو و مساله فساد اخلاقی ضد شعور هست ، اما آگاهی از این مسائل و چرایی وجود چنین مکان هایی در هر جامعه , میتونه بخشی از مشکلات اخلاقی اون جامعه رو حل کنه . نمیشه گفت و نمی تونیم هرگز کاری کنیم که فساد نابود بشه و از بین بره و اون مدینه فاضله ای که علما ازش یاد کردن هرگز در زندگی زمینی که دنیای تضاد هست , به واقعیت نمی پیونده .. وجود چنین مکان هایی در هر جامعه باعث سالم سازی بخش بزرگی از جامعه میشه و باید باشه اما به شکلی قانونی !

برای شهرنو نام های زیادی آورده شده و این مکان رو به نام ها مختلفی میخونن . دلایل نامگذاری شهرنو جالبه . خیلی خلاصه : در ابتدا قلعه شهر نو به وسیله محمد علی شاه قاجار و برای سکونت خانواده شاه ساخته شد و با نام محله قجرها معروف گشت . در اوایل حکومت رضاشاه فردی به نام زال ممد با آوردن برخی زنان خراب از جاهای دور و نزدیک ایران ، این محله رو به کانون روسپی گری تبدیل کرد . نزدیکی این محل به دروازه قزوین باعث شده بود که به این مکان دروازه هم بگن . در زمان رضاشاه باروی قلعه تخریب شد و قلعه جزو محله‌ای از شهر شد و نامش به شهرنو تغییر یافت . در ابتدای دورهٔ ریاست ‌وزرائی سید ضیاء الدین طباطبائی این محله رو برای کنترل و زیر نظر داشتن روسپی‌گری و جداسازی اون از محلات مسکونی شهر گسترش دادن . ارباب جمشید خیرخواه زرتشتی هم برای اینکه به این زنان کمک کنه هزینه نوسازی این محل رو تامین کرد و این محل جمشید هم نامیده میشد . در سال ۱۳۳۳ خورشیدی به دستور زاهدی نخست وزیر وقت دیواری به دور اون ساخته شد که پس از اون قلعه زاهدی و بطور خلاصه قلعه نامیده می‌شد اما در گویش عامه بیشتر به شهرنو معروف بود و هست . قلعه شهر نو رو قلعه خاموشان و زنانش رو ساکنان محله غم هم می‌گفتند . محله شهرنو جزو جدیدترین محله های قدیم شهر تهران به حساب میاد و دلیل دیگه ای هم که بهش شهرنو میگفتن همین بوده شهری که نو پا بود !
اما بطور مفصل ، هسته اولیه تشکیل شهرنو در زمان محمدعلی شاه قاجار شکل گرفت و بهش محله قجرها یا قلعه میگفتن . دلیل نامگذاری قلعه برای ماهیت نظامی اون بود . وقتی مخالفت محمد علی شاه با مشروطه خواهان آشکار شد و شدت یافت ، برای محافظت از خودش و خاندان سلطنتی و سر کوب آزادانه تر مخالفان ، کاخ گلستان رو که داخل شهر قرار داشت ترک کرد و به باغشاه حوالی خیابان امیرآباد جنوبی و میدان باغشاه یا همون ( خر ) امروزی که اون زمان خارج حصار تهران قرار داشت رفت . پس از اون برخی از درباریان و مردم عادی هم به اطراف باغشاه که اون زمان بیابان بود ، اومدن به این دلیل که نزدیکی به شاه میتونست امنیت اونها رو تامین کنه و کم کم باغ و خانه و دکان ساختن و به این شکل ناحیه جنوب باغشاه تا نزدیکی دروازه گمرک آباد شد و به قلعه شهرنو معروف . امروزه هم این محل البته با وسعت کوچکتر همچنان منطقه نظامی هست و پادگان باغشاه نامیده میشه . زمانیکه این محل کمی شلوغ شد دکان داران و کاسب کاران و مردم از هر طبقه ای به این محل اومدن و چون این منطقه بیشتر شبیه به پادگان نظامی بود و نظامیان و محافظین محمد علی شاه در اونجا بودن محمد علی شاه دستور داد که کوچکترین مزاحمتی از طرف نظامیان به تازه ساکنین وارد نشه و گویا چند سرباز هم به دلیل دست درازی به مال مردم به دستور شاه تیرباران شدن در این محل . اداره امنیت شهرنو رو شاه به سالار فیروز سپرد. شهر نو تا سالها گردشگاه تهرانی ها بود و باغات با صفایی داشت مانند باغ و کاروانسرای بزرگ حاج عبدالمحمود بانکی و باغچه ولی خان که بسیار پر گل و گیاه بود .
اما روند شکل گیری شهرنو به معنی منطقه ای کثیف و بدنام از اواسط دوره قاجاریه که جمعیت شهر تهران افزایش پیدا کرد به مرور آغاز شد . در اون زمان پراکندگی زنان روسپی در سطح شهر تهران مشکلات بسیار زیادی رو برای ساکنان تهران ایجاد کرده بود . محله های بدنام شهر تهران که زنان روسپی و قوادان و لوطی ها و عرق خوران در اونها پاتوق درست کرده بودن و مردم از دست اونها به تنگ آمده بودن شامل کوچه قجر ها که بخشی از شهرنو بود ، دروازه غار ، دروازه شمیران ، پشت خندق ها ، سر قبر آقا و چال سیلابی بود و زنان بسیار زیادی در این محلات به تن فروشی مشغول بودن . از دوره ناصرالدین شاه دولت بارها کوشیده بود تا به شکلی این مشکل رو حل کنه اما موفق نشد تا اینکه بالاخره در اواخر دوره قاجاریه دولت با اختصاص دادن قلعه و باغی خوش آب و هوا که همون محله قجرها یا شهرنو در جنوب غربی دروازه قزوین درست در میدان قزوین امروزی بود و گرد آوردن این قشر از جامعه ، این مشکل اجتماعی رو تا اندازه ای حل کرد . اما با فروپاشی سلسله منفور قاجاریه در ایران به ناگهان جمعیت زنان روسپی افزایش پیدا کرد و باعث گسترش بیشتر این محدوده شد و علتش هم این بود که : زمانیکه رضاشاه بزرگ انقراض سلسله قاجاریه رو اعلام و سلسله پرشکوه پهلوی رو تاسیس کرد ، در اولین اقدامی که انجام داد حرمسرای قاجاریه رو متلاشی کرد و تمام زنان حرمسرای قاجار رو از دربار اخراج نمود . محل حرمسرا درست در جایی که امروزه وزارت امور دارایی قرار گرفته یعنی نبش خیابان ناصرخسرو و جنوب خیابان باب همایون و شمال کاخ گلستان قرار داشت که به دستور رضاشاه تخریب و به جای اون وزارت دارایی ساخته شد . صدها زن و دختر بی نوای ساکن حرمسرا همگی به سمت دروازه قزوین کوچانده و در همان منطقه رها و مستقر شدن . عده بسیاری از اونها از بیماری و فقر و فلاکت مردن و تعدادی هم که ثروتی داشتن به ازدواج شاهزاده های قاجار یا افراد متمول در آمده و باقی به روسپی گری روی آوردن و توسط افراد اون محل اغفال و جذب فساد شدن ! با همه اینها تا این زمان محله شهرنو همچنان کم اهمیت بود و چندان گسترده نشده بود .
دو نفر از کسانی که در آرایش و ساماندهی شهرنو نقش کلیدی داشتن محمود عرب و زال محمد بودن که این دو هسته اولیه کانون فساد در شهرنو رو بطور رسمی تاسیس کردن و ساماندهی . در واقع مالک اوليه زمين بسياری از ۱۰۰ تا ۱۵۰ خانه كوچک و پر اتاقی كه مانند لانه زنبور ديوار به ديوار هم در شهرنو ساخته شده بود زال محمد بود . زال محمد از قمار بازها و پا انداز‌های قديمی‌ و مشهور زمان رضاشاه بزرگ در تهران بود . او نخستين كسی بود كه در اين محله چند خانه برای زنان تن فروش ساخت تا هم در اونها زندگی كنن و هم كسب و كار و با کرایه دادن این زنان درآمد هنگفتی به چنگ می آورد . در زمان محمد شاه افراد خلافکار در بیرون از دروازه قزوین پاتوق‌های امنی برای خلافکاری ایجاد کرده بودن که یکی از این افراد شخصی به نام محمود عرب بود که زنان بیچاره و بی‌ کس و کار و ساده لوح رو از شهرستان‌ ها و دهات میدزدید و به این محل می‌آورد و به مردان کرایه میداد . در اواخر حکومت احمد شاه قاجار این محل که در گذشته محله قجر‌ها نام گرفته بود تغییر اسم داد و به دلیل نزدیکی به دروازه قزوین ، دروازه نامیده شد . در اوایل حکومت رضاشاه بزرگ ، شخصی به نام محمد به دلیل سپید بودن موی سر و ابرو به زال ممد مشهور شده بود گرداننده این محل شد و با کمک اعضای باند خود ، زنان و دختران بخت برگشته دهاتی و حتی ساکن شهر‌ها رو با فریب دادن یا دزدیدن به این محل می‌آورد و در اختیار مردان قرار می‌داد . زنان طلاق گرفته و دختران فراری و حتا زنان و دختران تنها و بی پناهی که برای دعا به امامزاده ها میرفتن هم به تور این افراد گرفتار و سر از شهرنو در می آوردن . زال ممد بجز قوادی مالک چندین شیره‌ کش خانه بزرگ در این محل بود و این محل شده بود پاتوق شیره‌ای‌ های تهران . هنوز پس از گذشت دهها سال افراد سالمند معتادی که در این محل رفت و آمد میکنن , بازماندگان اون دوران هستن و اعتیادشون از این شیره کش خانه ها شروع شده ! خانه هایی که محمود عرب برای زنان روسپی ساخته بود و در اونها به کرایه زنان مشغول بود کم کم به گذر حاج عبدالمحمود معروف شد . پس از به سلطنت رسیدن رضا شاه یکی از بیماری‌های واگیر که به مشکل بزرگی برای جامعه تبدیل شد بیماری سیفلیس و سپس سوزاک بود که هر دو از راه نزدیکی جنسی منتشر میشدن . بیماری سیفلیس باعث مرگ و میر نوزادان میشد و ایجاد زخم هایی وحشتناک روی بدن افراد و حتا مرگ و میرهای بسیار زیاد و سوزاک هم باعث خارش و سوزش و ترشحات چرکی شدید در دستگاه تناسلی مردان بطوریکه تا اون زمان هر مردی که باز این زنان رابطه برقرار کرده بود همگی به سوزاک مبتلا شده بودن . رضا شاه به منظور جلوگیری از شیوع این بیماری ها دستور جمع آوری زنان روسپی در یک نقطه و تخریب زاغه‌ها و آلونک‌ های گذر حاج عبدالمحمود رو صادر کرد و شخصی به نام قوام دفتر ، مسئول نقشه ‌بندی و بازسازی ‌این منطقه و اسکان مجدد زنان روسپی شد . تا پیش از رضاشاه دولت های ضعیف قاجاریه موفق به جمع آوری زنان روسپی نشده بودند و اقتدار و قاطعیت رضاشاه بود که باعث به سرانجام رسیدن این مهم شد ! قوام دفتر خیابانی جدید به موازات خیابان حاج عبدالمحمود ساخت و یک فرد زرتشتی خیر به نام ارباب جمشید که از پارسیان هند و تجار مقیم این کشور بود هزینه ساخت ده ‌ها خانه در این محل به منظور اسکان زنان فریب خورده و بی‌سرپرست رو داد و همچنین به منظور تامین مخارج این زنان و فرزندان آنها دهها دهنه دکان در این محله ساخته شد تا از کرایه اونها به زنان بی‌سرپرست یا گمراه حقوق ماهیانه داده بشه تا به این ترتیب از پیوستن دوباره اونها به فساد جلوگیری به عمل بیاد که البته چنین اتفاقی هرگز نیافتاد و این محل از این پس بصورت رسمی معروف به محله فساد شد !
این خیراندیشی‌ ها نه تنها باعث از میان رفتن فساد و فحشا در این منطقه نشد بلکه با نوسازی محله و خیابان‌های آن و ساخت منازل جدید و نوساز ، تجارت سکس در این منطقه رونق تازه‌ای پیدا کرد و زنان روسپی بسیاری به این محل آمدند و محله که با نیت بشر دوستانه و خیرخواهانه ارباب جمشید بینوا ساخته شده بود ، به پاس این خدمت (!) محله جمشید نام گرفت و ارباب جمشید بینوا که هدفی خیرخواهانه داشت , شهرکی بدنام و شهرتی پلید از خود برای مردم برجای گذاشت که تا 32 سال پیش همچنان پابرجا بود و در اوایل کودتای اسلامیون با خاک یکسان شد . وضعیت زندگی در شهرنو بسیار شوم بود و دردناک . در مورد زندگی در این مکان اینطور گفته شده که :
در يك خيابان خانه‌های شخصی زنان تن فروش بود و در خيابان ديگه خانه‌های محل كسب و كارشان . اولی رو نجيب‌ خانه جمشيد می‌گفتند و دومی‌ رو شهرنو. فرزندان خردسال زنانی كه در خانه‌های جمشيد یا نجيب خانه سكونت داشتند به خيابان دوم راه نمی دادن و پليس بچه‌های كم سن و سال رو اگر در شهرنو می‌ديد جمع می‌كرد . این بچه ها مثل كرم در خيابان دوم درهم می‌لوليدند . بیشترشون وقتی به سن ۱۵-۱۴ سالگی می‌رسيدند به جمع خيابان اول می‌پيوستند . دختران در اختيار مردان گذاشته می‌شدند و پسران خود نان آلوده به انواع بزهكاری رو در می‌آوردند که یا از راه دزدی بود یا فریب دادن دختران و آوردن آنها به شهرنو و یا خود پسرها به تن فروشی رو می آوردن و خودشون رو در اختیار مردان همجنسگرا قرار میدادن . خرج برخی از خانه‌ های جمشيد رو يكی از اوباش پولدار می‌پرداخت و خانه‌ های خيابان اول که پر رونق تر بود , سرقفلی داشت. پدر بچه هائی كه در خيابان دوم ولو بودند معلوم نبود و تنها بعضی از اونها پدر مشخص داشتن . پسرها از همان ۱۲-۱۰ سالگی جيب بری و قاچاق مواد مخدر را شروع می‌كردند و يا نوچه يكی از چاقوكش‌ها و دزدها و اوباش می‌شدن و گاه تن به رابطه جنسی هم می‌دادن و این کارها بسیار عادی بود در این محل . بيشتر زندانيان كم سن و سال دوران شاه در زندان‌های ايران و زندانیان میان سال و کهنه کار در دوران حاضر رو همين عده تشكيل می‌دادن . محله جمشيد مركز توزيع مواد مخدر بود . هر روز صبح زود كنار يكی از خانه‌های در بسته نجيب خانه عده‌ای از اين پسران جوان به زحمت روی زمين نشسته و برای بيداری و بر سرپا ايستادن هروئين زير بينی يكديگر می‌گرفتند. شب‌هائی كه تأمين كننده خرج این زنان كه بصورت همسايه در اين نجيب خانه ها زندگی می‌كردند به خانه می‌آمدند تا شب رو با يكی از اين زنان بگذرانند اين پسر بچه ‌ها رو از خانه بيرون می‌كردند و اونها در كوچه شب را صبح می‌كردند و اين ملاقات‌های شبانه در طول تمام شب‌ های هفته ادامه داشت. در همين خانه‌ ها دختران 12 - 13 ساله اين زنان هم مورد اولين تجاوزهای جنسی قرار می‌گرفتند و سپس در سال‌های بعد خود به زنی سابقه دار و آشنا با اين حرفه تبديل می‌شدند . شهرنو ۱۳۵ هزار متر مربع مساحت داشت و منطقه جمشید با توجه به میزان آلودگی و کیفیت محیط به دو ناحیه اصلی و فرعی تقسیم می‌شد . ناحیه اصلی در محدوده خیابان‌های کمیل ، استخر ، قنات و قوام واقع شده و دارای ۳۶ کوچه بود و در هر کوچه ۳۰ تا ۵۰ خانه وجود داشت و در هر خانه چندین خانواده با هم زندگی می‌کردند و در پاره‌ای موارد دیده می‌شد که در یک اتاق چند مرد و زن با هم به سر می‌بردند و دارای فرزندانی هم می‌شدند که پدر اونها مشخص نبود . کل این محدوده مرکزیتی در شهر تهران و در کل ایران بود که جرایمی از قبیل روسپی‌گری ، توزیع مواد مخدر ، سرقت و دیگر جرایم از آنجا منتشر می‌گردید و محل امنی برای زندگی متخلفین و مجرمین در سطح کشور بود و هیچ نظارتی هم بر اونجا نمیشد و در واقع به قدری تو در تو بود که هیچ پلیس و قانونی توانایی نفوذ در این منطقه رو نداشت .

در زمان جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین حوادث تلخی در این منطقه رخ داد . شهرنو پاتوق سربازان انگلیسی و آمریکایی شد اما نیروهای شوروی به سبب انضباط آهنینی که استالین بر ارتش سرخ حاکم کرده بود جرات حضور در محله فساد تهران رو پیدا نکردن وگرنه فجایع بسیاری پیش می آمد و روس ها در این موارد مشهور هستن . با اینکه پلیس نظامی متفقین ( M. P ) میلیتاری پلیس , در محله شهرنو و خیابان‌های اطراف محله جمشید مستقر بود با اینهمه تعدادی از سربازان آمریکایی و انگلیسی به دست مردم اون محل که رابطه جنسی مردان اجنبی با زنان مثلن مسلمون رو نمی‌تونستن شاهد باشن و گناه میدونستن , در همین محل به قتل رسیدن . به همین خاطر سربازان متفقین تعدادی از خانه ‌های شهرنو که این سربازان در اونها به قتل رسیده بودن رو با تانک خراب کردن و سه نفر از صاحبان اون خانه ها و سردسته‌ های شهرنو رو در‌‌ همان محل اعدام کردند .
حادثه شوم دیگه ای که در همین زمان اتفاق افتاد و برگ سیاهی در تاریخ کشورهای به اصطلاح آزادیخواه حک کرده , به نوعی نسل کشی پناهندگان جنگی توسط متفقین بوده . در زمان جنگ جهانی دوم عده زیادی از زنان آواره و بی سر پرست لهستانی به ایران آورده شدن تا از دست نازی ها در امان بمونن و اونها رو در میدان ژاله تهران درست در محلی که امروزه کارخانه برق قرار داره ساکن کردن , پس از حادثه قتل سربازان توسط ایرانی ها , این زنان توسط سربازان آمریکایی به محله شهرنو برده شدن تا مورد بهره برداری جنسی سربازان قرار بگیرن و سربازان با زنان روسپی ایرانی آمیزش نکنن و باعث تکرار حادثه قتل سربازان نشن . پس از خروج متفقین از ایران این زنان در شهرنو باقی موندن و کوچه ای در انتهای خیابان دوم شهرنو رو به اونها اختصاص دادن که تا زمان تخریب کل محل , به کوچه لهستانی ها معروف بود و این زنان در اونجا به تن فروشی میپرداختن .

شهرنو در زمان کودتای 28 مرداد 1332 هم نقش بسیار پر رنگی رو در حواث سیاسی ایران بازی کرده . شعبان جعفری با اجیر کردن و رها کردن عده ای از این زنان بصورت نیمه برهنه در جریان کودتای 28 مرداد و همراهی با کودتاچیان و شعارهای زنده باد شاه و مرگ بر توده ای و مرگ بر مصدق از جنوب شهر به خانه مصدق در انتهای خیابان کاخ و سپس تا خیابان پاستور تظاهرات کردن و چند زن شاخص در بین این زنان , نقش پر رنگی در پیوستن سایر مردم به کودتاچیان داشتن . پس از کودتا این چند زن صاحب چند صد متر زمين در همين محله شدند كه همه این زمین ها به خانه‌ های محل كسب و كار و نجيب خانه اختصاص يافت و وسعت شهرنو بزرگتر شد. یکی از معروف ترین و خوش بخت‌ ترين این زنان روسپی ملكه اعتضادی بود . گفته شده او زنی بود بسیار زيبا و معشوقه افسران اسم و رسم دار ارتش شاهنشاهی ایران مانند سروان خسروانی كه بعدها ژنرال شد و رئيس سازمان ورزش ايران ! ملكه اعتضادی با برخی از اعضای دربار هم رابطه داشت . بعد از كودتای ۲۸ مرداد با استفاده از رابطه ‌هائی كه داشت و خدماتی كه در كودتای ۲۸ مرداد كرده بود از سهامداران بانک ايران و ژاپن شد و پيش از انقلاب از ايران گريخت و در اسرائيل مقيم شد و چند سالی نیست که از درگذشتش میگذره . او در سال‌های بعد از كودتا به يكی از نزديكان اشرف پهلوی تبديل شده و نقش مهمی در شبكه قاچاق مواد مخدر داشت و در این کار با اشرف پهلوی شريک بود .
یکی دیگه از زنان روسپی شهرنو که در کودتای 28 مرداد معروف شد , پروين غفاری یا مو طلائی شهر بود . داستان و خاطرات این زن يكی از پرخواننده‌ ترين پاورقی‌های مجلات دهه ۳۰ و ۴۰ در ايران با همين نام مو طلائی ‌شهرما بود كه حسينقلی مستعان اون رو برای تهران مصور می‌نوشت . نويسنده‌ای كه با علی دشتی و حجازی بر سر شناخت روح و روان زنان رقابت داشت و هر سه می‌خواستند بالزاک ايران بشوند . پروين غفاری بعد از كودتا مدتی هم معشوقه اردشير زاهدی وزير خارجه محمدرضا شاه فقید بود . پس از مدتی این زن تبديل به دامی‌ برای يافتن دختران زيبا برای اعضای دربار شد . پروین پيش از رسيدن به ۴۰ سالگی در چند فيلم فارسی هم بازی كرد كه نقش های دست سوم رو داشت و بيشتر بدليل زيبائی از او در چند فيلم استفاده كردند . در سینما با نام هنری پری غفاری معروف بود .
یکی دیگه از زنانی هم که در این ماجرا نقش مهمی داشت و البته برعکس دیگران سرنوشت شومی پیدا کرد ، پری بلنده بود که تصویر ایستاده ش , ایستاده بر روی رکاب اتومبیل در جریان کودتای 28 مرداد بسیار معروفه . این عکس جزو معروف ترین تصاویر کودتای 28 مرداد شد که پری بلنده در اون دیده میشه .

و در آخر ماجرای متلاشی شدن شهرنو یا کانون تجارت سکس در تهران با پایان غم انگیزی همراه شده . در دهم بهمن ماه سال 1357 خورشیدی ساعت 5 بعد از ظهر عده ای از جوانان و مردم طرفدار خمینی دور دیوارهای قلعه شهرنو جمع شدن و شروع به شعار دادن های اسلامی و انقلابی کردن . به گفته بسیاری از شاهدان این تجمع از پیش طراحی شده بود و کسانی که در اون ماجرا دست داشتن , اقدامشون مشابه با عمل لباس شخصی ها در حال حاضر بوده ! این عده سپس به سمت شهرنو حرکت کرده و دروازه ورودی شهرنو رو شکستن و به داخل شهرنو حمله کردن و با وسائل و تجهیزاتی که همراه داشتن و از قبل فراهم شده بود , شروع به آتش زدن دکان ها و خانه ها و کتک زدن زنان بی پناه روسپی کردن . در جریان این حمله و آتش سوزی ، چند زن روسپی هم زنده زنده سوزانده شدن که با مداخله عده ای از مردم محل , زنان رو رها کردن . تیم خائن آتش نشانان هم با وجود جو انقلابی ای که وجود داشت اعلام کرده بود که هر جایی از شهر رو که مردم به آتش بکشن , آتش رو خاموش نمیکنه و به همین دلیل خانه های زیادی در آتش سوخت در این واقعه . پس از رسیدن این خبر به گوش آیت الله طالقانی , دستور داد تا مردم کاری با این محل نداشته باشن و فتوایی صادر کرد مبنی بر لزوم ادامه حیات این محل برای سالم سازی جامعه !!! این فرمان به اجرا گذاشته شد و به ماموران کلانتری محله شهرنو یا منطقه 15 تهران هم دستور داده شد تا از ورود زنان تازه وارد روسپی به این مکان جلوگیری کنن . فعالیت شهرنو تا خرداد ماه 1358 بدون حادثه ای ادامه یافت و در روزهای آخر خرداد 1358 به دلیل رسیدن ماه رمضان به دستور کمیته مرکزی انقلاب اسلامی تعطیل شد و پس از پایان یافتن ماه رمضان هم اجازه بازگشایی به آنجا داده نشد و تنها بصورت مخفیانه این زنان به فعالیت میپرداختن . مسئولیت و سرپرستی شهرنو بعد از کودتای اسلامیون توسط چند زن شاخص روسپی صورت میگرفت به نامهای پری بلنده ، اشرف چهارچشم , ثریا ترکه , مهین بچه باز , سیمین BMW , پری سیاه و شهلا آبادانی که معروفترین این زنها پری بلنده بود با نام واقعی سکینه قاسمی که همگی به دستور خلخالی خونخوار بدون محاکمه و به جرم مفسد فی العرض بودن اعدام شدن ! هر چند عده کسانی که در جریان این اعدام ها کشته شدن از مرد و زن , بسیار زیاد هست اما تنها این نام ها باقی موندن و نام پری بلنده هم در سازمان عفو بین الملل بعنوان یک بیگناه ثبت شده . گفته میشه پری بلنده به دو روایت اعدام شده : در روایتی گفته میشه که در همان محله شهرنو تیرباران شد و روایت دوم که درست تر به نظر میرسه این هست که در مقابل کافه شکوفه نو پایین بیمارستان فارابی و نبش خیابان امیرآباد جنوبی , در 20 تیرماه 1358 به دار کشیده شد . پیکر بی جان پری بلنده در قطعه ۴۱، ردیف ۸۷، قبر ۳۵ بهشت زهرا به خاک سپرده شد . سنگ گور پری بلنده گویا توسط افرادی به عمد تخریب شده و اثری ازش باقی نیست جز جای خالی و خاکی در بین چند قبر تخریب شده !
سرنوشت باقی زنان تن فروش شهرنو هم چندان جالب نبود . پس از ویران کردن خانه‌های جمشيد در دو خيابان شهرنو و نجيب‌خانه ، زنانی كه در آنها زندگی می‌كردند رو ابتدا به خانه ثابت پاسال در انتهای خيابان جُردن بردن . ثابت پاسال از سرمايه داران بزرگ زمان شاه بود و باعث شده بود تجارت نوین در ایران شکل بگیره و باعث کوتاه شدن دست بازاری های شیاد و کلاش و تجار سنتی ایران که در شکل گیری انقلاب هم پا به پای روحاینت خائن مداخله میکردن داشت و بازاری ها که نونشون در زمان شاه آجر شده بود تشنه به خونش بودن . خانه ثابت پاسال قصری بود با ديوارهای سنگی نرسيده به خيابان فرشته ، در كوچه‌ ۱۴ در انتهای خيابان جُردن . این خانه در دوران انقلاب مصادره شد و سپس زنان روسپی رو به این خانه منتقل کردن و در اين خانه بر سر اين زنان آب تربت (!) ريختند و توبه نامه گرفتن و چادر مشکی سرشون كردند و حجت‌الاسلامی كم سن و سال بنام هادی غفاری که عضو شورای مرکزی مجمع نیروهای خط امام و رییس موسسهٔ الهادی بود و بعدها امام جمعه مسجد الهادی و نماینده سه دوره مجلس هم شد ( این شخص پلید قاتل زنده یاد امیر عباس هویدا هم بوده که با شلیک دو گلوله به گلوی هویدا باعث زجرکش شدن و مرگش شد ) سرپرستی ارشاد مذهبی ‌اونها رو برعهده گرفت و طبق گفته شهود چند نفر از پاسداران و این شخص با بسیاری از این زنان رابطه جنسی هم برقرار کردن پنهانی . این شخص در جریان انتخابات 1388 به مخالفین خامنه ای پیوست و از موسوی و کروبی حمایت نمود هر چند کسی ارزشی براش قائل نشد و طرد شد ! این زنان پس از مدتی بطور مستقل به کار تن فروشی مشغول شدن و بعضی از اونها خانه هایی رو ایجاد کردن و به گردآوری زنان و دختران و ادامه همون سبک شهرنو پرداختن و بعدها بعضی از این زنان دوباره دستگیر و اعدام شدن و عده بسیار کمی برای همیشه این کار رو کنار گذاشتن و عده ای هم به تنهایی این راه رو ادامه دادن .. تعداد کمی از این زنان که پا به کهن سالی گذاشتن امروزه در خانه های سالمندان بخصوص در کهریزک نگهداری میشن و همچنان زنده هستن ! در پایان نه فساد قطع شد و ریشه کن و نه با خاک یکسان شدن شهرنو مدینه فاضله ای ایجاد شد و تهران بهشت شد ! .. شهرنو خشت و گلی بود که ویران شد و از صدقه سرش فساد و فحشائی بود که سرایت کرد و همه جائی شد ...

خيابان جمشيد و شهرنو به دستور آيت الله خلخالی ، جنایت کار روانی حکومت اسلامی ويران شد تا فساد و فحشاء در ايران ريشه كن بشه ! بعد از گذشت 32 سال نه تنها فساد در ایران ریشه کن نشد , بلکه به قدری گسترده و همه گیر شد که امروزه جایی از شهر نیست که قدم بزنین و گردش کنین و مظاهری از فساد علنی رو نبینین ! فسادی که زمانی در پشت دیوارهای محصور قلعه شهرنو جا خوش کرده بود امروزه مثل میکروب طاعون در تمام شهر گسترش پیدا کرده و در بیشتر خانه ها و خانواده ها و زندگی ها رسوخ کرده و مردم رو گرفتار .. به دستور خلخالی پاسداران انقلاب اسلامی با چند بولدوزر به محله جمشید یورش برده و تمام محل رو با خاک یکسان کردن . سپس بعدها در این محل پارکی به نام پارک رازی ساخته شد و امروزه پارک و فرهنگسرای رازی درست در محدوده شهرنو و خیابان جمشید ساخته شده و خیابان جمشید بطور کامل از نقشه حذف شده و در محدوده پارک قرار گرفته . یعنی از خیابان گمرک و قزوین به سمت جنوب تا خیابان سیروس یا مولوی .. تمامی اهل محل و بیشتر ساکنان تهران این محل رو بیاد میارن و ازش همچنان با عنوان سانسور شده محله ای بدنام (!) یاد میکنن ...


پیدا کردن یکی از بدنام ترین محله های قدیمی تهران برای من خیلی دشوار بود ! اولین سختی کار این بود که از چه کسی آدرس و محلش رو بپرسم ؟ کسانی هم که اینجا و اونجا ازشون میپرسیدم , اطلاع دقیقی بهم نمیدادن و یا بیاد نداشتن یا دوست نداشتن اطلاعاتی در این زمینه بدن ! به هر حال با کلی جستجو تونستم محلش رو که پارک رازی بود پیدا کنم و از روی گوگل مپ و نقشه ای قدیمی از شهر تهران تونستم محدوده دقیقش رو در بیارم و رفتم سراغش .. خودم به شخصه خیلی دلم میخواست بدونم شهرنو چطور جایی بوده . کاوه گلستان در سال 1356 عکس هایی از این مکان شوم گرفته بود اما چند و چون و روش اداره این محل در پرده ای از ابهام بود . حدود یک هفته روزی 8 ساعت جستجو کردم تا تونستم کل اطلاعات موجود رو به دست بیارم و گردآوری کنم و این مجموعه رو به نوشتار در بیارم . برای عکاسی , طبق معمول یک روز تعطیل رو انتخاب کردم تا مزاحمتی برام ایجاد نشه . از سمت جنوب خیابان امیرآباد جنوبی که به سمت شمال میرین , وقتی به میدان قزوین میرسین , به سمت چپ میپیچین و بعد از عبور از سه کوچه , به پارک رازی یا همون قلعه شهرنو وارد میشین . پارک به شکل تقریبن مدرنی ساخته شده با تقلید از پارک ساعی و پارک شفق و پارک شاهنشاهی در تهران . فضاهایی برای آمفی تئاتر درست کردن و استخر بزرگی برای قایقرانی .. محل هایی برای ورزش کردن و گشت و گزار . اما .. نکته عجیبی که در همون لحظه ورود به پارک جلب توجه میکنه سنگینی محیط و یک سردی و حس بدی هست که به شما دست میده ! همیشه قدم زدن در پارک ها برای آدم نشاط ایجاد میکنه . ولی این پارک به شکل عجیبی , سرد و بی روح هست ! انگار که روح زندگی و شور درش نیست ! شوم بودن این محل , جنایت ها و فلاکت هایی که در این محل اتفاق افتادن , کالبدهای ذهنی سرگردانی که در این محل حضور دارن و مکانی که شارژ شعوری منفی رو به خود گرفته و خیلی چیزهای دیگه .. شاید علت این سنگینی و بی روحی محیط باشه ! محدوده پارک بسیار بزرگه .. طوریکه آدم تعجب میکنه چطور در این محدوده بسیار بزرگ فساد و جرم جریان داشت . اینجا منو یاد محله سوهو در لندن می اندازه .. از ابتدای پارک که به انتهاش نگاه میکنی مو به تنت سیخ میشه که چه تعداد زن در این محل مشغول به کار بودن ؟ بیست دقیقه طول میکشه از ابتدای پارک تا آخرش رو پای پیاده برین . در کنار پارک خیابان استخر قرار گرفته و سرتاسر پر از مغازه ست .. مغازه هایی که همگی یادگار ارباب جمشید هستن و نیت خیرخواهانه ش .. این قسمت دست نخورده و مثل قبل باقی مونده .. هنوز هم یادم میاد که از مدرسه که اومدم خونه خیلی ها در مورد خراب کردن محله جمشید حرف میزدن و من سر در نمیاوردم چی میگن ! به هر حال چیزی باقی نمونده از اون زمان که بشه به تصویر کشید . فقط مکانی هست با بار شعوری منفی و سنگین و خاطراتی گنگ از اون دوران . خود این محل هنوز که هنوزه محل جرم و جنایت های زیادی هست و خوشنام نیست . گمرک و میدان قزوین و سیروس و ... وای به زمانی که همچنان باقی بود ! پلیس سال هاست هر از گاهی هجوم میاره برای پاکسازی این محلات از شر خلافکاران , مدتی همه چیز آرومه و بعد دوباره اوضاع بر میگرده به شکل قبل انگار که این مکان خلافکارها رو جذب میکنه مثل آهن ربا .. موقع برگشتن برام عجیب بود که چرا حس خوبی ندارم و دلتنگم و بغضی ته گلوم نشسته .. پارکی به این شومی هرگز در زندگیم ندیده بودم !

سه‌شنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۶

Dr Mohammad Ali Taheri - دکتر محمد علی طاهری

ایران زمین گهواره مشاهیر و دانشمندان بزرگ گیتی به حساب میاد . دانشمندانی که در تمام دنیا شناخته شدن و از اونها استقبال شده و ارزش بسیار زیادی براشون قائل هستن و دانشگاهها و مراکز بزرگی در جهان خواستار همکاری با اونها و در اختیار قرار دادن بودجه های کلان برای ادامه فعالیت و پژوهش اونها هستن , اما صد افسوس که این افراد در داخل کشور افرادی گمنام , بدنام , رسوا , شیاد و مرتد و کافر به مردم معرفی میشن !!!! یکی از این مشاهیر ، دکتر محمد علی طاهری بنیان گذار اولین عرفان جامع ایرانی به نام عرفان کیهانی هست که بعد از سالها پژوهش و گرفتن نتایج علمی و مستند و استقبال بی نظیر در جهان از ایشون , در حال حاضر با استقبال گرمی از ایشون در زندان اوین در حال پذیرایی شدن هستن :

از گذشته تا به امروز علما ( روحانیت ) بر ضد عرفا قرار گرفته بودن و تمام عارفان به تیغ علما گرفتار و نابود شدن .. به این دلیل که عرفان دست شیادانه مذهبیون رو همیشه آشکار کرده و سعی در آگاهی دادن به مردم داشته و مذهب راستین رو به مردم نشون داده . علما که نونشون از همین شیادی ها و دروغ و دغل هایی هست که از مذهب خودساخته دروغینشون برای مشتی پیروان نادان و بی خرد تامین میشه و بدون این شیادی ها پشیزی هم در پیش مردم ارزش و اعتبار ندارن و تنها با این کارها میتونن مفت بخورن و زندگی انگلی داشته باشن , به مقابله جدی با عرفا بر اومدن و با زدن تهمت هایی مثل ارتداد و برگشتن از دین و کافر بودن و لامذهبی , اونها رو یا گوشه نشین کردن یا باعث به قتل رسوندنشون شدن . در طول تاریخ ایران زمین عرفای بسیار صاحب نامی داشتم که به دست این شیاطین دو پا یعنی روحانیت و ملایان کشته شدن اما تفکر عرفان در ایران هرگز ؛ نه از بین رفت و نه به دست فراموشی سپرده شد . در طول سالها عرفان در ایران شاخه ها و فرقه های متعددی داشت و بسیاری از مثلن نویسندگان خارجی ای که به نوعی عرفان هایی رو در نوشته هاشون به نمایش میذارن و جوانان ایرانی شیفته اونها شدن , نوشته هاشون تنها بخش کوچک و بی اهمیتی از اقیانوس عرفان رو به نمایش میذاره بلکه ریشه اونها تمامن برگرفته از عرفان هایی هست که در ایران ظهور کرده و عالمگیر شده . کسانی مثل پائولو کوئلیو و دو خوآن و بسیاری دیگه ... در مقابل عرفان عظیم ایرانی سر سوزنی نیستن اما سد افسوس که به دلیل همین کینه ورزی ها و دشمنی ها , علما اجازه مطالعه و آزادی عمل به عرفای ایرانی رو نمیدن و همین باعث ناشناخته ماندن و رازآلود بودن و حتا در پیش برخی مردم ، خطرناک بودن عرفان در ایران شده و تنها جنبه های مسخره اون رو در بعضی کتاب های خارجی به خورد ما میدن ... یکی از دلایل مخفی بودن و مبهم بودن عرفان در ایران زمین مخالفت ها با اون بوده بطوریکه تنها افراد خاصی به عرفان روی می آوردن و سعی میکردن تا عرفان رو بسیار خصوصی و جزو کرامات ویژه شخصی و ارتباط با عوالمی خاص نشون بدن !
عرفان رو بیشتر با شخص مولانا , عطار , شهاب الدین سهروردی , شیخ شبستری و حافظ و ... میشناسن که مشهورترین اونها مولانا یا مولوی هست و دیوان شمس اون بسیار معروفه در پیش اهل عرفان . اما تمام این عرفان ها دارای ایرادات و کمبودها و حتا موارد جعلی مهمی بودن که برای در امان ماندن از تیغ علما و روحانیت خائن , بسیار سنگین و دور از فهم عموم و با چاشنی مذهب آمیخته شدن طوریکه درک و فهم اونها برای افراد عادی به ویژه ایرانیان بسیار مشکل بود و مبهم و با ظاهری مذهبی تا به ملایان بی خرد اینطور نشون بده که ضدیتی با دین نداره . در واقع عرفان از بطن دین ظهور کرده اما بر خلاف مذهبی که روحانیت تبلیغ میکنه , جنبه های بسیار عریان و بی تعارفی از مذهب رو نشون میده که 180 درجه با اون اراجیف و چرندیاتی که روحانیت به خورد مردم ساده لوح میدن فرق میکنه و تعالیم عرفانی گو اینکه از مذهب ریشه گرفتن اما به قوانین و هنجارها و زندگی حقیقی انسان ها بیشتر شباهت دارن تا مذهب و انسان رو با خودش آشنا میکنه و خودشناسی در عرفان برابر میشه با شناخت خدا در صورتیکه در مذهب علما , خدا یک چیزه و انسان موجودی پست و بی ارزش و حقیر در صورتیکه از دید عرفان انسان مظهری از خداست و شناخت انسان یعنی رسیدن به شناخت خدا و این اختلاف عقیده عمیقی بین عرفان و مذهب بوده و هست و مذهبیون شعور درک چنین واقعیت بزرگی رو ندارن !!! کاری که محمد علی طاهری انجام داد این بود که در طول سی سال , با پژوهش بر روی تمامی شاخه های عرفان های ایرانی , جمع بندی کلی ای از اونها انجام داد بخصوص در سمت غرب کشور ایران که مهد عرفان و فرقه های عرفانی مثل دراویش و صوفیان هست . سپس عرفانی متناسب با درک عموم و پالایش شده از ابهامات و خرافات ابداع کرد و به دلیل ماهیت کمال گرانه در کنار درمانگری به شیوه فرادرمانی , این عرفان به نام های متعددی نامگذاری شد مثل عرفان حلقه , عرفان کیهانی , عرفان کمال و ... که درست ترین اونها عرفان کیهانی بود ! عرفان کیهانی با ابزارهایی برای بالا بردن کیفیت زندگی انسان مانند فرادرمانی و شناساندن حقیقت و واقعیت وجودی انسان و گیتی , سعی در به کمال رسوندن کسانی داره که به سوی این عرفان میان تا در نهایت با خودشناسی و ابزارهایی از رحمانیت , به کمال برسن که هدف اصلی انسان از آفریده شدن هست !
بعد از چندین قرن سکوت و ابهام در زمینه عرفان , محمد علی طاهری ریشه های اصلی عرفان رو که در هم ادغام شده بودن یعنی عرفان قدرت و عرفان کمال رو , از هم جدا کرد . تا پیش از این در بحث عرفان به قدرت نمایی بیش از کمال گرایی توجه شده بود و واژگانی مانند کرامات ویژه در عرفان بسیار گفته میشد و در لابلای این عرفان ها , بخش کمی به مساله کمال گرایی انسان توجه داشت و این از ایرادات مهم در عرفان بود و سوء استفاده های بسیار زیادی رو باعث شده بود طوریکه بعضی از مردم حتا ذهنیت خوبی در مورد عرفان نداشتن ! بخصوص برخی صوفیان و دراویش و بعضی فرقه های منحرف که با ابزارهای عرفان اقدامات گاه پلیدی انجام میدادن !! استاد طاهری با جدا سازی این دو بخش در واقع ماندگار ترین کار ممکن رو انجام داد و عرفانی تمامن ایرانی رو پایه گذاری کرد :

_ در عرفان قدرت هدف تنها قدرت نمایی شخص بود . کسانی که روی آب و آتش و شیشه و میخ راه میرفتن , کسانی که از عالم غیب خبر داشتن و آینده , کسانی که ذهن خوانی میکردن و فکر افراد رو میخوندن , کسانی که با ماورا در ارتباط بودن و کارهایی میکردن که از توان انسان خارج بود , کسانی که پرواز روح انجام میدادن و به حریم خصوصی افراد سرک میکشیدن و تجاوز میکردن , کسانی که احضار روح میکردن و مدیوم بودن و آلودگی های بسیاری ایجاد میکردن , کسانیکه کارهایی انجام میدادن که افراد عادی از انجامشون عاجز بودن .. تمامی این ها در عرفانی خلاصه شد به اسم عرفان قدرت که از شبکه منفی نیرو میگرفت . تاسف آورتر اینکه این بخش از عرفان به شدت مورد پسند و قبول مردم بوده و هست و مردم برای چنین انسان هایی ارزش تقدسی بالایی قائل هستن .

تا قرن ها , به دلیل جهل و مخلوط بودن این عرفان ها بسیاری از مردم تصور میکردن کسانی که چنین ویژگی هایی داشته باشن , جزو افراد خاص به حساب میان و با خداوند در ارتباط نزدیک هستن و کرامات ویژه دارن در صورتیکه بعد از این جدا سازی ها و پرده برداشتن از روی این مسائل شوم , مشخص شد که برعکس تصور عموم , کسانیکه دارای چنین ویژه گی ها و توانایی هایی بودن , انسان هایی هستن در زندگی خصوصی بسیار مشکل دار و مفلوک که آزادی فردی و حریم خصوصی که جزو مهمترین ارکان زندگی انسان هست رو نقض میکنن و با دخالت در حکمت هستی و نقض قوانین آفرینش , صدمات جبران ناپذیری رو به مردم نادانی که به اونها متوصل میشن برای حل مشکلاتشون که فقط و فقط از روی نادانی ناشی میشه , وارد میکنن که گاه تا چندین نسل اونها رو درگیر میکنه !! این عده برای سرپوش گذاشتن بر روی این توانایی های خودشون که به اختصار به اونها علوم غریبه هم گفته میشه و نه تنها در دین اسلام بلکه در ادیان دیگه بخصوص یهود به شدت طرفدار داره , ادعا میکردن فقط افراد خاصی با کراماتی ویژه قادر به این کارها هستن و با در ارتباط قرار گرفتن بصورت مستقیم با خداوند و یک سری کارها به این توانایی ها رسیدن ! در صورتیکه چنین چیزی حقیقت نداشت و نداره و این افراد تنها با وصل شدن به شبکه منفی و استفاده از کدها و علامی خاص (!) به فعال کردن نیروهایی (!) میپردازن و با استفاده از این نیروها بسیاری از کارهای ناممکن رو انجام میدن .
طبق آخرین تحقیق رسمی که در سال 1390 خورشیدی در ایران صورت گرفت از سوی 15 میلیون اعضای عرفان کیهانی , از هر ده خانواده ایرانی هفت خانواده به مظاهری از عرفان قدرت آلوده و اعتقاد داشتن و عمل میکردن و سه خانواده دیگه هم تا حدی به این مسائل باور نسبی داشتن اما انجامشون نمیدادن ! از اون فاجعه بار تر اینکه از هر ده خانواده ایرانی تقرین نه خانواده در نسل گذشته خودشون بطور کامل با این مسائل آشنا و درگیر بودن و بهشون میپرداختن و اونو جزو واجبات میدونستن حتا خانواده خودم که ادعای متجدد بودن شدیدی میکنن , در کمتر از صد سال پیش برای مداوا و درمان بیماری به نزد دعا نویس میرفتن و با طلسم های بسیاری آشنا بودن !!! این ابزارها شامل دعا نویسی , طلسم گرفتن , زبان بند , تسخیر قلوب , سیاه کردن و پیشگویی و فالگیری و رمالی و فال از هر نوع و ... میشده و میشه ! بسیار دردناکه که بدونین در تمام شهرهای مذهبی ایران بخصوص قم و مشهد چنین کارهایی قانونی هست و در اطراف حرم افرادی آزادانه به این کارها میپردازن و با پرداخت پول میتونین انواع دعاها و طلسم هایی که واقعن کار هم میکنن تهیه کنین و سپس در انتظار عواقب شوم اونها بمونین !!!!!!! عمق فاجعه تا اونجاست که بسیاری از ملایان هم در این زمینه دستی دارن که یکی از شناخته ترین های اونها آیت الله ابطحی پدر ابطحی , معاون رئیس جمهور سید خندان خاتمی بود که در حوزه علمیه درس پرواز روح به طلبه ها میداد و به همین دلیل دستگیر و زندانی شد !

بخش دیگه ای از عرفان که محمد علی طاهری پایه گذار اون هست , عرفان کمال نام داره که با هیچ یک از این قدرت نمایی ها و معرکه گیری ها سر و کار نداره و تنها بر مبنای کمال گرایی انسان استوار شده . در این شاخه از عرفان تنها بر رسیدن انسان به کمال و آرامش که دو رکن اساسی خوشبختی انسان هستن و بالا بردن کیفیت زندگی انسان تاکید جدی میشه و در کنار اون درمان های نوینی با نام فرادرمانی هم بکار گرفته شد که در تمامی دانشگاههای خارج از کشور به رسمیت شناخته شدن . برای نمونه پولاریتی درمانی و انرژی درمانی که بخش بسیار کوچکی از فرادرمانی هستن , امروزه در تمام دانشگاههای پزشکی تدریس میشن . پیشنهادات بسیار زیادی از مراکز پژوهشی غربی به استاد طاهری در زمینه تدریس و فراهم آوردن زمینه های پژوهشی و اختصاص بودجه های کلان در زمینه فرادرمانی شد به این شرط که این روش به نام کشورهای اونها ثبت بشه اما با مخالفت جدی ایشون روبرو شد و تاکید بر ایرانی بودن این شیوه و ثبت اون به ناک کشور ایران ! در ایران هم تا دو سال پیش این شیوه درمانی به پزشکان ایرانی در دانشکده علوم پزشکی تهران تدریس میشد که با دستگیری استاد طاهری , این کلاس ها تعطیل شدن . این عرفان بر پایه چرایی آمدن انسان به زمین و به دست آوردن چه چیزهایی در زندگی و در نهایت رفتن به چه سمت و سویی صحبت میکنه و هر گونه اقدامی برای نقض حریم خصوصی انسان در زمین و پوچ گرایی و معرکه گیری و کسب درآمد از این راهها و یا راههایی که مانع از رسیدن انسان به کمال میشه که به طور خلاصه بهشون ضد شعور گفته میشه رو مردود میدونه . دلیل مخالفت این نوع عرفان با سایر فعالیت های عرفان قدرت به این دلیل هست که :
_ اگر انسان قرار بود از عالم غیب و یا ذهن سایر انسان ها و یا آینده با خبر باشه , مانند سایر توانایی هایی که به همه انسان ها داده شده بود , این توانایی ها رو هم به انسان میدادن . در واقع داشتن چنین کراماتی , نقض جدی و صریح حریم خصوصی تمام انسان هاست و زیر سوال بردن عدل حاکم بر جهان هستی و برابری تمام انسانها و به همین دلیل با جرائمی مانند ورود به حریم خصوصی افراد و دزدی و .. فرقی نمیکنه ! افرادی که به این کارها دست میزنن در واقع متجاوزانی بیش نیستن که در پوشش عرفان پنهان شدن و به سرکیسه کردن مردم دست میزنن ! بر خلاف تصور بسیاری , این کارها نه تنها عملی هستن و شدنی و خرافات نیستن , بلکه کسانی هستن که با گرفتن پول های کلان از شما , کارهاتون رو راه میندازن اما در پایان باید دید چه چیزی به شما میرسه ؟ آیا هدف شما این بوده که بدونین فردا در بورس باید سرمایه گذاری کنید یا نکنید تا پول های کلانی ببرین و حق بسیاری از انسان ها رو نقض کنین که چنین اطلاعاتی در دست ندارن ؟ آیا هدف شما در زندگی این بوده که بتونین ذهن دیگران رو بخونین و بدونین در مورد شما چی میگن و چی فکر میکنن ؟ و اونوقت چقدر گوشه گیر و متنفر از اطرافیانتون و تنها میشین ؟ آیا هدف زندگی شما این بوده که به خانه دیگران پنهانی بدون استفاده از جسمتون سرک بکشین و از اتفاقات خصوصی اونها با خبر بشین و ناموس مردم رو ببینین و از وقایع خصوصی اونها با خبر بشین ؟ و آیا دوست دارین کسانی هم چنین کاری رو با شما یا همسر شما بکنن و به حریم خصوصی شما وارد بشن و سرک بکشن ؟ اگر اینطور بود چرا خانه ها در و دیوار و پنجره داشتن و انسان ها با لباس اندامشون رو میپوشوندن ؟ آیا جلب کردن محبت شوهر و همسر شما با استفاده از طلسم واقعن کار درستی هست و یا اینکه باید در رفتار و افکار خودتون تجدید نظر کنین تا از راه درست و منطقی و عقلانی به این هدف برسین ؟ آیا موفقیت در کارها و قبول شدن در کنکور و گرفتن اقامت و ویزا و تصاحب فلان زن و دختر با طلسم و جادو و مسخ کردن کسانیکه کاری ازشون میخواهین براتون انجام بدن , زیر پا گذاشتن حق دیگران و آزادی فردی و عدالت نیست ؟ آیا با راه رفتن روی آب و بسیاری کارهایی که انسان های عادی قادر به انجامش نیستن , چه چیزی در زندگی به دست میارین ؟ شهرت ؟ محبوبیت ؟ پول ؟ و آیا این سه چیز هدف انسان از زندگی بر روی زمین بوده و هست ؟ اینکه با نگاهتون دیواری رو بشکافین و دوباره به هم بدوزین , برای شما چه نفعی در بر داره ؟ و بسیاری از مسائل دیگه که همگی در عرفان قدرت بهشون اهمیت داده میشه و باعث کمالات اونها هستن اما در عرفان کمال یا کیهانی ضد ارزش به حساب میان و این پرسش از اونها میشه که : از کجا آمدیم , برای چه آمدیم و به کجا خواهیم رفت ؟ در عرفان کمال این سه پرسش پاسخ داده میشه که هدف اصلی انسان از بودن در هستی هست ! همچنین در مقابل این تفکرات که ورود همه اشخاص رو به حیطه عرفان قدرت ممنوع و به شدت محدود کرده , محمد علی طاهری در عرفان کمال قانونی رو گذاشته که بر طبق اون ورود هر شخصی به عرفان کمال آزاد هست و هیچ منعی نداره و هر کسی با هر دین و آیین و اعتقاد و تفکر و مرام و مسلک و سواد و دانشی اجازه و حق ورود به این عرفان رو تنها با رضایت شخصی خودش و بدون اجبار و فشار داره و هیچ محدودیتی وجود نداره و هر کسی که اطلاعاتی بخواد در مورد این عرفان , باید بدون کم و کاست بهش داده بشه , درست بر خلاف عرفان های دیگه که هیچ اطلاعاتی به شما داده نمیشه و همه چیز در هاله ای از ابهام باقی مونده !!!

محمد علی طاهری در یکم فروردین ماه 1335 در کرمانشاه متولد شد . در دوران دانشجویی با عرفان آشنا و پس از مدتی به پژوهش در مورد فرقه های مختلف و پراکنده عرفان که وجود داشت در ایران پرداخت و با پژوهش و جمع آوری اطلاعات بیشمار در زمینه عرفان ها در طول بیش از 30 سال ، عرفانی نوظهور و پالایش شده ای به نام عرفان کیهانی رو پایه گذاری کرد . در همین راستا و با کمک از زمینه های عرفانی , به ارائه نظریات و کار عملی در زمنیه فرادرمانی و طب مکمل و بعدها فراپزشکی اقدام کرد و با ارائه این تحقیقات و نظریات به دانشگاههای معتبر بی المللی و تائید این نظریات ، روش درمانی فرادرمانی رو به نام ایران به ثبت رسوند . در این زمینه تحقیقات علمی مستندی بر روی هزاران نفر از ایرانیان انجام داد و با تاسیس درمانگاهی ویژه برای درمان رایگان مردم با شیوه فرادرمانی , اقدام به جمع آوری هزاران هزارن سند علمی معتبر درباره روش درمانی با فرادرمانی نمود . همزمان با این پژوهش ها اقدام به تدریس این رشته به داوطلبان آزاد و سپس در دانشگاه علوم پزشکی تهران به تدریس سایمنتولوژی و فراپزشکی به پزشکان متخصص شد و همزمان در دانشگاه طب مکمل ارمنستان هم مشغول بود . در حال حاضر چندین مرکز پژوهشی معتبر در دنیا مشغول بررسی نتایج عملی نظریه های ایشان هستند . پایان این ماجرا هم مانند گذشته به شکل بدی رقم خورد و باز هم به دلیل سوء نیت های مذهبیون و روحانیت افراطی و دخالت های مافیای دارو در ایران , پس از مدتی ایشون ممنوع التدریس شده و سپس کلاس هاشون هم تعطیل شد و وادار به خانه نشینی شدن که جای شرمساری برای جامعه پزشکی و علمی و مذهبی ایران بوده و هست . کسانی که گروه عرفان کیهانی رو متهم به شیادی , جن گیری , کلاهبرداری و سوء استفاده از زنان و ... میکنن باید ازشون این سوال رو پرسید که چطور به مدت 8 سال این گروه با مجوز رسمی از وزارت کشور , وزارت اطلاعات , وزارت ارشاد و اداره اماکن و چاپ صدها مقاله در روزنامه شرق و ایران و اطلاعات و همشهری و ... مورد ستایش قرار میگرفت و جوائز و چهار دکترای افتخاری که به ایشون در دانشگاههای معتبر بین المللی داده شد , و درمانگاه خیریه ای هم که با مجوز وزارت بهداشت و علوم پزشکی ایران داده شد و بصورت قانونی به مداوای بیماران و معتادین و بخصوص بیماران روانی میپرداخت ، همگی دروغ و شیادی بودن ؟ بسیاری از پزشکان ایرانی و روانشناسان دوره های سایمنتولوژی رو پیش ایشون گذروندن در گروههای چند هزار نفری , و به ناگهان با این تهمت ها روبرو و از فعالیت این گروه جلوگیری شد و حکم ارتداد به ایشون زده شد ؟؟؟؟؟ جالب توجه اینکه بسیاری از مراجع تقلید هم پس از این حکم جعلی , حکم ارتداد محمد علی طاهری رو رد کردن و خواستار آزادی او شدن .. با فشارهای وارد آمده ایشان به قید ضمانت آزاد اما با جریان گرفتن ماجرای مشایی در دولت احمدی نژاد , دوباره به بهانه های واهی دستگیر و زندانی شدن ! سایت های منحرف و مستهجن و ضد شعوری مثل فارس نیوز و تابناک و چند وبلاگ نویس بسیجی و حوزوی تنها گروههایی بودن که در مقابل این گروه جبهه گرفتن و به انتشار اخبار دروغین پرداختن . دور نیست روزی که این حقایق بر مردم آشکار بشه ...

نظریه های محمد علی طاهری عبارتند از :

- نظریه ی فرا کل نگری که پایه ی نظریه های بینشی ، درمانی و علمی ایشان است.

- نظریه ی پیوند شعوری که مبنای طب مکمل ایرانی فرادرمانی است و در دانشگاه های معتبر داخلی تدریس شده.

- نظریه ی هوشمندی کل با معرفی به عنوان مرجع بهره برداری برای درمان های جسم وروان و ذهن .

- نظریه ی فرادرمانی و اصلاح شعوری در بخش نرم افزاری بدن که تحقیقات پزشکی آن را ثابت کرده.

- نظریه ی همفازی شعوری و تاثیر آن برپذیرش و گیرندگی در عمل های جراحی پیوند عضو.

- نظریه ی ویروس های غیر ارگانیک به عنوان عامل بیماری های ذهن وروان.

- نظریه ی سایمنتولوژی یا ذهن ـ روان شناسی فراکل نگر که طب مکملی برای درمان بیماری های ذهن وروان است.

- نظریه ی جهان های هم سو و اکوسیستم هایی که در ارتباط با اکوسیستم شناخته شده ی ما یعنی زمین قرار دارند.

- نظریه ی همفازی کیهانی و کالبدی و تعریف بیماری هایی که در اثر عدم همفازی عارض می شود با معرفی روش های درمانی.

- نظریه ی سیستم عصبی ثانویه با تعریف عملکرد کالبد اختری.

- نظریه ی جهان های موازی و نظریه ی چند بیگ بنگی و استفاده ی عملی ازآن در تبیین فرآیند هستی درعوالم پسین.

- نظریه ی آنتن های مغزی یا تله پاتی ، عملکرد مغز و فرآیند ارتباطی کالبدهای گوناگون با بدن.

- نظریه ی سنسور های ذهنی و فراذهنی و راه های عملی فعال شدن آن.

- نظریه ی تفکیک wq و mq از iq تشریح ماهیت هوش ، عقل و حافظه.

- نظریه ی تشعشع شعوری و تشریح ابعاد آثار نگاه ، کلام واندیشه بر هستی.

- نظریه ی شعور وضد شعور ، محور وجودی و آشکاری آن در برگردان صوتی کلام و موسیقی .

- نظریه ی تعادل یونی و الکترونی بدون ابزارهای فیزیکی و شارژ شدن سلول ها.

- نظریه ی ماهیت طب سوزنی و حجامت و تاثیرات تشعشع اشیاء تیز بر کالبدها و ویروس های غیر ارگانیک.

- نظریه ی کالبد روح جمعی و تاثیرات مثبت در روح جمعی بشر.

- نظریه ی مدیریت کل نگر و تیپ های شخصیتی.

- نظریه جهش هویتی و ارتقای شخصیتی .

- نظریه میدان شعوری ، انتقال اطلاعات بدون انتقال ماده و تغییر شخصیت آن .

- نظریه ی دلایل بازگشت اعتیاد و راه عملی ترک قطعی که درکمپ های گوناگون تجربه شده است .

- نظریه ی آسیب شناسی های رفتاری و روش عملی رفع ناهنجاری های طبقه بندی شده ی خانوادگی و اجتماعی .


** افتخارات و جوایز ایشان نیز شامل :

- دکترای افتخاری از دانشگاه طب سنتی ارمنستان .
- دکترای افتخاری از آکادمی اکو انرژی جمهوری آذربایجان .
- نشان OFFICER از کاخ سلطنتی پایتخت اروپا .
- مدال طلای اداره ثبت اختراعات و نوآوری های پژوهشی فدراسیون روسیه در نمایشگاه بین المللی INNOVA بروکسل .
- دومین مدال طلای وزارت آموزش و تحقیقات رومانی در نمایشگاه بین المللی INNOVA بروکسل .
- مدرک تائیدیه رسمی "International Medical Forum" مسکو در خصوص روش سایمنتولوژی – فرادرمانی و روش های جدید آموزش پزشکی !
- مدال طلای مسابقات بین المللی مخترعین و مبتکرین نابغه در کشور کره جنوبی برای بنیانگذاری طب مکمل فرادرمانی و سایمنتولوژی .
- کاپ ادیسون مسابقات بین المللی مخترعین و مبتکرین نابغه در کشور کره جنوبی .
- کاپ انجمن نوآوران آسیا در مسابقات بین المللی مخترعین و مبتکرین نابغه در کشور کره .

تنها در روزنامه شرق اشاره کوتاهی به یک مورد از این جوایز شد و باقی اونها از مردم پنهان نگهداشته شدن ! شاید محمد علی طاهری در زندان باشه و یا در نهایت مانند سایر عرفا به قتل برسه , اما تفکرات و آموزش هاش به قدری همه گیر شده و اعضای عرفان کیهانی در همه جا فعالانه پراکنده شدن و مرتب در حال آموزش علاقمندان بصورت پنهانی هستن که در آینده ای نزدیک شاهد شکوفایی های بسیاری در این زمینه خواهیم بود و استفاده آزاد همه انسان ها از این روش ها و بهبود کیفیت زندگی ها ..

استاد طاهری کتابهای بسیاری نوشتن که تمامی اونها ممنوعه هستن . برخی از مهمترین اونها رو که در خارج از کشور چاپ شدن میتونین دانلود کنین :

- کتاب موجودات غیر ارگانیک .

- کتاب بینش انسان .


- کتاب انسان از منظری دیگر .


- کتاب عرفان از منظری دیگر .

یکشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۶

سفره ابوالفضل

در روزگاری زندگی میکنیم که دوران شکوفایی ذهن بشر نامگذاری شده . عصر کامپیوتر و فن آوری نانو و شکافت هسته اتم و سفر به فضا و ... ! اما با وجود همه این پیشرفت ها و اوج دانش بشری , متاسفانه هنوز شاهد این هستیم که جماعتی از مردم نادان خودشون رو درگیر رسم هایی پوچ و بی محتوا میکنن که حتا از نظر دین و مذهب هم حرام اعلام شدن و برگزاری اونها مصداق بارز کفر و شریک قائل شدن برای ایزد یکتاست و از نظر اسلام , حرام ! یکی از این رسوم که در ایران و بخصوص در بین زنان ایرانی خیلی طرفدار داره , سفره ابوالفضل هست . این سفره نامش برگرفته از نامی مردانه ست اما تمام مهمان ها و اعضای دعوت شده , خانم هستن و هیچ مردی رو به این مجلس راه نمیدن ! ظاهر قضیه اینه که این سفره جنبه مذهبی داره , اما به هیچ وجه اینطور نیست و این سفره نه تنها برگرفته از تعالیم مسلمان ها نیست بلکه از نظر دین اسلام هم بطور کامل رد شده و برپا کردنش حرامه ! اما با این وجود همچنان برپا میشه و عده بسیاری از زنان بهش اعتقاد عجیبی دارن و میگن که ازش حاجت گرفتن ...
در مورد فلسفه برگزاری سفره ابوالفضل و دلیل برپایی اون و ریشه متداول شدنش اینطور گفته میشه که در گذشته که مردسالاری غوغا میکرد و فقط مردان حق شرکت در مهمانی ها رو داشتن و در تمام مجالس رسمی مثل عروسی ها , زنان از مردان جدا بودن و ... خانم های زرنگ تصمیم گرفتن تا مجلس جشن و مهمانی شادی برای خودشون راه بندازن بصورت اختصاصی و برای رد گم کردن ، مساله دین رو به وسط کشیدن و این مهمانی رو مذهبی کردن تا مردان مانع اونها نشن و از طرفی هم حضور مردان رو ممنوع کردن در این مجلس . سپس برای حفظ ظاهر هم که شده بود کمی دعا میخوندن در این مهمانی و در ابتدای ورود خانمی خوش صدا که به خانم مجلسی شهرت داشت و در واقع نقش ملا و آخوند ماده رو بازی میکرد ، نوحه ای ایراد میکرد تا اهل ایمان هم فیضی ببرن و بهانه ای نباشه ! سپس بعد از پایان نوحه سرایی و اشک تمساح ریختن ها , بساط خوراکی و میوه و شیرینی و خوراک های رنگارنگ برپا میشد و تمام مدت چیزی نبود جز خنده و جوک گفتن و غیبت کردن و عروس انتخاب کردن و شوهر پیدا کردن و پُز دادن لباس و نمایش دادن هیکل و بدن و جواهرات جدید رو به این و اون نشون دادن و چشم و هم چشمی و حتا کانونی برای بخت گشایی و جادو و جمبل و طلسم و زبان بند و سیاه کردن و تسخیر قلوب و ... آموزش های شوهر داری و امور رختخوابی و زنانگی و .. بعد هم رقص و ترانه و آواز و .. در پایان هم برای اثبات اینکه به سفره ای مذهبی رفتن و نه جای دیگه , شوهران رو با کمی نقل و آت آشغالها و خوراک های ته مانده سفره سر گرم میکردن بعنوان تبرک و این نشانه و گواهینامه سفره ابوالفضل رفتن بود !!

جالبه بدونین که گاهی تا میلیون ها تومان برای برپایی این سفره ها هزینه میشه که فقط هم برای فخر فروشی هست . اینجا جا داره این سوال رو بپرسیم که هدف از برپایی سفره ها و یا دوره های اینچنینی واقعن چیه ؟ سیر کردن عده ای آدم دارا و پولدار و مرفه و شکم سیر ؟ یا جمع شده تعدادی از زن های مرفه به قصد پیدا کردن شوهر برای فلان دختر و یا دخترهای دم بخت و ترشیده و .. تا بیان برای نمایش خودشون به زنان حاضر در مجلس تا اونها رو برای فامیل و دوست و آشنا و پسرهاشون پسند کنن و قرار خواستگاری گذاشته بشه و یا نمایشی از آخرین مد لباسها و طلاها و جواهرات برگزار کنن و در نهایت غذاهایی که به شکم عده ای آدم سیر میره و سیرها رو سیرتر و گرسنه ها رو گرسنه تر میکنه و دریغ از اینکه لقمه ای از خوراک های رنگارنگ این سفره ها به شکم فقیر و گرسنه ای بره . بیخود نیست که میگن آنها که دین دارند عقل ندارند و آنها که عقل دارند دین ندارند . نمونه بارز اونو در اینجا میبینید ... در پایان نظر یکی از روحانیون رو در مورد برپایی سفره ابوالفضل مینویسم که خیلی میتونه جالب باشه براتون که حتا این شیاطین دو پا هم گاهی حرف حساب میزنن :

سفره حضرت ابوالفضل ، حضرت رقیه ، امام حسین و ... بسیاری مقوله های دیگر از جمله آداب و رسومی هستند که بین ما مسلمانان رایج است و در برخی موارد انقدر پر رنگ میشوند که جای واجبات را می گیرند ، یعنی آنقدر که به این رسم و رسوم اهمیت می دهیم به حلال و حرام خدا توجه نداریم . شاید برای شما هم سوال ایجاد شده باشد که این رسم ها آن هم با این وضع امروزی که بعضی از انها به مجلس عروسی شباهت دارد تا یک مجلس مذهبی ،ریشه هم دارند ؟ ایا در آموزه های دینی جایگاهی دارند یا نه ؟ خبلی چیزها است که بدعت است و یکی از انها سفره ابوالفضل است ...ما یک چنین چیزهایی در اسلام نداریم . یک مطلب هست که یک کار خیری بکنید ، مثلا فقرا را اطعام کنید ثواب دارد بعد ثابش را نثار حضرت رسول یا حضرت زهرا ویا هرکدام از معصومین یا اولیاء خدا مثل حضرت ابوالفضل یا .... کنید . اما اینکه سفره ای بیندازید و آداب و تشریفات خاصی داشته باشد جزء آداب اسلامی نیست و اگر کسی این کارها را به عنوان دستور دینی و آداب اسلامی بداند و انجام دهد بدعت کرده و بدعت حرام است !!!


خاطرات زیادی از رفتن به سفره ابوالفضل ندارم . دوران کودکیم رو شامل میشه . فقط یادم میاد که سفره ای پهن میکردن و همه دورش میشستن و شمع روشن میکردن و اتاق رو تاریک میکردن و خانمی قرآن میخوند و یک عده زن ها گریه میکردن و یک عده هم مثل خاله هام و مادرم غش غش میخندیدن و مادر بزرگم هم پرتشون میکرد بیرون .. بعدها کمی که بزرگتر شدم , منم به همین سرنوشت دچار میشدم و شوتم میکردن بیرون از بس میخندیدم و مسخره بازی در میاوردم و زن های دیگه رو مچل میکردم .. آخرین سفره ای که رفته بودم رو هنوز هم یادمه . وقتی زن داییم که خیلی چاق بود وارد شد با اون رینگ پستون های سوپر دولوکسش , من یهو بلند گفتم غول دنیا وارد شد و یهو کل اتاق منفجر شد از خنده !!! تا چندین سال چشم دیدن منو نداشت ... بعدها هر از گاهی مادرم رو به سفره ابوالفضل دعوت میکردن ، وقتی بر میگشت با خودش شله زرد و حلوا و غذایی چیزی میاورد که همه اونها رو میدادیم به سپور محل . چیز بیشتری از این مسخره بازیها به یاد ندارم .. نفس دور هم جمع شدن و گفتن و خندیدن و شاد بودن خیلی خوبه ولی اینکه مذهب رو قاطیش کنیم و به گندش بکشیم ، تهوع آوره و نفرت انگیز !!!!!! اگه قراره صوابی برده بشه , بهتره این اسم ها رو ازش برداریم و در عوض همه این خرجها رو بدیم به کسانی که واقعن نیازمند هستن .. سفره ای بنام سفره خیریه بندازیم نه سفره ای برای چشم و هم چشمی و تفاخر و مسخره بازی !!

Golestan Palace - کاخ گلستان

کاخ گلستان مجموعه ای رو شامل میشه از چندین کاخ بسیار زیبا که در نوع خودشون در ایران بی نظیر هستن . هر کدوم از این کاخ ها از نظر معماری و اتفاقات تاریخی در تاریخ معاصر ایران دارای اهمیت زیادی هستن و داستان های جالبی دارن . کاخ گلستان تا دوره پهلوی بعنوان بخشی از املاک سلطنتی به شمار میرفت و زیر نظر دربار اداره میشه . بعد از کودتای اسلامیون در سال 1357 , کاربری کاخ گلستان پس از غارت (!) به موزه تغییر پیدا کرد . مجموعه کاخهای گلستان به جا مونده از ارگ تاریخی تهران قدیم هستن . ارگ تهران به قسمتی از شهر تهران گفته میشد که در اون کاخ سلطنتی و بخش هایی از خانه های درباریان و مردم درون حصاری محکم قرار گرفته بود و ساکنان این ارگ از حمله راهزنان و دشمنان محفوظ  بودن . در بیش از یک سوم فضای ارگ ، دارالحکومه یا دارالخلافه یا محل سکونت شاه و خاندان سلطنتی قرار داشت . این کاخ همانند خانه های سنتی ایران دارای دو بخش بیرونی و اندرونی بود . در شرق دارالحکومه و شمال باغ گلستان فضای اندرونی قرار داشت که حیاطی بزرگ بود و محل اقامت زنان شاه و عمارت خوابگاه شاهی در میان آنها ساخته شده بود و در واقع حرمسرا رو تشکیل می داد . این مجموعه ننگین در دوران پر شکوه پهلوی تخریب و بجاش ساختمان های وزارت امور اقتصادی و دارائی ساخته شد .  در طول سالها , با گسترش و بزرگ شدن شهر تهران به وسعت ارگ تهران اضافه شد و در نهایت در هر دوره ای از تاریخ 200 ساله تهران ، بخشی از ارگ تخریب و به محدوده شهری تبدیل شد . کاخ گلستان هم بخش مرکزی و مهم ارگ تهران و محل سکونت خاندان سلطنتی بود که از اون دوران باقی مونده . این کاخ تغییرات زیادی در هر دوره تاریخی و با روی کار اومدن هر پادشاهی به خودش دیده و امروزه هم چندان بهش رسیدگی نمیشه و کاشی هاش فرو افتادن و نیاز به بازسازی کلی داره , اما با همه اینها همچنان از ارزش تاریخی و هنری و معماری بسیار زیادی برخورداره و جزو سالم ترین بناهای بجا مانده از دوران ننگین قاجاریه به شمار میاد . این کاخ در ابتدا بسیار ساده و مختصر بود بود و توسط شاه طهماسپ صفوی در سال 930 خورشیدی پایه گذاری شد . در واقع تا این تاریخ هنوز اثری از کاخ به چشم نمیخورد بلکه شاه صفوی هر زمان به قصد زیارت به شاه عبدالعظیم میرفت گذرش به باغهای با صفای شهر تهران می افتاد و آب و هوای خوش و درختان انبوه و کهن چنار و میوه های خوش طعم تهران باعث میشد تا چند روزی هم در ده تهران موندگار بشه و استراحت کنه . به همین دلیل تصمیم گرفت تا برج و بارویی به دور ده تهران بکشه به طول یک فرسخ برای محفوظ ماندن اهالی تهران و باغات از دست راهزنان . پس از شاه طهماسپ صفوی شاه عباس صفوی هم در قسمت شمالی حصار طهماسپی با دیدن چنارهای تنومند تهران که هر کدوم در اون زمان به پهنای چند مرد با دستهای به هم گرفته بودند , تصمیم به آبادنی این بخش از تهران گرفت و دستور کاشت درختان چنار و باغات بسیاری رو داد که به چهارباغ شهرت یافت . سپس دستور ساخت دیوارهای بلندی دور بنای طهماسپی رو داد و عمارتی برای مقر سلطنتی موقت در این بخش ساخت که به ارگ شهرت یافت . در آخرین روزهای عمر دوران صفویه , شاه سلیمان صفوی هم در سال 1105 خورشیدی دستور ساخت کاخی در داخل ارگ شاه عباسی رو داد . امروزه از بناهای دوران صفوی در ارگ تهران و همچنین کاخ گلستان هیچ اثری باقی نمونده و تنها بخشی که از حصار طهماسپی باقی مونده ، دیواری هست به ارتفاع دو متر و به عرض یک متر در وسط بازار بزرگ تهران در پشت بامی در یکی از سراهای قدیمی بازار اونهم در گمنامی محض و بدون توجه و نظارت میراث فرهنگی یا سازمان ویران کننده تاریخ و تمدن ایران !!! تا چند سال پیش بخش هایی از این حصار باقی بود اما مالکان نادان حجره های بازار به بهانه نوسازی ، تکه تکه این دیوارها رو خراب و نابود کردن !
قدیمی ترین ساختمان های کاخ گلستان ، ایوان تخت مرمر و خلوت کریمخانی هستن که به دوران زندیه تعلق دارن و بیشتر از دویست سال پیش ساخته شدن . البته بیشتر قسمت های ساختمان های اصلی اونها تخریب شده و یا تغییرات بسیاری رو به خودش دیده اما شالوده اون از دوران زندیه ست و تنها خلوت کریم خانی تا حدی بدون تغییر باقی مانده . علت توجه کریم خان زند به تهران و ساخت این دو ساختمان هم حکایت جالبی داره :

_ کریم خان در موقع جنگ با رقیبش محمد حسن خان قاجار در سال 1172 ، تهران رو مرکز اردوی نظامی خودش قرار داد و پس از پیروزی در این جنگ در دیوان خانه قدیم تهران که در زمان شاه سلیمان ساخته شده بود بار عام داد و با عنوان وکیل الرعایا حکومت ایران رو در دست گرفت  .به فرمان کریم خان زند در تابستان همان سال حصار ارگ تهران رو بازسازی کردن و ساختمان هایی شامل حرمخانه و خلوتخانه و دارالخلافه رو در داخل این حصار ساختن که در واقع باعث شکل گیری کاخ گلستان شد . پس از مرگ کریمخان زند در سال 1193  خورشیدی ، آغا محمد خان قاجار در سال 1200 خورشیدی تهران رو به پایتختی برگزید ، و علت این تصمیم موقعیت جغرافیایی شهر تهران در برابر دشمنان بود . وجود رشته کوه البرز در شمال مانع نفوذ روسیه به سمت پایتخت میشد و سدی در برابر روسیه بود و همچنین وجود دشت باز و قرار گرفتن تهران بر روی ارتفاعات یا دامنه و موقعیت بسیار مناسبی برای دفاع در مقابل یورش از سمت جنوب میداد و همه این عوامل باعث این تصمیم گیری بود . آغا محمد خان در سال 1209 خورشیدی پس از نبردهای بسیار سخت با لطفعلی خان زند , تونست آخرین مدعی جدی دودمان زند رو نابود کنه و رسمن سلسله منفور قاجاریه رو تاسیس کرد . او که در آتش انتقام از کریم خان و دودمانش می سوخت پس از آسوده شدن از جنگ با لطفعلی خان و تاجگذاری ، در اولین اقدام به رحمان خان یوز باشی فرمان داد قبر کریم خان زند رو که در ساختمان موزه پارس امروزی یا همون باغ نظر و کاخ هشت ضلعی معروف به کلاه فرنگی قرار داشت و محلی بود که کریمخان برای پذیرایی از سران خارجی در نظر گرفته بود و درست روبروی ارگ کریمخان قرار داره ، بشکافن و استخوان های کریمخان زند رو به تهران بیارن و درست جلوی پله های عمارت کریم خانی یا همون خلوت کریمخانی در ارگ سلطنتی تهران چال کنن . کریم خان به این محل علاقه خاصی داشت و زمانی که میخواست تصمیمات مهمی در مورد کشور بگیره به این محل می اومد و تا وقتی از محل بیرون نمی اومد کسی حق وارد شدن به این مکان رو نداشت ! آثار این گور که گمان بسیار میره متعلق به کریم خان زند باشه در سال 1317 خورشیدی در باغ نظر کشف شده . در انتقال دادن استخوان های کریم خان هم دو نظریه وجود داره . عده ای از تاریخ نویسان اعتقاد دارن آغامحمد خان تمام استخوان های کریم خان رو منتقل کرده و عده ای عقیده دارن فقط جمجمه کریم خان رو به تهران آورد که نظریه اول دقیق تره به دلایلی که در ادامه آورده میشه . هدف آغا محمد خان از این تصمیم این بود که هنگام آمد و شد در این ساختمان گور دشمن دیرینه ش رو هر روز زیر پاهاش لگد مال کنه . اینطور روایت شده که آغامحمد خان هنگام عبور از این مسیر برای بیشتر خنک شدن دلش با نوک شمشيري كه به كمر داشت چند ضربه‌ هم به زمین میکوبید تا بیشتر خشم خودش رو خالی کنه ! در سال 1304 خورشیدی رضا شاه بزرگ به همراه وزیر دربار و بزرگان ایل زندیه با حضور در پای خلوت کریم خانی ، دستور نبش قبر داد و استخوان های کریم خان زند رو از خلوت کریم خانی در آوردن و با تشریفات و احترام ویژه استخوان ها به قم برده و برای سومین بار به خاک سپرده شد . بزرگان ایل زند به پاس این رفتار بزرگمنشانه ، شمشیر فولاد کریم خان وکیل الرعایا رو به رضا شاه هدیه دادن . البته باز هم در این مورد ابهاماتی وجود داره و روایت دومی هم وجود داره با این شرح :
کشف استخوانهای کریم خان زند در زمان ازدواج محمدرضا پهلوی با شاهزاده فوزیه پیش آمد . زمانیکه میخواستن جواهرات سلطنتی رو شماره گذاری کنن با پارچه ای حاوی استخوان روبرو میشن که نوشته روی پارچه نشون میده این استخوان‌ ها متعلق به کریم خان زند هستن سپس بادستور رضا شاه استخوانها به امامزاده زید در داخل بازار تهران ، جایی که گور لطفعلی خان زند قرار داره منتقل و در اونجا دفن میشن . این پژوهش رو مهندس مهدی کریملی انجام داده و باعث شده که هر دو فرضیه مورد شک قرار بگیره و معلوم نیست کدوم اونها درست هستن و اطلاعاتی در این زمینه وجود نداره ..

در خلوت کریم خانی حوض آبی هم قرار داشته که آب اون از قنات شاه گرفته میشد و پس از ورود به باغ گلستان که در وسط کاخ ها قرار داشت , به استخرهای اصلی کاخ میریخت . کمال الملک نقاشی زیبایی رو از این نما گرفته که همچنان موجوده . در خلوت کریم خانی همچنین سنگ گور ناصرالدین شاه عیاش هم قرار گرفته که بسیار گرانبهاست و زیبا . این سنگ گور هم ماجرای جالبی داره :

_ ناصرالدین شاه پس از چهل و نه سال سلطنت در زمان جشن پنجاهمین سال سلطنتش به هلاکت رسید و این مرگ خوش یمن باعث و بانی انقلاب مشروطه در ایران شد . مرگ شاه سبب از بین رفتن منافع بسیاری از درباریان چاپلوس شد . این عده در دوران مظفرالدین شاه برای نشون دادن چاکری بیشتر , تصمیم گرفتن تا آرامگاهی اختصاصی برای ناصرالدین شاه بسازن اما به دلایلی با این کار مخالفت شد و جسد ناصرالدین شاه در حرم شاه عبدالعظیم دفن شد . پس از دفن ، این عده تصمیم به ساخت سنگ گوری ارزشمند افتادن و سنگ قبری رو سفارش دادن تا سنگ تراشان یزدی بسازن که تا اون زمان مانندش ساخته نشده بود . این سنگ قبر بسیار زیبا و ظریف که ازسنگ مرمر سبز و یک تکه با سنگ تراشی بی مانند تراشیده شده و جزو شاهکارهای سنگ تراشی دوران قاجاری به شمار میاد با هزینه و دردسر بسیار زیادی از یزد به ری حمل شد و روی گور ناصرالدین شاه نصب گردید . این سنگ به وسیله استاد عباسقلی سنگ تراش , ساخته شد . با این که در دوران سلطنت پرشکوه رضا شاه بسیاری از یادگارهای دوران قاجر از میان رفت به دلیل ظلمی که این سلاطین در حق مردم ایران کرده بودن و کینه و دشمنی ای که مردم با اونها داشتن , اما این سنگ به دلیل قرار گرفتن در مکانی مذهبی از گزند حوادث ایمن موند . در دوران پادشاهی محمدرضا شاه فقید هم گزندی به این سنگ نرسید تا زمان کودتای اسلامیون . پس از انقلاب ننگین سال 1357 خورشید با هجوم آیت الله خلخالی قاتل روانی و حاکم شرع به آرامگاه رضا شاه در باغ طوطی شاه عبدالعظیم و و ویران کردن آن و ساخت توالت عمومی به جای آرامگاه و رفتارهایی مانند آن که کسی گمان نمی کرد از یک شخص روحانی که دست کمی از چنگیز نداشت سر بزنه , انتظار هم نمی رفت که این اثر ارزشمند هنری هم در امان بمونه . پس از فرو نشستن التهاب انقلاب رفته رفته مردم به هوش آمده و به یادگار های گذشته توجه شون نمایان شد و ناگهان خبر ناپدید شدن سنگ گور ناصرالدین شاه در کل جامعه سر صدا به پا کرد . به دلیل استبداد حکومت اسلامی پاسخی به این پرسش مردم داده نمیشد تا اینکه سر و کله این سنگ در سال های اخیر در خلوت کریمخانی کاخ گلستان پیدا شد . بعدها مشخص شد که در سال 1358 این سنگ به دستور خلخالی جانی به کاخ گلستان منتقل و روی گور ناصرالدین شاه در داخل حرم هم ، پوشانده شده . این سنگ ارزشمند در خلوت کریمخانی و در محفظه ای شیشه ای نگهداری میشه . روایت دیگه ای هم در مورد سنگ گور ناصرالدین شاه گفته شده که در نوع خودش جالب و تاریخی هست :
- قبر ناصرالدین شاه یکی از پرماجرا ترین بناهای آرامگاهی ایران است . پس از کشته شدن وی با اجازه علما محل ممتازی را در کنار مزار حضرت عبدالعظیم برای این منظور در نظر گرفتند و سنگ عظیم یک پارچه مرمرینی را در یزد فراهم آوردند که می بایستی به همت و در حقیقت شکنجه و بیگاری مردم دهات بین راه به تهران برسد پدرم که در آن موقع 14 ساله و مقیم نطنز بود تعریف میکرد که حاکم نایب الحکومه و کدخدا و اعیان هر آبادی مجبور بودند که در دو طرف مسیر سنگ صف بکشند و کشاورزان به انتقال سنگ که با غلطاندن آن روی تیر های چوبی صورت می گرفت مشارکت کنند آن هم با دقت بسیار و سرعت بسیار کم و حال معلوم است که علاوه بر شکنجه ؛ تحمل سنگینی و فشار سنگ چه لطمه هایی به آن مردم ساده دل بیگناه وارد آورده . آمار دقیقی از کشته شدگان و زخمی ها در دست نیست اما پدرم می گفت خود شنیده است که تعداد کشته شدگان عددی میان 30 تا 50 نفر بوده است .

در این محل همچنین تخت زیبایی تراشیده شده از سنگ وجود داره که به تخت فتحعلی شاهی معروفه . این تخت در جلوی یکی از ساختمان های قدیمی کاخ گلستان قرار داشت که آن ساختمان به دستور ناصرالدین شاه خراب شد و بعدها این تخت مرمرین به دستور محمدرضا شاه فقید به این مکان آورده شد و همچنان باقیه .


اما ساختمان دوم , عمارت دیوان خانه یا تخت مرمر نخستین ساختمان ورودی کاخ به حساب میاد و به دارالعماره هم معروفه و این ساختمان هم به دستور كريم‌خان زند ساخته شده اما تغییرات مهمی رو در دوران آغامحمد خان قاجار و فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه داشته . 13 سال پس از به سلطنت رسیدن آغا محمد خان , قصر وكيل رو كه از بناهاي زيباي شيراز و داراي پرده‌هاي نقاشي و آينه‌ هاي قدی و مرمرها و ستون ‌های بلند و درهاي خاتم كاري بود از بيخ کندن و تمام قسمت های ساختمان رو به تهران حمل کردن و در ايوان ديوان خانه یا همون تخت مرمر كه ساخته خود کریم خان زند بود ، نصب كردن . سپس سقف رو به اندازه ستون های آورده شده بالا بردن و براي نصب آينه ‌ها و پرده‌های نقاشی و كارگذاشتن درهاي خاتم‌ ، برخی از طاقچه ‌ها و طاق‌ ها رو از بین بردن .
در دوره فتخعلی ‌شاه ‌، تغييرات مهمي در بنا صورت نگرفت‌ بجز اضافه کردن نقاشی هایی در طاقچه و طاق‌ها و گوشواره‌ها از صورت سلاطين ايران و زنان و مردان فرنگی .‏ در حاشيه بالای طاق هم روی قصايدی كه در تعریف از فتحعلی شاه سروده شده بود ، گچ بري و رنگ آميزی کردن . اما در دوره‌هاي بعد تغييرات پی در پی در ظاهر و تزيينات بنا به وجود آمده .‏ ساختمان ايوان تخت مرمر درست در چلوی در ورودی کاخ ساخته شده و دو حوض تو در توی مستطيل شكل به سبک اسليمی در حیاط جلوی ساختمان ساخته شده که حس و  حال عجیبی رو در لحظه ورود به کاخ به شما میده ‌.‏ اولین قسمت مهم این ساختمان دو ستون سنگی بلند و یک پارچه ست که حکایت جالبی دارن :

_ این ستون ها به فرمان آغا محمد خان قاجار از شيراز به تهران منتقل شدن . ارتفاع این ستون ها هشت متر و به کلفتی دو متر و نیم هستن . کریم خان در عمارت وکیل شیراز دو ستون عظیم از سنگی یک پارچه رو به نشانه قدرت خودش و ابهت بنا ، جلوی ایوان عمارت بر پا کرد . گفته شده این ستون ها رو اون زمان به سختی تا تهران حمل کردن که همچنان باعث تعجبه که با امکانان اون زمان چطور چنین کاری انجام شده ! در موقع نصب اونها کریم خان فرمانروایی آغامحمد خان قاجار رو که اون زمان در کنار کریم خان ایستاده بود پیش بینی کرد که به واقعیت بدل شد . کاربری این قسمت از کاخ گلستان برای تاج گذاری شاهان بوده و مراسم سلام نوروزی به پادشاه . آخرین مراسمی که در این قسمت انجام شد مربوط به تاجگذاری رضاشاه بزرگ در 4 اردیبهشت 1305 خورشیدی بوده . اما علت چرایی نامگذاری این کاخ به تخت مرمر هم جالبه :
_ در سال 1221 خورشیدی فتحعلیشاه قاجار به عده ای از سنگ تراشان اصفهانی دستور میده تا تختی از سنگ مرمر زرد معادن يزد براي تاجگذاریش بسازن تا هميشه در وسط ايوان باشه . تا پیش از این ، تاجگذاری ها بر روی تخت جواهر نشان طاووس که نادر از هندوستان به ایران آورده بود انجام میشد . اما نگهداری و مراقبت از این تخت در این مکان بسیار مشکل بود و به همین دلیل شاه قاجار دستور ساخت تختی از مرمر رو داد تا این مشکل برطرف بشه ! طراحی تخت از ميرزا بابای شيرازي نقاش‌ باشی و سرپرستی سنگتراشان با استاد محمد ابراهيم اصفهانی حجار باشی دربار بود و عده‌ اي از سنگ تراشان مانند استاد محمد حسين‌ ، محمد باقر و ديگران در ساخت و پرداخت تخت دست داشتن ! اين تخت همچنین به تخت سليمانی هم معروفه . در افسانه ها گفته شده که تخت سلیمان پیامبر بر دوش دیوان و پریان قرار گرفته بوده . در طراحی این تخت از همین افسانه کمک گرفته شد و اين تخت رو بر دوش ديوان و پريان استوار ساختند . فتحعلی خان صبا ملک ‌الشعرای دربار هم قصيده‌ای در مدح فتحعلیشاه به نام سليمان زمان سرود كه 17 بيت از اون به تعداد ترنج ‌های داخلی و خارجی طارمی ‌های تخت انتخاب گرديد . ارتفاع تخت از كف ايوان حدود يک متره كه از چهار طرف بر دوش سه ديو و شش فرشته و یازده ستون مارپيچی كه بعضی از اونها بر پشت شير قرار دارند ، مستقر شده . در جلو تخت در وسط دو پله هم دو شير نشسته تراشیده شده‌ .‏ 

سومین بنای مهم کاخ گلستان , شمس العماره یا بنای خوشید نام داره که یکی از زیباترین بناهای کاخ به شمار میاد و اولین آپارتمان ایران هم هست . باز هم این ساختمان داستانهای بسیار جالبی داره :

این ساختمان به دستور ناصرالدین شاه پس از بازگشت از فرنگ ساخته شده . در سال 1241 خورشیدی روزی ناصرالدین شاه به دوستعلی خان معیر الممالک ( نظام الدوله ) گفت می خواهم کاخ بلندی بسازم که از بالای آن دورنمای شهر تهران و مناظر اطراف نمایان باشد  .معیر الممالک بی درنگ دست به کار شده و پی ریزی شمس العماره و تکیه دولت رو آغاز میکنه . بنای شمس العماره دو ساله به پایان میرسه و مخارج اون تمامن با اثاثیه ، فرش و بقیه لوازمات تزئینی چهل هزار تومان میشه . اعتماد السلطنه ده سال پس از ساخت این ساختمان ، در وصف شمس العماره می نویسه : شمس العماره یکی از بهترین ساختمانها و در کنار بهترین کوچه های تهران می باشد این کوچه یک دروازه از آخر باغ و عمارت بادگیر و شمس العماره دارد که شاه اغلب از این در سوار شده به تفرج می روند . دو طرف کوچه درخت های میوه دار ، چنار و غیره کاشته اند ، وسط کوچه محل عبور کالسکه و سوار ، و دو طرف محل عبور پیاده است . چراغ های چُدنی در طرفین نصب است که همه شب روشن می باشد و صبح و عصر محل گردشگاه عامه است از هر طبقه مردم درآنجا تا سه ساعت از شب رفته مشغول گردش هستند . طرف راست کوچه ، دکانها و خانه های مردم و طرف چپ دیوار قلعه ارگ است و در آخر منتهی می شود به سردر و درب مدرسه مبارکه دارالفنون ، آخر این عمارت دوا خانه ای است مشتمل بر هر قسم و هر جور دواهای ایرانی و فرنگی و دواسازیهای معتبر در اینجا حاضر هستند . طبقه بالای آن لابراتوار و عکاسخانه عمومی است که هر کس بخواهد عکس خود را بیندازد می رود آنجا و عکاسان ایرانی در کمال مهارت مشغول کار می شوند . همه روزه جمعیتی از عموم مردم برای گرفتن دواها ، ادویه جات و انداختن عکس به این مکان می آیند و انتهای این کوچه می رسد به دروازه بسیار عالی و ممتازی که بنایی است بسیار بسیار خوب و همه از کاشی های بسیار ممتاز ساخته شده که منتهی می شود به میدان توپخانه جدید .

شایعاتی هم در مورد شمس العماره وجود داره که اونها هم جالبن :
جعفر شهری باف در این مورد نوشته  : بر بالای کلاه فرنگی ، سقف اتاقکی که ساعت شمس العماره در آن جاسازی شده ، همیشه پرچمی بر فراز آن می جنبید . این قسمت دارای عجایبی بود که تهرانی ها از آن حرف می زدند . یکی از آنها ماجرای پایان حکومت محمد علی شاه بود که روزی کلاغ ها به پرچم حمله ور می شوند و با منقارشان آن را ریز ریز می کنند . دو روز پس از این واقعه عجیب محمد علی شاه می گریزد و سلطنت تغییر می کند . دوم : ساعت بزرگ دو طرفه ای بر بالای شمس العماره نصب شده بود که درباره صدای زنگ این ساعت می گفتند در ابتدا صدایی داشت که افراد در چهار فرسخی ( ۲۴ کیلومتری ) میشنیدند و شکایت های بسیار اهالی باعث شد تا با دست کاری ساعت صداش رو کم کردند . صدای زنگ این ساعت تا فاصله های دوری در تهران به گوش میرسیده و در ابتدا مردم رهگذر از صدای اون وحشتزده میشدن و به مرور عادی شد . میرزا علی اکبر خان ، کوک کردن و تعمیر این ساعت رو به عهده داشت . این ساعت بوسیله ملکه الیزابت به ناصرالدین شاه هدیه شده بود که پس از مدتی از کار افتاد و به تازگی شهرداری تهران اعلام کرده که پس از 90 سال دوباره این ساعت رو قراره تعمیر کنن و به کار بندازن ! همچنین این ساعت , نخستین برج ساعت در ایران هم به شمار میره به دلیل ارتفاع بالایی که داشته .
سوم : دو جغد نر و ماده بودند که در محفظه این ساعت لانه داشتند و شایع بود که هر بار ظاهر شوند ، سلطنت در کاخ گلستان تغییر می کنه . می گفتند در موقع کشته شدن ناصرالدین شاه ، سه روز از لانه بیرون آمده بودند که روز سوم شاه تیر خورده و به درک رفت . بار دوم این دو جغد در شهریور ماه ۱۳۲۰ خورشیدی دیده شدن و مردم می گفتند خدا عاقبت پیداشدن جغدها رو به خیر کنه ، که متفقین به ایران حمله کردن و قحطی ، کشتار و نا امنی همه جا رو گرفت .

ساختمان معروف بعدی تالار سلام هست . این تالار نخستین موزه ایران بوده که به دستور ناصرالدین شاه ملعون بعد از بازگشت از فرنگ ساخته شد و در اون هدایا و تابلوهای نفیس رو قرار میدادن و شاه در بازدید از موزه های فرنگ تصمیم به چنین کاری گرفته بود . در دوران قاجار تخت جواهرنشان طاووس در این تالار قرار داشت که در دوران پهلوی به موزه جواهرات ملی منتقل شد و بدل اون رو در این تالار باقی گذاشتن . تاجگذاری محمدرضا شاه پهلوی هم در این تالار انجام شده . معمار این ساختمان هم معمار معروف دوره ناصری حاج ابوالحسن معمارباشی یا صنیع الملک بوده . پس از انتقال تخت طاووس به این تالار و برگزاری سلام های خاص و رسمی در آن ، کم کم نام تالار سلام رو به خودش گرفت . در این تالار نفیس ترین اشیاء و آثار هنری اهدایی ، بویژه جواهرات سلطنتی نگهداری می شد و ناصرالدین شاه به شخصه به چیدمان اونها میپرداخت و تا سال 1345 خورشیدی به همان ترکیب باقی مونده بود . در سال 1345  خورشیدی به سبب برگزاری مراسم تاجگذاری محمد رضا شاه پهلوی در این تالار ، به شکل امروزی دراومد .

ساختمان معروف دیگه کاخ , عمارت بادگیر هست که به دستور فتحعلی شاه عیاش ساخته شده . مظفرالدین شاه قاجار هم در این کاخ تاجذاری کرده . معروفیت و نامگذاری این کاخ به بادگیر به دلیل بادگیرهایی هست که در اطراف این کاخ ساخته شده که جزو تنها بادگیرهای معرق کاری شده در جهان هستن و باعث خنک شدن این ساختمان میشدن . در گذشته آب قنات شاه داخل این کاخ میشد و باعث خنکی زیر زمین میشد , اما با ساخت مترو , این قنات نابود شد .. ( قابل توجه میراث ضد فرهنگی ) .

ساختمان مشهور بعدی , کاخ سفید یا کاخ ابیض نام داره . این ساختمان هم به دستور ناصرالدین شاه ساخته شد . در اواخر سلطنت این شاه ملعون عیاش , سلطان عثمانی شاه سلطان عبدالحمید هدایای نفیسی رو برای ناصرالدین شاه بعنوان دوستی دو ملت میفرسته . به دلیل پر بودن تمام کاخ ها از لوازم و هدایا , شاه دستور ساخت کاخی در قسمتی معروف به کلاه فرنگی رو میده که در گذشته توسط آغامحمدخان ساخته شده بود . پس از تخریب کلاه فرنگی , کاخ ابیض به جای اون ساخته میشه . معماری این کاخ با تاثیر از معماری اروپایی و ایرانی بوده و گچ بری ها و نماهای بیرونی برگرفته از معماری قرن 18 اروپاست .. دلیل نام گذاری این کاخ به کاخ سفید , بکار بردن مصالح و سنگ های مرمر سفید در کل ساخت بنا بوده . این کاخ به دستور محمدرضا شاه فقید از سال 1347 تبدیل به موزه مردم شناسی شد که تا امروز هم باقیه .

ساختمان بعدی تالار آینه ست که بیشتر به دلیل آینه های های زیباش معروفه و کارآیی اون در گذشته تنها محلی برای نگهداری تخت طاووس و تاج کیانی بود که پس از ساخت تالار سلام , این دو به اون تالار منتقل شدن . بیشترین شهرت این تالار برای زیبایی اونه و نقاشی ای که کمال الملک ازش کشیده .

ساختمان دیگه , تالار الماس هست که در سمت جنوبی محوطه کاخ گلستان بعد از عمارت بادگیر قرار داره . بنیاد و اساس این تالار در زمان فتحعلی شاه بوده ولی در زمان ناصر الدین شاه تغییراتی در ظاهر و تزئیناتش دادن . این ساختمان به دلیل آینه کاری های بسیار زیباش بنام تالار الماس نامگذاری شده . در زمان ناصرالدین شاه بیشتر طاق های این کاخ به طاق های قوسی یا رومی تبدیل گردید و دیوار های تالار با انواع کاغذ دیواری خارجی پوشانیده شد . این تالار چون متعلق به دوره فتحعلی شاهبوده ، امروزه به محل موزه آثار و اشیای این پادشاه اختصاص یافته .

ساختمان بعدی تالار عاج هست که در سمت غرب تالار برلیان قرار گرفته . این ساختمان از بناهای دوره ناصریه که بعدها تغییراتی درش دادن  . در این تالار در زمان ناصر الدین شاه ، هدایای پادشاهان دولت های خارجی نگهداری می شد و در زمان پهلوی محل پذیرایی و برپایی مهمانی های رسمی دربار بوده . حوض خانه زیر این ساختمان برای نمایش تابلو های بسیار گرانبهای نقاشان اروپایی قرن 19 اختصاص یافته .
 
عمارت برلیان هم در سمت شرقی تالار عاج قرار گرفته . در زمان ناصر الدین شاه بعلت کهنگی و فرسودگی بناهای قدیمی ارگ ، بیشتر اونها رو ویران و به جایشان ساختمان های جدیدی می ساختند . در این زمان عمارت بلور رو خراب و به جاش عمارت برلیان رو ساختن . این عمارت در زمان پهلوی برای برگزاری جلسات رسمی با سران دولت های خارجی و مراسم تشریفات مورد استفاده قرار می گرفت  .

نگارخانه کاخ گلستان هم محل نمایش گنجینه نفیس تابلو های نقاشی از هنرمندان دوره قاجاره که در اون سیر تحول نقاشی در ایران و آثار هنرمندان مشهور اون دوران در معرض نمایش قرار گرفته . این نقاشان شامل محمود خان صبا ، مهرعلی ، کمال الملک ، اسماعیل جلابر ، ابوالحسن ثانی یا صنیع الملک و محمد حسن افشار هستن . 

ساختمان هایی هم که قبلن در کاخ گلستان بوده ‌و همگی خراب شدن شامل :

عمارت اندرونی
خوابگاه ناصری
تالار خاقان مغفور
عمارت خروجی
عمارت صندوق خانه و رختدار خانه سلطنتی

آخرین تغییرات کاخ گلستان :

در دوران رضا شاه پهلوی ، بخشهای بزرگی از ارگ تهران شامل حصار دور اون ، سردر باب عالی ، ساختمان دفتر  استیفا ، نگارخانه ، تکیه دولت ، نارنجستان ، باغ گلشن و ساختمانهای اندرونی تخریب شد . محل سکونت رضا شاه به سعدآباد و کاخ سبز و سپس در دوران محمد رضا شاه پهلوی به کاخ نیاوران منتقل و مجموعه گلستان به محل پذیرایی از میهمانان خارجی تبدیل گردید . کاخ گلستان پس از کودتای اسلامیون به موزه تبدیل شد و به روی مردم باز شد ..

آخرین کشفیاتی که در کاخ گلستان انجام شده , کشف دیوار ورودی قدیمی و سنگ فرش های دوره رضاشاه و کف پوش های آجری دوران قاجاریه ست که در خاک برداری های شهرداری تهران کشف شدن اما صد افسوس که بوسیله خود شهرداری روی تمام اونها رو بتون ریزی کردن و پوشاندن و میراث بسیار با ارزشی رو نابود کردن . امید که به زودی با تغییر رژیم ضد فرهنگی ملایان , بتن ها شکسته شده و این گنجینه از زیر خاک دوباره بیرون بیاد ...


برای گرفتن عکس های کاخ گلستان هفت بار به اونجا رفتم . نیمی از این تعداد رو برای نماهای بیرونی و نیمی رو برای نماهای داخلی وقت گذاشتم تا این مجموعه به دست اومده . نماهای داخلی رو به دلایلی (!) قرار ندادم و تنها نماهای بیرونی رو گذاشتم که عکاسی از اونها ممنوع نیست ! زمانیکه برای اولین بار وارد کاخ گلستان میشین , حال و هوای سنگینی شما رو در بر میگیره . انگار تمام نفرین و آه مردم ایران در این کاخ جمع شده و ننگ و فساد و تباهی خاندان قاجار همچنان اثر شارژ شعوری منفیش رو در این کاخ حفظ کرده . کاخ گلستان در نگاه اول مثل یک سری مجموعه درهم و بی نظم میمونه که هر قسمت اون به شکلی در اومده . دقیقن تاریخ رو میشه در اون دید و دستکاری های افراد مختلف رو . انگار دهها نفر آدم رو ریختن توی این محوطه بزرگ و هر کدوم اونها ساز مختلفی برای خودش زده و ساختمان هایی با معماری و شکل و شمایل مورد سلیقه خودش رو ساخته که هیچ تناسبی با هم ندارن . هر بخش کاخ به یک شکله و این ، هم نوعی زیبایی ایجاد کرده و هم زشتی ! چیزی که بیشتر از همه در کاخ جلوه داره کاشی کاری های بسیار زیبا و بعد هم اینه کاری های داخلی هستن که بسیار چشم نوازن .. کل محوطه کاخ بصورت مستطیل هست و دور تا دور کاخ ها قرار گرفتن و در وسط هم استخرها و باغچه و درخت و گل و گیاه . درخت های کهن سال زیادی رو میشه در کاخ دید که بیشتر اونها رو از وسط بریدن و قطع کردن و پرندگانی مثل طوطی هم در کاخ زیاد دیده میشه که میگن یادگار و به جا مانده از دوراه ناصرالدین شاه هستن و نسل پشت نسل در این کاخ موندن و زیاد شدن ! سرو کهنسالی در شرق کاخ قرار داره و همچنین چند درخت کاج بسیار بزرگ در جنوب کاخ . حتا درختکاری های کاخ هم بی نظم بوده و انگار چندین نهال مختلف رو دست کسی دادن و گفتن هر جا دوست داری بکار . بی هدف و بدون نظم درخت ها کاشته شدن و باعث شدن تا نمای کاخ ها گرفته بشه . در کل میشه گفت یکی از شلوغ ترین و بی نظم ترین و کژ سلیقه ترین کاخ های ایران و همچنین زیباترین اونهاست که باید حتمن اونو دید . گشتن فقط فضای بیرونی کاخ حدود یکساعت تا دو ساعت وقت میبره . هوای کاخ تعریفی نداره و دلیلش قرار گرفتن در مرکز شهر و آلوده ترین قسمت شهر تهرانه . وقتی توی کاخ راه میرین انگار که در تاریخ فرو رفتین . حس عجیبی به آدم دست میده که قابل گفتن نیست و فقط باید تجربه ش کرد . در کل حس خوبی از دیدن این کاخ ها به شما دست نمیده و فقط زیبایی اونها خیره کننده ست . قشنگ ترین بخش این کاخ ها هم به نظر من شمس العماره ست .. شاید توی تصاویر چندان بزرگ به نظر نیاد ولی از نزدیک ابهت عجیبی داره و خیلی زیباست . همچنان بخش هایی از این کاخ کشف نشده ست . چطور که فیلم ها و اسلاید های زیادی به تازگی در این کاخ ها کشف شدن . امیدوارم این کاخ ها حفظ بشن و از ویرانی اونها جلوگیری بشه .. کاشی های زیادی رو میشه دید که ریخته شدن و جاشون بر پیکر دیوارها خالیه ...