سه‌شنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۶

Ebn Babevieh Cemetery - گورستان ابن بابویه

گورستان ابن بابویه نخستین گورستان شهر ری و دومین گورستان شهر تهرانه که به دلیل قرار گرفتن در کنار آرامگاه شیخ صدوق معروف به ابن بابویه , به این نام خوانده میشه . این گورستان زیبا و قدیمی در زمان فتحعلی شاه قاجار ساخته و کم کم گسترش پیدا کرد . گورستان محل دفن بسیاری از مشاهیر ایران , شاهزاده های قاجار و مردان سیاسی و کشوری ایران و هنرمندان و ورزشکاران و نامداران ایرانی هست . این گورستان تا مدتی قبل یکی از زیباترین و با صفاترین گورستان های شهر تهران به شمار میرفت اما توسط حکومت اسلامی درختان کهنسال اون ریشه کن و آرامگاههای زیبای اون تخریب شدند و امروزه فضای اسفناکی بر گورستان حکمفرماست .

ادامه عکس ها ...

اسم این گورستان رو زیاد شنیده بودم و همیشه دلم میخواست برای دیدنش برم . محل قرار گیری اون از محل زندگی من خیلی دور بود و در شهرری قرار گرفته بود و سال ها طول کشید تا تونستم برای دیدنش همت کنم و برم و متاسفانه با صحنه عجیبی روبرو شدم . مثل این میموند که با بولدوزر افتاده باشن به جون گورستان و یا آدم رو یاد دعواهای قومی و مذهبی می انداخت که در اون حتا به مردگان و گورها هم رحم نمیکردن و همه رو نبش قبر کرده بودن ! با همه اینها شروع به عکاسی کردم و تا دستم می اومد و بیاد داشتم , گورهای مشاهیر ایران رو پیدا کردم . پیرمردی هم که در اونجا بود در این زمینه با گرفتن 500 تومان پول , کمکم کرد هر چند میدونم خیلی قسمت ها بود و هست که از قلم افتاد اما همین هم غنیمتی بود ارزشمند و افسوس که دیر به اونجا اومدم .. آدم هایی که برای دیدن این گورستان می اومدن , سه دسته بودن . کسانی که ظاهرشون نشون میداد اهالی همون جا هستن و عزیزانی خفته در اونجا دارن و عده ای که از سر و وضع سانتی مانتالشون میشد فهمید که اومدن فقط به قصد دیدن و ارضای حس کنجکاویشون و گرفتن عکس یادگاری .. باقی هم برای زیارت می اومد و به امامزاده کوچکی که در ورودی گورستان قرار داشت میرفتن و دعایی می خوندن و بیرون می اومدن . از گورهای به جا مانده و ظاهر جالب اونجا میشد فهمید که محل با صفایی بوده روزگاری .. گورهای بسیار قدیمی از فرزندان مظفرالدین شاه و شاهزاده های قاجار هم زیاد به چشم میخورد که جالب بود . امیدوارم روزی این گورستان به همون شکل سابق برقرار بشه .

Cinema Niagara - سینما نیاگارا

سینما نیاگارا توسط خانواده ای ارمنی در سال 1320 ساخته شد و سپس در سال 1351 پنجاد درصد سهام سینما توسط فردین و نیمی از سهام این سینما توسط شخص دیگری خریداری شد . بعد از انقلاب و ممنوع شدن علی فردین برای کار در سینما , پنجاه درصد سهام سینما توسط بنیاد مستضعفان ( مزلفان ) تصاحب شد . بعد از مدتی به علت عدم سود دهی , کل سهام به فردین واگذار شد که با درگذشت زنده یاد علی فردین , تمام سهام به برادر فردین , عبدالله فردین واگذار شد . مدتی قبل سینما به خانواده علی حاتمی فروخته شد و این خانواده با بازگشایی مجدد سینما در سال 1385 و به راه انداختن کافه آنتراکت رونقی دوباره به این سینما بخشیدن . به گفته بسیاری , سخنرانی چند هفته قبل لیلا حاتمی در تقدیر از خاتمی به احتمال زیاد باعث آتش سوزی عمدی این سینما بوده ... در حال حاضر جز ساختمانی سوخته چیزی از این سینما باقی نمانده .

ادامه عکس ها ...



این عکس رو چند سال قبل بطور خیلی اتفاقی از این سینما گرفته بودم . زمانی که توی ماشین به سمت چهارراه نادری میرفتیم , از پنجره این عکس رو گرفتم و توی آرشیوم باقی مونده بود . زمانی که خبر آتش سوزی سینما رو شنیدم به سراغ عکس ها رفتم و پیداش کردم و خوشحالم همین هم باقی مونده برای آیندگان . هر چند کیفیت عکس به دلیل کثیفی شیشه ها و آلودگی هوا در اون فصل زیاد جالب نیست اما حال و هوای سینما رو نشون میده . این سینما در خیابان شاه نرسیده به تقاطع حافظ قرار گرفته

سه‌شنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۶

The Great CharSuq - چهار سوق بزرگ

بنای چهار سوق بزرگ در مرکز بازار بزرگ تهران قرار گرفته و بعنوان یک چهار راه اصلی , تمام بازار را به هم مربوط میسازد . از این نقطه میتوان بعنوان قطب نما نیز استفاده نمود و بوسیله آن به هر قسمت بازار رفت و گم نشد . بنای چهار سوق بزرگ در سال 1180 خورشیدی به دستور فتحعلی شاه قاجار ساخته شده هر چند بنا به روایاتی گفته میشود این محل به دستور شاه طهماست صفوی ساخته شده اما منبع مطمئنی در دسترس نمیباشد . این بنای دویست ساله زیبا که همچنان قطب اصلی بازار تهران به شمار میرود و از جمله مناطق پر رونق بازار است , شامل فضایی هشت ضلعی با گنبد مدور و تزئینات گچبری زیبا است که متاسفانه در حال ویرانی می باشد . در کنار یکی از دروازه ها نیز یک سقاخانه وقفی قرار گرفته که شکل اولیه آن به کلی از بین رفته است . در گذشته این مکان محل اقامت داروغه تهران بود . هر روز ساعت هشت شب که طبل ها در میدان ارگ به صدا در می آمدند , کسبه موظف بودند تا یکساعت بعد بازار را تعطیل کنند و بعد از ساعت 9 کسی حق تردد در بازار را نداشت . داروغه در چهار سوق مینشست و گزارش ماموران و محافظان اموال مردم را میشنید .


این عکس رو زمانی گرفتم که یکی از تعطیلات رسمی در ایران بود . از خلوتی بازار استفاده کردم و صبح زود برای گرفتن این عکس به سمت بازار راه افتادم . زمانی که بازار باز باشه , این محل اونقدر شلوغ و پر رفت و آمد هست که حتا نمیشه ایستاد و دوربین رو در آورد و عکسی گرفت . مدام بهت تنه میزنن و هُلت میدن و نمیتونی عکس بگیری و از هر طرف آدم میاد . چهارسوق رو همیشه از کودکی به یاد داشتم چون نوع معماریش خاص بود . نمی دونم و هنوز هم بلد نیستم چطور میشه به اونجا رفت . بازار بزرگ تهران مثل شبکه تو در توی موریانه ها می مونه و از هر ورودی که وارد میشی سر از نقطه ای از بازار در میاری و اونقدر وسیع هست که فکر میکنی بی انتهاست . همیشه از یکی از ورودی ها که به یادم مونده وارد که میشم در آخر به چهارسوق میرسم . برای رسیدن به این محل مشکل خاصی وجود نداره کافیه از هر کسی بپرسین چهارسوق کجاست و فورن به شما آدرس میدن . محل جذابیه برای من و آدم رو میکشونه به گذشته های دور . انگار این قسمت از بازار هرگز نمیخواد مدرن بشه . شاید اجناس مدرن شدن و دیگه خبری از جنس های گذشته نباشه و فروشنده ها هم امروزی شدن و بیشتر جوان ها هستن , اما همچنان همون بافت قدیمی وجود داره ..

یکشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۶

Firooz Bahram High School - دبیرستان فیروز بهرام

تاریخچه ساخت دبيرستان فيروز بهرام به تاریخ 1308 خورشیدی بر میگرده که در آن زمان شخصی به نام بهرامجی پيکاجی تصميم گرفت به يادگار فرزند ناکامش , فيروز , که در جریان جنگ جهانی اول در دريای مديترانه غرق شده بود ، ساختمانی در ایران بسازه . او با ارباب کيخسرو شاهرخ ( نماينده وقت زرتشتيان در مجلس شورای ملی و رئيس انجمن زرتشتيان تهران ) صحبت کرد و قرار شد در برابر پرداخت بیست هزار روپيه ، يک مدرسه جديد پسرانه در ايران ساخته بشه . بنابر توافق انجمن زرتشتيان ، در تاریخ 12 خرداد ماه 1309 خورشیدی تصمیم گرفته شد که زمین جنوبی نیایشگاه زرتشتیان آدریان به این مدرسه اختصاص داده بشه . سپس از جعفرخان معمار باشی خواسته شد تا نقشه ای برای این ساختمان تهیه کند . جعفرخان هم در یکم آذرماه 1309 خورشیدی دو نقشه رو آماده کرد که یکی دو طبقه و دیگری یک طبقه بود که نقشه دارای دو طبقه پذیرفته شد . در روز 23 فروردین ماه 1311 خورشیدی رئیس انجمن زرتشتیان اعلام کرد که مقدمات ساختمان آماده شده و نقشه آن با اصلاحاتی آماده و زیر نظر میرزا اردشیر رستم خان کیامنش بزودی شروع به ساخت خواهد کرد . جشن گذاشتن سنگ بنای این ساختمان روز دوشنبه 19 اردیبهشت 1311 با حضور دینشاه سیلسیتر ایرانی , رئیس وقت انجمن زرتشتیان بمبئی هندوستان و دکتر رابیندرانات تاگور , فیلسوف و شاعر نامدار هندی و ارباب کیخسرو شاهرخ عضو مجلس ملی و تعدادی از وزرا و زرتشتیان برگزار و سنگ بنا بدست وزیر معارف آن زمان نهاده میشود . کار ساخت دبیرستان فیروز بهرام 9 ماه بعد در تاریخ جمعه دوم دی ماه 1311 خورشیدی به پایان رسید و با حضور عده ای از زرتشتیان و وزرا افتتاح شد .
معماری اين دبيرستان مربوط به زمان پهلوی اول , رضاشاه بزرگ , و با توجه به طاق‌ها مشخصه که سبک اون هندی – ایرانی بوده و سر ستون‌ها نشان دهنده ناظرش ، کيخسرو شاهرخ بوده که سابقه نظارت بر ساختمانهای بانک مرکزی و کتابخانه مجلس هم از کارهای او بوده . این دبیرستان در حال حاضر فعال و دانش آموزان زرتشتی در اون مشغول به تحصیل میباشند و محل اون در تقاطع خیابان شاه و قوام الدوله , پایین تر از سفارت شیطان بزرگ ، روسیه واقع شده .

ادامه عکس ها ...

بارها و بارها از جلوی این دبیرستان رد شده بودم ولی هرگز اطلاعی از وجودش نداشتم . به طور خیلی اتفاقی مقاله ای میخوندم در مورد زرتشتی های تهران و به این مدرسه اشاره ای کرده بود . این بود که یه روز رفتم به سراغ گرفتن عکس از این مدرسه . قبلن چند تایی عکس از نمای اون گرفته بودم و برای بار دوم به سراغ مدیر دبیرستان رفتم و از داخل دبیرستان هم عکس هایی انداختم . کلاس ها معماری ساده و امروزی دارن و تنها نمای بیرونی هست که کمی تفاوت داره و از طاق استفاده شده . نکته ای که دوست دارم بهش اشاره کنم اینه که با اینکه این مدرسه متعلق به اقلیت های دینی هست و اونها معمولن حساسیت زیادی دارن برای نشون دادن اماکن خودشون به مسلمون ها , اما هر جایی که مراجعه کردم برای گرفتن عکس از ساختمان های اونها , با روی گشاده از من استقبال کردن . این در صورتیه که خیلی جاهایی که متعلق به مسلمونهاست رو وقتی می خواهی عکس بگیری , برخورد زننده و بدی باهات میکنن و بیرونت هم می اندازن و یا خیلی لطف کنن میگن برو از وزارت آموزش و پرورش مجوز بگیر برای گرفتن عکس ... در ادامه به چنین مکان هایی اشاره خواهم کرد ! محل قرار گیری این مدرسه تاریخی , در خیابان شاه , بعد از تقاطع حافظ , نبش خیابان قوام السلطنه قرار گرفته ..

جمعه، مهر ۲۷، ۱۳۸۶

BiBi Patisserie - قنادی بی بی

قنادی بی بی یا همون قنادی شیرینی سرای سابق یکی از بهترین قنادی های تهران هست که اگه شیرینی هاش رو نخورده باشین باور نمیکنین . خیلی ها به سراغ قنادی های بالا شهر و گرون قیمت میرن و ادعا میکنن که بهترین شیرینی رو اونها میپزن ولی کسی تصور نمیکنه که در وسط شهر تهران در محله قدیمی یوسف آباد قنادی ای وجود داره که حرف اول رو در بین قنادی های تهران و شاید هم ایران بزنه ! حدود سال 1359 در خیابان مدبر یوسف آباد قنادی ای باز شد به نام شیرینی سرا . این قنادی در سالهای اول چندان معروف نبود و شیرینی هاش هم خوب نبودن که دلیل اصلیس قحطی و کمبود مواد اولیه مثل کره و روغن و تخم مرغ بود که جیره بندی و کوپنی بودن . خیلی ها یادشونه که شیرینی ها خامه ای اون زمان چقدر وحشتناک بودن و قنادهای رند شیرینی ها رو توی چای شیرینی غلیظ میذاشتن تا هم سنگین بشن و هم تر و تازه و شیرین باقی بمونن و اونها رو به مردم بی نوا قالب میکردن با خامه ای که خامه نبود و کرم بود ! ولی بعد از یکی دو سال شایعه شد که شیرینی پز قنادی معروف شهرزاد , به این قنادی رفته و از اون به بعد شیرینی های این قنادی عوض شدن و معروف شد . در سالهای اول برای ورود به قنادی از حیاط پر از گل و گیاهی باید رد میشدیم و وارد ساختمان میشدیم ولی بعدها در ورودی قنادی در خیابان قرار گرفت و به شکل امروزیش باقی موند . این قنادی انواع شیرینی جات تر و خشک و آجیل و پیراشکی رو درست میکنه مثل انواع تارت ها و شیرینی های مربایی و خشک و ناپلئونی و کیک های صبحانه و پای سیب و بخش کوچکی هم به خشکبار اختصاص داره . ولی معروف ترین محصول قنادی بی بی کیک های شکلاتی و رولت های شکلاتی اون هستن که مزه اونها رو هیچ جایی نمیتونین تحربه کنین . تازگی , خوشمزگی , طرد و نرم بودن و کم شیرین بودن و کیفیت عالی و از همه مهمتر قیمت مناسب اون بی نظیره ! در واقع فروش اصلی این قنادی از همین کیک هاست که در سایزهای کوچک و متوسط و بزرگ درست میشه و خانواده های بسیار زیادی هستن که هفتگی یک یا دو کیک شکلاتی بطور مرتب خریداری میکنن . در روز شاید بالای هزار عدد کیک به فروش میرسه و جالب اینه که اگه ساعت 6-7 بعد از ظهر مراجعه کنین تمام ویترین ها خالی هستن و هیچ چیزی باقی نمونده جز مقداری شیرینی خشک !!!! یکی از شیرینی ها جدید و پر طرفدار که تازگی ها خیلی اسم در کرده یک نوع دسر ایتالیایی و بسیار خوشمزه  به اسم تیرامیسو هست که با بیسکویت مخصوص خوابانده شده در قهوه و یک لایه پر از پنیر و خامه و پودر کاکائو درست میشه , اشاره کرد . قیمت یک کیک شکلاتی کوچک در حدود شش تا هفت هزار تومن در میاد و یک کیک متوسط در حدود نه هزار تومن . برای رفتن به این قنادی ابتدا باید وارد خیابان یوسف آباد شد و دنبال میدانی به نام کلانتری گشت و سپس خیابان مدبر رو به جنوب . در اواسط خیابان مدبر این قنادی در سمت چپ قرار میگیره . شعبه دوم این قنادی در خیابان شریعتی تهران قرار داره که بسیار بدنام هست و کثیف بودن و موندگی شیرینی هاش معروفه در اون منطقه !!! اگه به تهران برای تفریح میایین حتمن یکبار کیک های شکلاتی این قنادی رو امتحان کنین .

ادامه عکس ها ...

چهارشنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۶

Caffè Naderi - کافه نادری

روی کار آمدن حکومت پر شکوه پهلوی در ایران باعث حرکت ایران و جامعه و مردم به سوی پیشرفت شد و شتاب زیادی برای عبور از عقب ماندگی دوران ننگین قاجار گرفت . این تغییرات در زمینه های بسیار زیادی بخصوص در زمینه های فرهنگی بسیار آشکار بود . شروع فعالیت کافه نادری هم در همین دوراه بوده . با روی کار آمدن رضا شاه بزرگ ، زندگی مردم در بخش های مختلف دچار دگرگونی بسیاری شد . از معماری گرفته تا رسوم و عادات مردم ، طرز زندگی تا نوع لباس و پوشاک و ... پیدایی نسل جدیدی از کافه رستورانها و غذاخوری ها هم به این دوره تعلق داره و در این دوره متحول شد و از حالت سنتی و بازاری خارج شد  .از میدان توپخانه تا میدان فردوسی محله اعیان نشین و عمله های دربار قاجار رو می داد . این محله تازه ساز در اون دوره شامل عمارات ها و باغ هایی مانند برج نوش و باغ ایلخانی و باغ امین السلطان و باغ سفارت انگلیس و ... میشد . در جریان توسعه روز به روز تهران عمر این باغ ها دیری نپایید و در سال های بعد رفته رفته باغ ها به قطعات کوچکتر تقسیم و فروخته و بناهایی در آنها ساخته شد . هرچند محله دولت ناصری در آغاز دوران پهلوی هدف اعیان دوره جدید در ایجاد ساختمان و سکونت بود ، ولی با گذشت سالهای اولیه و با کشیده شدن تهران به شمال خیابان شاهرضا ( انقلاب ) و امیرآباد شمالی و ساخت جاده پهلوی به سمت تجریش و ... باز هم کاربری زمین های این محله شروع به تغییر کرد و با خروج مردان سیاسی از این محله ،کم کم فضاهای تجاری جای اونها رو گرفتن . در این دوره گذار ،کافه های زیادی در اون باغها ساخته شد مثل کافه باغ شمیران ،کافه کنتینانتال ، کافه نادری و... که کافه نادری یکی از پر آوازه ترین اونهاست . این کافه رو یک مهاجر روس با نام خاچیک مادیکیانس در سال 1306 خورشیدی برپا کرد . در این کافه از مردم تهران برای اولین بار با غذاهای اروپایی مانند بیفتک ، بیف استرو گانف و انواع دسرهای فرنگی مانند بستنی ، قهوه ترک و فرانسه ، کافه گلاسه و... پذیرایی می شد . هرچند از اواخر دوره قاجاریه تهرانی ها با غذا خوری های اروپایی و آداب و رفتار رایج در اونها کمی آشنا شده بودن اما این کافه به سهم خود با پذیرایی غذاهای جدید و گارسون های تعلیم دیده با آداب غربی و لباس مرتب و یک شکل و استفاده از کارد و چنگال و میز و صندلی و ... در رواج بیشتر این پدیده اجتماعی میان تهرانیان نقش بسیار مهمی رو بازی کرد .
باید از یاد نبرد که مباحث سیاسی و اصلاح طلبانه از اواخر دوره ناصرالدین شاه بخصوص با گشایش دارالفنون ، میان برخی از شاهزادگان و مردم متعرض و روشنفکران بطور غیر محسوس و پنهانی انجام می شد و با پیروزی مشروطه خواهان این گونه مباحث بیش و کم به مکانهای عمومی و تعدادی از قهوه خانه ها مانند قهوه خانه یوز باشی در پشت شمس العماره هم کشیده شد . پس از تبعید رضا شاه از کشور در سال 1320 و اشغال ایران توسط  قوای متجاوز متفقین و روی کار آمدن محمد رضا شاه فقید ، فضای سیاسی بازی در کشور پدید آمد که مناسب فعالیت های سیاسی و اجتماعی بسیاری از فعالان آن دوره بود . در فاصله سالهای 1320 تا 1332 یعنی بین دو دولت پهلوی یکم و دوم مطبوعات و احزاب سیاسی یکی پس از دیگری شروع به فعالیت کردند . در این سال ها روشنفکران با آزادی در اماکن عمومی به مباحثه ادبی و مجادله سیاسی و گفتگو هایی از جنس هنر و موسیقی و ... که تقلیدی از کشور های اروپایی چون روسیه و فرانسه بود دست می زدند و کافه نادری مشهور ترین آنها در این دوره ست . صادق هدایت ، صادق چوبک ، احمد شاملو ، نادر نادر پور ، مهدی اخوان ثالث ، انجوی شیرازی ، ناتل خانلری و سیمین دانشور و جلال آل احمد ... برجسته ترین روشنفکران و نخبگان آن دوران بودند که در این کافه به دور هم جمع میشدند . به کافه رستوران نادری بعدها قنادی و مهمانخانه هم اضافه شد و با گذشت زمان مشهورتر هم گشت . پس از خاچیک ، مدیریت کافه نادری ابتدا به پسر بزرگش گریگور و پس از او به دیگر پسرش آئیک رسید .

ادامه عکس ها ...

از دوران کودکی هر وقت به خیابان شاه میرفتیم برای خرید کردن که اون زمان یکی از مراکز مهم بود , وقتی به چهارراه استانبول نزدیک میشدیم بوی خوش قهوه حس خوبی بهم میداد . این کافه رو هرگز نمیشناختم با اینکه صدها بار از کنارش رد میشدیم و رنگ پیشخون و دکور نارنجی رنگ قنادی نادری که در کنار در ورودیش بود , همیشه به یادم بود اما هیچ وقت داخلش نشدیم . زمانی که تصمیم گرفتم عکس هایی از این محل بگیرم , قنادی رو جمع کرده بودن و تنها هتل نادری و کمی آنطرف تر , کافه نادری باز بود . داخل کافه میزها رو چیده بودن و یک حس جالبی داشت اما حس آرامش ازش نگرفتم .. چند نفری نشسته بودن و قهوه مینوشیدن . عکس هایی گرفتم و یادم افتاد که بیرون ساختمان حیاطی هم بوده و حوض هایی و فواره هایی که تابستان ها مردم اونجا میشستن . بعد از گرفتن اجازه از صاحب کافه برای عکاسی به اونجا رفتم و چیزی باقی نمونده بود و ویرانه ای بیش نبود . تبدیل شده بود به انبار .. کافه نادری در خیابان شاه ( جمهوری ) روبروی سفارت انگلستان نرسیده به چهارراه استانبول قرار گرفته .

شنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۶

Cheshmeh Ali - چشمه علی


چشمه علی یا چشمه سورنا , با قدمتی هشت هزار ساله یکی از نقاط تاریخی ری باستان میباشد . از سال 1934 تا 1936 اولین کاوش ها در این منطقه توسط شخصی بنام اریک اشمیت انجام گرفت و سفال هایی کشف شد . قدیمی ترین شواهد تاریخی در این نقطه به هزاره چهارم قبل از میلاد میرسد . این محل در هزاره سوم پیش از میلاد ناگهان متروک شد و دوباره از هزاره دوم مسکونی و آباد گشت‌. آثاری از عهد پارت‌ها ( حصار معبد آناهیتا متعلق به آغاز عصر مسیحیون‌ ) ، ساسانی‌ها و حمله اعراب وحشی تا عهد تیموریان نیز در این محل به دست آمده است‌ . به استناد روایت‌های مختلف‌ تاریخی , مادر زرتشت نیز در این مکان متولد شده است‌ . درباره آب چشمه گفته می‌شود که از جاجرود و قیطریه تأمین می‌شود و پس از گذر از راه‌های زیرزمینی‌ ، از دل تپه می‌جوشد . چشمه علی به عنوان یک منطقه طبیعی شناخته شده است‌ . برج و باروهای آن در هنگام استحکام به چهار تا پنج متر می‌رسید و سوراخ‌های دیده‌بانی و آتش‌دان هایی داشته است که هنوز هم آثار آن باقی مانده ‌. اکنون حدود ۱۰۰ متر از دیوار آن بازسازی شده است‌ . وجود نقش برجسته‌ای از فتح علیشاه قاجار ،در حال تاج‌گذاری‌ ، بر صخره مسلط بر آب‌های چشمه‌علی از ویژگی‌های منطقه است و آن را نباید با نقش برجسته‌ای که همین پادشاه را سوار بر اسب و در حال شکار نشان می‌دهد اشتباه کرد. قبلن این نقش برجسته متعلق به دوران ساسانی‌ها بوده است‌ که به دستور این شاه بی کفایت تخریب و بجای آن این نقش برجسته حک شد . نام چشمه به امام اول شیعیان باز می‌گردد که ساکنان اطراف چشمه در دوران حمله اعراب به ایران بر آن نهادند . اما ایرانیان باستان این چشمه را سورنا می‌نامیدند زیرا در کنار معبد آناهیتا قرار داشته است ‌. در گذشته فرش فروش‌ها و مردم تهران ، قالي‌ها و قاليچه‌هاي خود را با این عقیده که در آب این چشمه خاصيتي است که فرش را خوب تميز و ‌روشن‌تر و پرجلاتر مي‌سازد ، در آب چشمه‌علی مي‌شستند .


عکس ها و تعریف های این چشمه رو خیلی شنیده و دیده بودم و خیلی هم دلم میخواست برای دیدنش از نزدیک برم . بعد از مدتها انتظار موقعیتش پیش اومد و رفتم برای دیدنش . انتظار داشتم که این مکان در فضایی باز قرار گرفته باشه و محافظت زیادی ازش بشه . اما وقتی پرسان پرسان بالاخره اونجا رو پیدا کردم , میتونم بگم تا حد زیادی تو ذوقم خورد . دیواره جنوبی چشمه رو با سیمان درست کرده بودن و محوطه سازی بسیار کژ سلیقانه ای شده بود . دور تا دورش رو هم خونه ساخته بودن طوریکه محوطه چشمه در بین خونه ها مدفون بود تا حد زیادی . عده زیادی هم از مردم دورش جمع شده بودن و مسخره بازی در میاوردن و یا سنگ داخل آب مینداختن . تنها چیزی که باعث میشه شما در اون مکان کمی جوگیر بشین , حضور سنگ نوشته ای در دل صخره بود و دیواره بالایی اون و صخره صاف کف که گذشته های دور رو تداعی میکنه . زمانیکه آب ارزش بسیار بالایی داشت و برای حفظ کردنش لابد کلی خون ریخته شده بود و جنگ های زیادی صورت گرفته بود و یا مردمی که هر روزه برای استفاده از آب این چشمه به این مکان می اومدن و یا شاید در زمان های بسیار دور , محلی بوده برای پرستش ... درست زیر صخره بسیار بزرگ , آب صافی میجوشید و می اومد بیرون . به نظر خیلی زلال میرسید اما دیواره جلبک گرفته و محیط کثیف و سبز لجنی اطرافش , این حس رو ایجاد میکرد که آب چشمه در واقع آب فاضلاب هست . با این همه دیدن این چشمه رو به همه توصیه میکنم .. بخصوص در فصل تابستان که چشمه میشه پر از بچه هایی که توی آب چشمه آب بازی میکنن و محیط جالبی رو ایجاد میکنه ..

چهارشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۶

The Mosque And Seminary Of Sepahsalar - مسجد و مدرسه سپهسالار

در سال 1251 خورشیدی میرزا حسین خان سپهسالار قزوینی , صدر اعظم ناصرالدین شاه ملعون عیاش و برادرش مشیرالدوله دستور ساخت مسجدی رو دادن که حالا جزو زیباترین و بزرگترین بناهای مذهبی شهر تهران به شمار میاد . این مسجد در زمینی به مساحت 16 هزار متر و در دو طبقه بنا شده . طراحی مسجد رو میرزا مهدی خان شقاقی معروف به ممتحن‌ الدوله به عهده گرفت و معمار اون میرزا ابوالحسن قمی بود. ساخت هسته اصلی بنا نزدیک به پنج سال به درازا کشید اما عمر سپهسالار چندان نپایید تا مسجد ساخته شده رو به چشم ببینه . در دوره‌های بعدی‌ ، تکمیل بخش‌هایی از مسجد همچنان ادامه یافت . در سال ۱۳۲۰خورشیدی در محل گل‌خانه قدیمی‌، تالاری ساخته شد که امروز مجموعه دارالقرآن در اون قرار گرفته . در سال ۱۳۴۲خورشیدی استاد لرزاده تغییراتی در شبستان زمستانی ایجاد کرد و در سال ۱۳۷۵ خورشیدی هم مهندس سعیدی گنبد اصلی رو مرمت کرد . سوای معماری باشکوه این بنا , اهمیت این مسجد در کتابخانه‌ مسجد هست که در همون سال ساخت مسجد , سپهسالار با خرید کتابخانه‌ ۴۰۰۰ جلدی اعتضاد السلطنه و انتقال کتابها به کتابخانه مسجد به یادگار گذاشته . در حال حاضر گنجینه‌ای با بیش از ۴۲۰۰ کتاب خطی و نزدیک به ۱۰۰۰۰ کتاب چاپ سنگی در این کتابخانه‌ وجود داره که در دنیا بی نظیر هستن . طراحی این مسجد با الهام از بهترین نمونه‌های پیش از خودش همچون مسجد سید و مسجد حکیم یا مسجد جامع اصفهان ‌، بوده و تلفيقی از سبک معماری مساجد ايراني و مساجد شهر استانبول مخصوصن مسجد ایاصوفیه . حياط مربع مدرسه سپهسالار شامل چهار ايوان و انبار میشه . اين حياط 62 در 63 متري هست كه از چهار جهت در دو طبقه ساخته شده و 60 حجره در دو طبقه برای سكونت طلبه ها در اون تعبیه شده . شبستان تابستاني بزرگترين و دیدنی ترین فضاي مسجد به شمار میره و در واقع اين قسمت از بنا موجب فرق اون با ديگر مساجد شده و در واقع میشه گفت آخرين شاهكار معماري دوره سنتی بشمار میاد . این مدرسه و مسجد در میدان بهارستان تهران در جنوب مجلس شورای ملی قرار گرفته .

ادامه عکس ها ...

قبل از هر چیز لازمه که اعترافی انجام بدم . البته این کار رو برای بیشتر کارهام باید بکنم چون خیلی از کارها رو پنهانی انجام دادم ! به هر حال ایرانه و ... برای گرفتن این عکس ها شرمنده م از این کارم اما به دلایل تاریخی و ارزشی که این محل داره و اینکه خیلی از ایرانی ها بزرگی و شکوه این محل رو نمیشناسن و نمیدونن , لازمه بود که بطور کامل اونو عکاسی کنم و روی اصفهانی ها رو کم کنم !! ضمن اینکه به دلیل حساسیت سیاسی و محل رفت و آمد بعضی افراد سرشناس دولتی و مجلسی و ... جزو اماکن عکاسی ممنوع هم به شمار میرفت و در سرتاسرش تابلوی عکاسی ممنوع چسبونده بودن ! برای گرفتن عکس ازش نیاز به مجوز بود ! برای تهیه مجوز با کلی کارهای جعل و زبون بازی و رفتن به سازمان اوقاف و ارشاد و دم کلی حاج آقا و آخوند و ملا رو دیدن , موفق شدیم که مجوز عکاسی از این محل رو بگیریم . زمانی که آماده گرفتن عکس از این مکان میشدم , انتخابات جنجالی سال 1388 اتفاق افتاد و جو امنیتی باعث شد که تمام مجوزها باطل بشه . با این همه شش ماه بعد از این جریان دوباره به قصد عکاسی رهسپار شدم و باز با کلی ترفند و کلک تونستم حاج آقای مسئول رو راضی کنم بذاره عکس بگیرم . ورود خانم ها به داخل این محوطه بدون پوشش چادر ممنوع هست و برای رفتن به داخل باید حتمن چادر به سر کنین ! ظهر که میشه مسجد مدرسه به روی عموم باز میشه و سیلی از مردم و رهگذران وارد میشن برای خوندن نماز که تیپ بیشتر اونها مورد داره و همگی از برادران و خواهران ارزشی هستن !! زمانی که به جلوی این مدرسه میرسین , بزرگی و ابهت ساختمان شما رو میگیره بخصوص مناره های بسیار بزرگش . تصور کنید مسجدی رو در اندازه غول آسا ساخته باشن .. طاق های بسیار بلند و بزرگ و مناره های بسیار بزرگ و کاشی کاریهای بسیار زیبا و سر ستون ها و سنگ هایی که با دست تراشیده شدن در ابعاد بسیار بزرگ همگی جزو شاهکارهای معماری ایرانی به شمار میان . از در اصلی که رد میشین , وارد یک دالان بسیار بزرگ میشین و سپس وارد حیاط بسیار بزرگ مدرسه . فضای بسیار بزرگی رو اختصاص دادن به حیاط . دور تا دور مدرسه حجره ها قرار گرفتن و حس جالبی رو به شما میده . جالب اینه که در روی کتیبه ها و کاشی کاری هایی که دور تا دور حیاط هست , عباراتی در مدح ناصرالدین شاه نوشته شده که بعضی قسمت ها رو کندن و بعضی جاها از دستشون در رفته و باقی مونده که حتا خود نگهبان مدرسه هم با تمسخر و افسوس اینها رو میگفت . مجوز من فقط برای این بود که از چند نمای بیرونی حیاط عکس بگیرم و بعد هم برم . تا این حد بصورت شفاهی به من اجازه داده بود جناب حاج آقا ! اما من از فرصت نماز ظهر و خلوتی نسبی استفاده کردم و با کلی ترس و لرز تمام قسمت ها رو عکاسی کردم . طلبه هایی که اونجا بودن هم زل زده بودن به من و عکس گرفتنم . گاهی آدم هایی هم می اومدن و رد میشدن و می ایستادن و پرسشی میکردن که داری چیکار میکنی و مجوز داری یا نه و میرفتن ! ظاهرشون نشون میداد اطلاعاتی باشن و یا از حراست .. که ترس من رو بیشتر میکرد ! با این همه تونستم از حجره های طبقه بالا و ایوان ها و حتا شبستان داخلی مسجد و بام رو هم عکس بگیرم و به سرعت باد برم بیرون . تنها افسوسی که برای این بنای زیبا میشه خورد اینه که گنبد اصلی اون در حال ویرانی هست و کارهایی که برای مرمتش دارن انجام میدن بدتر بهش آسیب زده ! در عکس ها به روشنی دیده میشن ! تنها نمای اصلی مونده بود که اون رو هم به دلیل وجود دوربین های زیادی که در خیابان قرار داده بودن نمیخواستم علنی انجام بدم . تو فکر این بودم که چطور نما رو عکاسی کنم که چشمم به اتوبوس هایی افتاد که روبروی مدرسه پارک کرده بودن . رفتم به اون سمت و از راننده یکی از اتوبوس ها خواستم بذاره سوار بشم و از داخل اتوبوس عکاسی کنم . گویا دل خوشی هم از اونها نداشت که خیلی همکاری کرد و دنده عقب گرفت و زاویه خیلی خوبی رو برام ایجاد کرد و تونستم بدون زحمت و ترس چند پانوراما بگیرم و برم .. ! نکته مهم دیگه ای که باید بگم اینه که , تمام عکس ها رو با فرمت RAW گرفتم و تک تک اونها ادیت شده هستن و وقت و زمان خیلی زیادی رو صرفشون کردم تا بتونم چنین کیفیتی رو به دست بیارم و امیدوارم از دیدنشون لذت ببرین . این تصاویر برای اون دسته از کسانی که ادعا میکنن تهران مسجدی نداره و تاریخی نداره میتونه تو دهنی خوبی باشه که در قلب تهران مسجدی با این بزرگی و زیبایی قرار گرفته که چشم ها رو خیره میکنه . حتمن یکبار هم شده برای دیدنش برین . بزرگیش آدم رو میگیره ..
 

پنجشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۶

The Adrian Temple Of Tehran - آتشکده آدریان تهران

آتشکده آدریان , یکی از مهمترین و قدیمی ترین آتشکده شهر تهرانه که در سال 1296 خورشیدی بنا شده و جزو یکی از آثار زیبای معماری شهر تهران به سبک پهلوی به شمار میاد . این آتشکده متاسفانه نیاز به تعمیرات اساسی داره که هیچ نهادی حمایت از بازسازی اون رو هنوز به عهده نگرفته . این آتشکده در تهران , تقاطع خیابان شاه و قوام السلطنه , پایین تر از لانه شیطان بزرگ ، سفارت روسیه , کنار دبیرستان فیروز بهرام قرار گرفته .

ادامه عکس ها ...

خیلی دلم میخواست میتونستم آتشکده زرتشتی ها رو ببینم . عکس هاش رو توی اینترنت دیده بودم ولی از نزدیک موقعیتش پیش نیومده بود برام . زمانی که شروع به عکاسی از ساختمان های مختلف کردم ، اینجا هم در ذهنم بود و با کمی گشتن پیداش کردم . فقط مونده بودم که چطور میتونم برم داخلش . در چوبی بزرگ و قدیمی ای روبروم بود و زنگ هم که میزدم کسی جواب نمیداد . داشتم منصرف میشدم که برگردم و یهو یه پیرزن پیداش شد و با چهره خندان و مهربونی گفت میخوای بری تو ؟ گفتم آره . گفت در اینجا به روی همه بازه .. هل بده برو تو .. فکر کردم از این تیپ های مذهبیه که توهم دارن .. ولی خودش در رو با زور هل داد و در باز شد و رفتیم تو . در خیلی سنگین بود و دو نفری به زور تونستیم بازش کنیم . وارد که میشی , یه راهروی کوچکی هست و در کنارش دفتر آتشکده قرار گرفته . خانمی سرپرست اونجا بود که اسمش رو فراموش کردم . ازش اجازه خواستم برای عکاسی و گفت میتونی بگیری بجز قسمتی که آتش مقدس رو نگهداری میکنیم ! بعد از عبور از راهرو , به محوطه بزرگی میرسی که یک حوض جلوت هست و روبروش هم ساختمان اصلی آتشکده . معماریش و سر ستون هاش شبیه تخت جمشید هست و دوره پهلوی اول . بالای ساختمون سنگ نوشته ای قرار گرفته و سال ساخت رو نوشته . چیزی که خیلی جلب توجه میکنه تمیزی اونجاست . در مقایسه با مسجدهای مسلمون ها که کثافت از سر و کولش بالا میره و همه چیز با بد سلیقگی قرار گرفته و بی نظمی موج میزنه , در اینجا همه چیز پاک و تمیز و با سلیقه و نظم خاصی قرار گرفته بود . از نظر حس درونی هم احساس خوشایندی بهت دست میداد . یه فضای سبک و آرامش بخش .. مثل مسجد خبری از اذان و قرآن که آدم رو یاد مرگ و جنازه می اندازه و آدم های کثیف و ژولیده و یا کسانی که برای دستشویی واردش شدن نبود ! مردها و زنهایی که توی حیاط قدم میزدن , آرامش داشتن و مردها لباس سفید به تن داشتن و پاکیزه و همگی هم با لبی خندون و صورتی مهربون . پیشنهاد میکنم حتمن یکبار هم شده به دیدن آتشکده برین . روزی روزگاری آیین ما هم زرتشتی بود , آئین مهر و انسان دوستی و صلح جویی ! نه آیینی ضد بشری و جهاد فی سبیل الله و تشویق به قتل و کشت و کشتار برای به کرسی نشوندن نژاد برتر مسلمان ها !! به امید بازگشت به اون روزگاران ... 

یکشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۶

The Great Market Of Tehran - بازار بزرگ تهران

بازار بزرگ تهران نبض اقتصاد ایران رو در دست داره و قیمت های انواع کالاها در واقع در اینجاست که تعیین میشه و نه دولت و نه هیچ ارگانی در ایران قادر به رقابت یا مخالفت با بازاریان نیست . اعتصاب و یا مخالفت بازاریان به معنی تورم شدید و یا قطع شدن شریان انتقال کالا به سایر قسمت های ایران میشه و همچنین در موارد شدیدتر سقوط دولت رو در پی خواهد  داشت . چطور که در تاریخ معاصر ایران شاهدیم بازاریان تهران نقش بسیار مهمی داشتن و بارها و بارها باعث و بانی بسیاری از حوادث تاریخی در کشور ما شدن مانند مشروطیت و کودتای سال 1357 خورشیدی در ایران و بسیاری حوادث دیگه . در واقع بازار تهران اهرم فشاری موثر بر ضد دولت های حاکم از زمان قاجاریه تا به حال بوده که متاسفانه چون تمایلات این گروه فشار از جنس مذهبی هست , اقدامات اونها هم به نفع مردم موثر واقع نشده ! در واقع یکی از دلایل رخ دادن کودتای سال 1357  در ایران و خیانتی که به ملت ایران شد , پشت پرده هدفی بود که محمدرضا شاه فقید قصد داشت نبض بازار رو خودش در دست گرفته و از نفوذ بازاریان در سیاست و اقتصاد کم کنه و پایه های بازار رو با ساخت فروشگاههای زنجیره ای مانند فروشگاه کوروش و سپه و ... به لرزه در آورد و که منجر به طغیان بازاریان شد که در راس اونها ملایان و روحانیت خائن قرار داشتن و در نهایت باعث سرنگونی رژیم پر شکوه شاهنشاهی در ایران و روی کار آمدن اسلامیون شد . در مورد تاریخچه ساخت بازار بزرگ تهران در کتابهای جهانگردانی که به ایران سفر کردن شخصی انگلیسی به نام سر توماس هربرت در زمان صفویه به تاریخ 1066 خورشیدی توصیفی از بازارهای بدون سقف تهران کرده . اما ساخت و ساز و پی ریزی اصلی بازار تهران در دوران فتحعلی شاه قاجار آغاز و در دوران محمد شاه و ناصرالدین شاه به اوج خود رسید و تا به امروز هم تغییرات چندانی در بازار ایجاد نشده و تنها بعضی از ساختمان های قدیمی بازار تخریب و به جای اونها مغازه های جدید ساخته شده . محدوده بازار تهران از شمال شامل  :
چهارراه گلوبندک به سمت شرق تا چهارراه سیروس و سپس به سمت جنوب تا میدان مولوی و سپس به سمت غرب تا میدان خیام و سپس به سمت شمال دوباره تا چهارراه گلوبندک میشه . با وجود آتش سوزیهای گسترده و خطر ریزش ساختمان ها به علت فرسودگی شدید و نداشتن دسترسی آتش نشانی به بازار به علت تنگ بودن کوچه ها , باز هم بازاریان رضایت به ترمیم و انتقال بازار به مکان دیگه رو نمیدن و محدوده بازار تهران مانند بمبی هست که هر زمان امکان داره منفجر و باعث فاجعه بزرگی بشه . محدوده و نوع معماری بازار تهران بسیار فرسوده و خطرناک و قدیمیه و بازاریان نسل اندر نسل در اونجا ساکن هستن و کسی تمایلی به فروش حجره ش نداره و محدوده داخلی بازار مثل تار عنکبوت در هم پیچیده و گره خورده ای شده که انگار گشایشی براش نیست . بازار تهران به بخش های متفاوتی تقسیم شده به نام های  :
سراها , پاساژ ها , تیمچه ها , حجره ها , دالان ها , بازار و بازارچه ها , گذرها , و مراکز تجاری جدید . که هر کدوم اونها تاریخچه جالبی داره . قیمت های مغازه ها و حجره ها در بازار تهران نجومیه بطوریکه طبق گفته خود بازاریان , در بازار قیمت ها کیلویی عرضه میشه و عرف فروش هم به این صورته که خریدار و فروشنده به جای رفتن به دفترخانه اسناد رسمی , سراغ ریش سفیدان بازار رفته و تعیین قیمت میکنن و سپس بعد از توافق به محضر میرن . گران ترین بخش بازار , سرای جواهرفروشان با متری 140 میلیون تومان و ارزان ترین بخش , بازار سلطانی با متری 80 میلیون تومان برآورد شده که هر سال قیمتش بالاتر میره . این قیمت گذاری رو در مقایسه با نرخ امروز مسکن در ایران که به بالاترین حد خودش رسیده یعنی متری 6 میلیون تومن در بالای شهر مقایسه کنید متوجه ارزش هر وجب از زمین های بازار میشید ! در تاریخ معاملات بازار رقم های جالبی به چشم میخوره . یک دهنه مغازه 2 متری به مبلغ 350 میلیون تومان معامله شده و یا یک مغازه 60 متری به مبلغ 4 میلیارد تومان معامله شده . نیمی از قسمت های بازار تهران ورثه ای و وقفی هستن و تنها نیمی از اونها دارای مالکیت شخصی . اجاره حجره ها و مغازه های بازار هم سالانه بطور متوسط 18 میلیون تومان تعیین میشه . مالیاتی که شهرداری از بازاریان میگیره هم بر اساس مرغوبیت محل تنظیم میشه و بطور متوسط برای یک مغازه 2 متری سالانه 400 هزار تومان مالیات نوشته میشه که در عمل قرونی مالیات به دولت پرداخت نمیشه . در این سالها با فشار دولت به بازاریان , مالیاتی که پرداخت میشه از کشیدن اون بر روی اجناس و از جیب مشتری بصورت جداگانه و خالص و سوا از نرخ خود کالا دریافت و به دولت داده میشه !  در واقع یکی از خیانت هایی که بازاریان به مردم کردن و میکنن و فقط به فکر پر کردن جیبشون هستن , همراهی اونها با کودتاچیان اسلامی خواه بود و در پی موفقیت , پاداشی که به اونها داده شد , معافیت اونها از پرداخت هر نوع مالیات به دولت بود تا سالهای سال .. این در صورتیه که در ایران کارمندان دولت و کارگران و .. موقع دریافت حقوقشون , اتوماتیک و قبل از دریافت پول , از حقوقشون مالیات کم میشه !!!
در گذشته بازار تهران ، هم محل کسب و کار و هم محل اقامت بازاریان سرشناس بود ولی امروزه تنها کارگران در بازار اقامت دارن و نیمی از بازاریان به شمال شهر کوچ کرده و باقی در محلات جنوبی شهر همچنان ساکن هستن . از نواحی بسیار قدیمی بازار میشه به پاچنار اشاره کرد که امروزه خرابه هایی از اون باقی مونده و مرکز جرم و جنایت و فروش مواد مخدر و فحشا به شمار میاد و تداعی کننده محله بدنام جمشیده در یادها . این محل یکی از خطرناکترین و بدنام ترین محلات باقی مانده تهران قدیمه که حتا پلیس هم از حضور در اونجا خودداری میکنه . گذر لوطی صالح و حمام چال و بازار امیر و بازار عباسی و چهارسوق بزرگ و کوچک و بازار بین الحرمین و سرای حاجب الدوله و بازار کفاشان و مسگران و آهنگران و چرم و لوازم تحریر و جواهرفروشان و مساجدی مثل مسجد جامع یا عتیق و مسجد شاه و امامزاده های قدیمی ای مثل امامزاده زید و امام زاده سید ولی و ... از جمله مکان های تاریخی و قدیمی بازار تهران هستن که دیدنشون خالی از لطف نیست . از ویژگی های جالب بازار تهران اینه که قیمت تمام اجناس و کالاها و حتا مواد خوراکی , در بازار تهران یک سوم کمتر از سایر مناطق تهران هست و تمام فروشندگان و بقالها و ... اجناس فروشگاههاشون رو از بازار به قیمت ارزان تهیه و گرانتر به مردم میفروشن  . جالب اینکه حتا بخشی از بازار اختصاص به فروش شکلات ها و تنقلات خارجی بصورت عمده داره . کسانیکه تحمل شلوغی و دوری بازار رو دارن میتونن با خرید از این مکان وسیع و پیچ در پیچ , تازه ترین و بهترین اجناس رو به قیمت ارزان تهیه کنن ضمن اینکه با بازسازی هایی که توسط شهرداری تهران در محدوده ارگ قدیم تهران که بازار هم جزو اون هست شده , این محل بسیار زیبا و دیدنی و خلوت شده و ورود اتومبیل و موتور به این محدوده ممنوع  , درشکه هایی رو شهرداری آورده و مردم رو سوار میکنن و مکان هایی برای کرایه دوچرخه اختصاص داده شده به سبک کشورهای اروپایی که میتونه گشت و گذار شما رو لذت بخش تر بکنه . همچنین وجود چلوکبابی های معروف بازار مثل شمشیری و اسلامی و دیدن از کاخ تاریخی گلستان در محدوده بازار هم خالی از لطف نیست .. نکته خیلی عجیب و جالب بازار تهران اینه که هیچ نقشه دقیقی برای بازار تهیه نشده و نقشه های موجود هم چندان دقیق نیستن . به همین دلیل باید پرسان پرسان به جاهایی که علاقه دارین برین .

ادامه عکس ها ...

بازار منو همیشه یاد سریال بسیار زیبای هزاردستان میندازه . خاطره ای که از بازار رفتن دارم مربوط میشه به کودکیم که گاه گاهی به همراه مادر و مادربزرگم و خاله م میرفتیم بازار . برامون هم جالب بود و هم متفاوت ! جالب برای اینکه کلی چیزهای جالب اونجا بود که برامون جذاب بود . متفاوت از این نظر که محیط بسیار شلوغ و کثیفی بود که باعث کلافگی میشد و ترس از گم شدن و .. بعدها که خودم میرفتم اونجا , بیشتر ازش خوشم می اومد اما ارتباطی هرگز نتونستم با اون محیط برقرار کنم . محیطی که فقط انرژی منفی و کاسب کارانه برش حاکمه که زیاد هم جالب نیست و با دروغ و ریا همراهه . سالها طول کشید تا تصمیمی که داشتم برای عکاسی از بازار عملی بشه . اما در عمل باز هم نتونستم اونطور که میخوام عکاسی کنم . محیط بسیار شلوغ و تنگ و تاریک و بسته نمیذاشت به سادگی عکس بگیرم و دائم یا تنه میخوردم و یا قسمت هایی که میخواستم اونقدر آدم جلوش بود که کادر از بین میرفت . شاید ده بار به بازار رفتم و تنها تونستم نماهای خاصی که با جمعیت جذابیت داشتن رو تهیه کنم . در آخر یک روز تعطیل که همه بازار تعطیل بود از صبح زود رفتم بازار . بازار بدون جمعیت مثل شهر طاعون زده میمونه .. سوت و کور و خلوت و کمی ترسناک ! به هر حال تمام این عکس ها نتیجه یازده بار رفتن و اومدن به بازار بوده و هنوز هم راضی نیستم چون بعضی مکان ها در بازار بود که اجازه ورود به اونها بهم داده نشد و یا بسته بودن و یا مخروبه شده بودن و حتا ناپدید ! برای نمونه خیلی دنبال باقیمونده حصار شاه طهماسپ گشتم که فقط به اندازه دو متر اون باقی مونده و نتونستم پیداش کنم .. نیاز به یک راهنمایی داشتم که بازار رو مثل کف دست بشناسه که وجود نداره .. امیدوارم با دیدن این عکس ها خاطرات گذشته شما تا حدی زنده بشه , این عکس ها آخرین نماها از بازار سنتی تهران هستن و در آینده ای نه چندان دور همه اینها از بین میرن و نابود میشن ...

Melli Bank Of The IRAN - بانک ملی ایران

کلنگ ساخت ساختمان مرکزی بانک ملی ایران در سال 1300 خورشیدی زده شد و در سال 1310 به بهره برداری رسید . مهندس معمار این ساختمان هنریش آلمانی بود که به دستور رضاشاه بزرگ به ساخت این ساختمان همت گماشت . این ساختمان نمادی از اولین بناهای دوران رضاشاه به شمار میاد که تلفیقی از معماری باستانی ایران یا هخامنشی و معماری اروپایی سبک باروک می باشد . بانک ملی ایران کار خودش رو بطور رسمی در تاریخ سه شنبه ۲۰ شهریور ماه سال ۱۳۰۷ خورشیدی در تهران آغاز کرد . رضاشاه بزرگ , در زمان ساخت بانک ملی گفته بود که تاسیس بانک ملی ایران یکی از آرزوهای دیرینه ملّت من و شخص من بوده و محمدرضا پهلوی هم گفته بود : تاسیس بانک ملّی ایران یکی از پایه های حقیقی استقلال ایران بود که به حقیقت پیوست . هر چند در سالهای اخیر این بانک به علت همکاری با دولت در برنامه های اتمی حکومت ایران مورد تحریم تمام کشورهای دنیا قرار گرفت . اولین مدیر عامل بانک ملی ایران دکتر کورت لیندن بلات آلمانی بود که به همراه فوگل معاونش و ۷۰ کارشناس امور بانکی از آلمان به ایران وارد شدند تا به امورات بانک ملی رسیدگی کنن . بانک ملی ایران کار خودش رو با سرمایه اولیه تنها دو میلیون تومان شروع کرد . بانک ملی ایران با سه شعبهٔ مرکزی واقع در خیابان فردوسی ، شعبه بازار تهران واقع سبزه میدان و کنار کاخ گلستان و شعبه بندر بوشهر کار خود را آغاز کرد . اولین شعبه این بانک در خارج از کشور در شهر هامبورگ آلمان در سال ۱۳۲۷ خورشیدی آغاز به کار کرد و بعدها در بیشتر کشورهای جهان شعبه ای ایجاد کرد . امروزه بانک ملی ایران یکی از بدنام ترین بانک ها با بدترین خدمات ممکن به مردم شناخته شده و مردم تنها از روی اجبار برای پرداخت قبض های دولتی و مالیاتی و جریمه ها و گذرنامه ها و ... به این بانک مراجعه میکنن و همیشه در شعبه های این بانک صف های طولانی و توجه نکردن کارمندان بانک به مردم و بی نظمی شدید و بی احترامی به مردم دیده میشه که همین مسائل باید رویکرد مردم به سمت بانک های خصوصی شده که اگر حمایت های دولت از بانک ملی نبود , این بانک سالها قبل ورشکسته شده بود ! شعبه مرکزی بانک ملی در خیابان فردوسی روبروی سفارت آلمان و کوچه برلن قرار گرفته . معماری ساخت این ساختمان تخت جمشید رو در ذهن تداعی میکنه .

ادامه عکس ها ...


برای گرفتن عکس از این بانک هر کاری که کردم موفق نمیشدم و نیاز به مجوز بود و حتا تهدید شده بودم که اگر دوربین به دست جلوی بانک توسط ماموران دیده بشم , دوربینم رو ضبط میکنن و احتمالن دستگیر هم میشم ! با این همه بیدی نبودم که از این بادها بترسم و با کمی فکر کردن متوجه شدم که روزهای پنج شنبه این بانک ساعت 12 ظهر تعطیل میشه و بعد از اون تا روز شنبه نگهبان وجود نداره . این شد که یک عصر پنج شنبه رو برای شکار انتخاب کردم و با سرعت خیلی زیاد و کمی هم بی دقتی عکس ها رو تهیه کردم . به دلیل مناسب نبودن زمان عکاسی و در اوج بودن خورشید , بعضی از عکس ها زیاد جالب نشدن و مجبور به ادیت های زیادی شدم ! قسمت های زیبای این ساختمان به نظر شخص من ، نقش فروهر در بالا و ستون های سنگی و شیرهای کناری اون هستن که نمای جالبی رو ایجاد کردن ..

پنجشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۶

Sadeq Hedayat House - خانه صادق هدایت

خانه صادق هدایت در خیابان سعدی ، جنوب شرقی بیمارستان امیر اعلم ، خیابان هدایت پلاک یازده ، کنار خانه سفیر دانمارک واقع شده . این خانه به دستور اعتضاد الملک یکی از اشراف دوره قاجار ساخته شده و نوع معماری اون متعلق به اواخر دوران قاجار هست . در دهه پنجاه خورشیدی دفتر شهبانو فرح پهلوی به فکر افتاد بود موزه ای برای صادق هدایت ایجاد کنه . برای این کار ، خانه پدری هدایت خریداری شد و وسایل شخصی ش رو از بازماندگان صادق هدایت گرفتن که به جریان انقلاب خورد و مساله کنار گذاشته شد . بعد از انقلاب ملک مصادره شد و در اختیار دانشگاه علوم پزشکی تهران قرار گرفت ‌. سپس ، به عنوان مهدکودک کارکنان بیمارستان و سپس به عنوان انبار بیمارستان مورد استفاده قرار گرفت . از ساختمان همچنان بعنوان انبار استفاده میشه . در سال 1381 خورشیدی برادر زاده صادق هدایت ، جهانگیر هدایت به نوع کاربری این خانه توسط دانشگاه علوم پزشکی اعتراض کرد و در صدد پس گرفتن خانه و تبدیل اون به موزه شد اما موفق نشد و این ملک همچنان در تصاحب دانشگاه قرار داره . اینطور که به نظر میاد این خانه به دلایل سیاسی به روی عموم بسته ست در صورتیکه اگر این خانه متروکه و قدیمی تبدیل به موزه میشد بازدید کنندگان و درآمد بسیاری برای مالکان ایجاد میکرد . به امید روزی که این خانه تبدیل به موزه بشه ..

 


ادامه عکس ها ...

از صادق هدایت چیز زیادی نمیدونم و هیچ کتابی هم ازش نخوندم . فقط اینکه در خانواده ما به نویسنده ای دیوانه معروف بود که خودکشی کرده و از کودکی میشنیدم که همه ازش بد میگفتن . اما اونقدر تعریف ازش شنیده بودم که باعث بشه برم دنبال جایی که زندگی میکرده . بخصوص که از پاتوق هاش در خیابان نادری شنیده بودم و ارتباطش با نویسندگان و روشنفکران اون روزگار و گاه متن هایی که ازش میخوندم و به نظر جالب می اومد .. سالها قبل هم در مجله بسیار پر بار اطلاعات هفتگی مصاحبه ای با برادر صادق هدایت شده بود و گله هایی که کرده بود که به یادم مونده بود . در جریان عکاسی از بناهای دیدنی تهران , این خانه تاریخی هم جزو لیستم قرار گرفت و به سراغش رفتم . متاسفانه موفق نشدم به داخل این خانه وارد بشم و کسی در رو باز نکرد و تنها عکس هایی که میبینین , از نمای بیرونی اون هست و نقاشی های زننده ای که بر پیکر دیوارهای این خانه تاریخی زده شده تا نشون بده ایرانی ها چطور آثار تاریخیشون رو حفظ میکنن و چقدر به هنرمندان و مشاهیرشون ارزش قائلن ...

دوشنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۶

Lotf Ali Khan Zand Tomb - آرامگاه لطفعلی خان زند

شاید کمتر کسی بدونه که آرامگاه لطفعلی خان زند , آخرین پادشاه دوره زندیه در تهران و اون هم در یک امامزاده کوچک و بی اهمیت به نام امامزاده زید در بازار بزرگ تهران قرار گرفته . جایی که نه تابلویی داره و نه نوشته ای و خیلی ها در طول روز به اون امامزاده میرن و میان بدون اینکه با خبر باشن در کنار اون امامزاده گور یکی از بزرگان ایران زمین قرار گرفته که شهرت و ابهتش کم از پهلوانان شاهنامه نیست و در همون مدت کوتاه از سلطنتش , دلاوری هاش در مقابل اخته خان یا خاجه تاجدار , جاودان شده . لطفعلی خان زند در سال 1148 خورشیدی در شیراز متولد شد و در سال 1173 در شهر تهران به دستور آغامحمد خان ملعون ابتدا کور و سپس با خفه کردن به قتل رسید . آخرین شاه زند با اینکه سلطنت بسیار کوتاهی داشت اما در همین مدت کم خدمات ارزشمندی هم انجام داده مانند ایجاد راه شوسه ای بین شیراز و بندر عباس که اگر تکمیل میشد باعث رونق و آبادانی جنوب ایران میشد و از نظر معماری بسیار پیشرفته بوده در اون دوران . ساخت سد تنگاب که سدی باقیمانده از دوره ساسانیان بود و ترمیم آرامگاه های سعدی و حافظ در شیراز همگی خدماتی بودن از این آخرین شاه دلاور زند . زیبایی و هنر دوستی و دلاوری و طبع شعر لطفعلی خان بسیار معروف بوده شعر زیر رو در زمان اسارتش سروده که بسیار زیباست :

یا رب ستدی مملکت از همچو منی
دادی به مخنثی ، نه مردی نه زنی
از گردش روزگار معلومم شد پیش تو
چه دف‌ زنی چه شمشیر زنی

امروزه آرامگاه لطفعلی خان زند تبدیل به انبار امامزاده شده ! در صورتیکه در بسیاری از کشورها حتا آثار و باقی مانده های بدنام ترین و پلید ترین اشخاص رو هم نگه میدارن و موزه میکنن و عبرت مردمان میکنن و از تخریب اونها جلوگیری و اونوقت در ایران , مشاهیر ایران زمین رو که سابقه و دودمان و خدماتشون زبانزد بوده تبدیل به انبار میشن و پنهان از مردم نگه میدارن و بناهایی جعلی به نام امامزاده میسازن و قلکی پول به نام زریح در اون کار میذارن و با شیادی و کلاهبرداری کردن از مردم نادان و بیسواد , سودهای آنچنانی میبرن .. رو شاید به درستی باید گفت که اهمیت و اعتبار و تاریخچه آرامگاه لطفعلی خان و همچنین خدماتی که برای ایران در مدت کوتاه سلطنتش کرده , بسیار مهم تر و با اهمیت تر از یک امامزاده بی خاصیت و بدون تاریخچه بوده و هست که درش دفن شده . زمانی که از دروازه اصلی سبزه میدان وارد بازار میشین در انتهای مسیر ، سمت چپ تابلویی نوشته شده که مسیر امامزاده زید رو نشون میده . وارد امامزاده که میشین پشت امامزاده در قسمت صحن , در کوچک چوبی ای قرار گرفته که همیشه بسته ست و امروزه تبدیل به انبار شده ! آرامگاه در اون قسمت قرار گرفته . با دیدن وضعیت آرامگاه آدم اینطور تصور میکنه که کینه ای که آغامحمدخان از خاندان زند داشته , تا ابد گریبان لطفعلی خان رو گرفته و حتا با اینکه سالها از اون روزگار گذشته گویا کینه اخته خان دست از سر این خاندان بر نداشته که اینطور با اونها رفتار میشه و در گمنامی به سر میبرن .

بطور خیلی اتفاقی گذرم افتاد به امامزاده زید . داشتم از آینه کاری هاش عکس میگرفتم که پیرمردی بهم گفت از لطفعلی خان هم دیدن کردی ؟ اولین بار بود که میشنیدم آرامگاه داره لطفعلی خان و طبق اطلاعات اشتباهی که در کتاب های تاریخی به خوردمون داده بودن در دوران مدرسه , هرگز اشاره نشده بود که از لطفعلی خان چیزی باقی مونده و آرامگاهش کجاست ! حتا نمیدونستم اصلن چیزی ازش باقی مونده یا نه و تصورم این بود که اگر هم باشه لابد در شیرازه . محلش رو نشونم داد و به اون سمت رفتم . گویا از شانس من بود که در چوبی باز بود و رفتم داخل چند عکس گرفتم و رفتم .. بعدها به هر کسی که گفته بودم و رفته بود با در بسته روبرو شده بود و مثل باقی عکس هایی که گرفتم و همیشه راه ها و درهای بسته به روم باز میشد , این بار هم بهم یاری شده بود .. حس خاصی نداشتم بجز تعجب ! از اینکه چنین شخص مشهوری آیا جاش واقعن در این جای پرته و در گمنام باید باشه ؟ پاسخی که شاید همه میدونیم و به روی خودمون نمیاریم ....

جمعه، تیر ۰۸، ۱۳۸۶

DarolFonun School - مدرسه دارالفنون

دارالفنون , نخستین مدرسه عالی یا پلی تکنیک ایران به شمار میره در دوران معاصر که به کوشش بزرگ مرد ایران میرزا تقی خان امیرکبیر وزیر با کفایت ناصرالدین شاه عیاش ساخته شده . محل ساختمان به دستور امیرکبیر در شمال ارگ سلطنتی و در واقع در شمال کاخ گلستان در جایی که سربازان گارد سلطنتی آموزش نظامی میدیدن , ساخته شد . نقشه ساختمان بوسیله  میرزا رضاخان مهندس تبریزی که یکی از پنج نفر محصل اعزامی به لندن در زمان عباس میرزا ولیعهد فتحعلی شاه خائن بود , با استفاده و کپی برداری نسبی از طرح ساختمان سربازخانه ولیچ انگلیس در اواخر سال ۱۲۲۹ آماده و سپس بوسیله محمد تقی معمار باشی شروع به ساخت شد . قسمت شرقی بنا در سال 1230 خورشیدی پایان گرفت . اما در حدود هشتاد سال پس از فعالیت مدرسه و در سال 1308 خورشیدی میرزا یحیی خان اعتمادالدوله قراگزلو وزیر معارف وقت ، ساختمان اولیه دارالفنون رو بطور کامل تخریب و با نقشه و نظارت مهندس نیکلای مارکف روسی ، ساختمان فعلی  رو ساخت . علی اصغر حکمت وزیر فرهنگ وقت هم در سال ۱۳۱۳ خورشیدی در شمال و جنوب ساخت و سازهایی کرد . در ورودی بنا در شمال شرقی مدرسه و رو به خیابان ناصر خسرو باز می‌شه و دروازه بسیار زیبایی داره که به شیوه معماری سنتی دارای طاق زنجیره‌ ای بلندی هست و در دو سمت درگاه دو ستون استوانه‌ای نقره‌ای رنگ سنگی طاق این دروازه رو نگه داشته . درست بالای در دو لنگه‌ ای چوبی وقهوه‌ ای رنگ مدرسه واژه دارالفنون و سال ساختش رو بر روی کاشی نوشتن . این در که در یکی از چهار کنج مدرسه قرار داره به فضای هشتی مانندی باز می‌شه که بعد از بالا رفتن از چند پله به حیاط مدرسه میرسه . ساختمان دو طبقه مدرسه در زمینی مستطیلی ساخته شده . در ابتدای هر چهار گوشه , چهار پلکان مارپیچی طبقه پایین مدرسه رو به طبقه بالا وصل میکنه . با اینکه ساختمان اولیه پنجاه کلاس داشت اما ساختمان کنونی سی و دو کلاس درس بیشتر نداره که شامل دوازده کلاس در دو طبقه در سمت شرق و به همون تعداد در سمت غرب و هشت کلاس در دو طبقه در سمت شمال قرار گرفته . سالنهای نمایش و غذاخوری هم در سمت جنوبی ساخته شدن و تنها این بخش ها یادگار همان ساختمان اولیه دارالفنون هستن و باقی قسمت ها تخریب شده و از بین رفتن توسط مارکف .
انگیزه ساخت دارالفنون به زمانیکه امیرکبیر به روسیه سفر کرد و متوجه نیاز فوری کشور ایران به مرکز آموزش عالی گردید , بر میگرده . به همین دلیل از ابتدای وزارت خود در دربار قاجار , تلاش بسیاری برای ایجاد این مرکز کرد . ولی متاسفانه موفق به دیدن گشایش این مرکز علمی نشد و دارالفنون در زمان تبعید امیرکبیر در کاشان ، سیزده روز پیش از کشته شدن این بزرگ مرد ایرانی ، در سال 1233 خورشیدی با حضور ناصرالدین شاه عیاش و میرزا آقاخان نوری وزیر خائن او و گروهی از دانشمندان و معلمین ایرانی و اروپایی با سی نفر شاگرد رسمن گشایش یافت . نخستین دسته از اساتید دارالفنون به سرپرستی دکتر پولاک ، پزشک شخصی ناصرالدین شاه دو روز پس از دستگیری و تبعید امیرکبیر به تهران رسیدند و به همین دلیل با استقبال گرمی مواجه نشدن . در اون زمان هفت معلم اتریشی ، آموزش محصلینی رو که بیشتر از خانواده‌ های مهم و بانفوذ و اشراف بودن و سنی بین شانزده تا هجده سال داشتن رو بر عهده گرفتن . با وجود شروع به کار مدرسه ، عملیات ساختمانی مدرسه  تا چند سال بعد نیز همچنان ادامه داشت . شاگردان دارالفنون ابتدا سی نفر بودن و سپس به صد و پنجاه نفر رسیدن . آموزش در دارالفنون رایگان بود و حتي به شاگردان لباس ويژه ، ناهار و خرج تحصيل پرداخت مي‌شد . دارالفنون سرآغاز آشنائی ايرانيان با علوم و فرهنگ جديد به شمار میره و آشنایی قشر بزرگی از ایرانیان با فرهنگ غرب در این زمان شکل گرفته و روشنفکران ایرانی در واقع از اینجا رشد کردن . روزنامه وقايع اتفاقيه در دارالفنون انتشار يافت و بسیاری از اولین اتفاقات علمی و فنی و فرهنگی و هنری و بعدها فعالیت های سیاسی روشنفکرانه هسته ش در این مدرسه صورت گرفته . اولین گروه اساتید دارالفنون عبارت بودند از :
بارُن گومنس - استاد پیاده نظام
آگوست کرزیز - استاد توپخانه
زاتی - استاد مهندسی
نمیرو - استاد سوارنظام
کارتنا - استاد مهندسی معدن
دکتر پولاک - استاد طب و داروسازی
بعدها با اعتراض سفیر انگلستان به ملیت بلژیکی این افراد ، چند استاد ایتالیایی ، فرانسوی و آلمانی نیز به این افراد اضافه شدند . سه استاد ایرانی طب ، عربی و جغرافیا و یک استاد فرانسوی مقیم ایران هم به این جمع پیوستند . دروسی که در دارالفنون تدریس میشدند شامل :
پیاده‌‌نظام ، سواره‌نظام ، توپ‌خانه ، مهندسی ، پزشکی و جراحی ، داروسازی و معدن ‌شناسی میشد و رشته‌هایی بود که در این مدرسه تدریس می‌شدند . زبان فرانسه ، علوم طبیعی ، ریاضی ، تاریخ و جغرافیا درس های مشترک همهٔ رشته‌ها بود . بعدها زبان انگلیسی ، روسی ، نقاشی و موسیقی هم به این درس‌ها اضافه شد . دارالفنون به مدت 126 سال قلب تحصیل علوم جدید در ایران دوره معاصر بود . مدرسه دارالفنون در ابتدای خیابان ناصر خسرو سمت راست ساختمان مرکزی مخابرات واقع در جنوب میدان سپه یا توپخانه قرار گرفته .
این مدرسه در محوطه بسیار بزرگی ساخته شده  بود با پنجاه کلاس درس که دور حیاط ساخته شدن . همه این اتاقها با تزئینات نقش و نگاردار و بسیار زیبایی توصیف شدن و گفته میشه در اونها گچ بری های رنگی هم استفاده شده بود . جلو اتاقها ایوان و سایبان ساخته بودن و در وسط حیاط مدرسه حوض بزرگی قرار داشت و در اطرافش باغچه‌ هایی برای کاشت درخت و ایجاد فضای سبز و گلکاری که امروزه هم این فضاها باقی هستن و محیط مدرسه رو بسیار زیبا کردن . فاصله بین باغچه ‌ها هم خیابان کشی و با آجرهای بزرگی معروف به قزاقی فرش شده . در سمت شمال و پشت ساختمان مخابرات امروزی محوطه بزرگی با چند اتاق کوچک و بزرگ قرار داشت که مخصوص دانشجویان نظام بود و بعد از برچیده شدن آموزش نظامی , دانشجویان موزیک در اونها مستقر شدن و امروزه این قسمت خالی باقی مونده . دارالفنون مجهز به آزمایشگاه فیزیک و شیمی و داروسازی ، چاپخانه ، کتابخانه ، سفره خانه یا همون غذاخوری هم بود . در یکی از اتاقها دو اسکلت طبیعی از بدن انسان برای آموزش دانشجویان پزشکی نگهداری می‌شد . در سال 1261 خورشیدی نیر الملوک , وزیر علوم , با همکاری امین السلطان وزیر مالیه با خرید و تخریب خانه‌های جنوبی مدرسه تالاری نمایشی در مدرسه ساخت تا مکانی برای اجرای تئاتر باشه . به دستور ناصرالدین شاه تونلی از زیر زمین از ارگ سلطنتی یا در واقع کاخ گلستان به دارالفنون ساخته بودن و ناصرالدین شاه مخفیانه هر از گاهی وارد مدرسه میشد و بیشتر به سالن آمفی تئاتر میرفت و به تماشای تئاتر میپرداخت . این تونل امروزه هم باقی مونده و تا کاخ گلستان امتداد داره . از اون زمان درِ اصلی مدرسه در خیابان باب همایون یا خیابانی که به دروازه اصلی ارگ سلطنتی باز میشد و قسمت حرمسرای همایونی بود و امروزه وزارت دارایی رو در اون قسمت ساختن , بسته و دری به خیابان ناصریه سابق یا همون ناصر خسرو فعلی گشوده شد .

دارالفنون در تاریخ سیاسی و فرهنگی و علمی ایران نقش بسیار مهمی رو بازی کرده و در واقع آرزوی امیرکبیر رو میشه گفت تا حد زیادی برآورده ساخته . اولین گروه از دانش آموختگان دارالفنون بعدها باعث انقلاب مشروطه در ایران شدن و نسل های بعدی اون در دستگاههای دولتی و نظامی و پزشکی و سیاسی و علمی حتا تا امروزه همواره تاثیر گذار بودن ! آشنایی دانش آموختگان دارالفنون با فرهنگ غرب و علوم نوین و جریانات و وقایع ازادی خواهانه ای که در قرن 18 میلادی و در جریان انقلاب فرانسه رخ داده بود زمینه هایی شدن برای انقلاب مشروطه در ایران ! بزرگان بسیاری در این مدرسه تحصیل کردن و حتا کسانی مثل میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل که نقش پسیار پر رنگی در انقلاب مشروطه داشت هم از دانش آموختگان این مدرسه بوده ! زمانی که رضا شاه بزرگ , دانشگاه تهران رو ساخت , بیشتر استادان این دانشگاه همگی فارغ التحصیلان دارالفنون بودن که به تدریس در دانشگاه تهران پرداختن . حتا از جنبه منفی هم بسیاری از اعضای لژهای فراماسونری در ایران باز هم از دانش آموختگان دارالفنون بودن که توسط میرزا ملکم خان به عضویت در فراماسونری کشیده شدن . و همه اینها بود که باعث شد دارالفنون از ابتدای تاسیس تا زمانی که از اهمیت افتاد , همیشه مورد انتقاد شدید افرادی قرار داشته باشه که استقلال ایران و با سواد شدن مردم ایران رو خطر بزرگی برای منافع خودشون میدیدن . سیاسیون و روحانیون !!!!!! بطوریکه میرزا آقاخان نوری یکی از کسانی بود که مدام خطر دارالفنون رو به ناصرالدین شاه گوشزد میکرد و شاه رو تشویق به بستن این مدرسه . اما خوشبختانه ناصرالدین شاه نه از روی درایت بلکه از روی جهل و اینکه میخواست وجهه کشور ایران در مقابل غرب عقب مانده به نظر نرسه , مانع از بستن دارالفنون میشد . همچنین ناصرالدین شاه تا زمانی که زنده بود , مانع از ورود فرزندان طبقه عامه مردم به این مدرسه میشد و تنها طبقه اشراف و اعیان حق ورود به این مدرسه رو داشتن و دلیل گرفتن شهریه گران , به همین دلیل بود که مردم طبقه پایین از پس شهریه مدرسه بر نیان ! یکی دیگه از دلایل مخالفت با دارالفنون , آموزش علوم نوین مثل پزشکی در این مدرسه بود که کسب و کار پزشکان بسیاری رو در تهران از رونق انداخته بود . پزشکی در ایران سالهای سال در چمبره عطاران و شیادان بود و طب سنتی و خرافات و دعا نویسی و طلسم و جادو و زیارت امامزاده ها و .. تنها راههای درمان مردم بیسواد و بیچاره ایران زمین بود . زمانیکه دانش آموختگان این مدرسه با دانش پزشکی نوین آشنا شدن و درمان های علمی صورت گرفت و همچنین دانش آموختگان با دارو سازی آشنا شدن و داروهای شیمیایی بجای داروهای بی فایده گیاهی اون زمان رایج شد کم کم , باعث شهرت و محبوبیت شدید دانش آموختگان و از رونق افتادن کسب و کار این شیادان شد , روحانیون خائن نیز در حمایت از این قشر عقب مانده وارد گود شدن و به مخالفت با تدریس علوم پزشکی و نوین پرداختن بخصوص در زمینه تشریح بدن انسان و کالبد شکافی که اینها رو نشانه تکفیر میدونستن ! همچنین رشد نظرات آزادی خواهانه هم باعث وحشت سیاسیون و کسانی میشد که طرفدار دیکتاتوری و خفقان فضای سیاسی در ایران بودن . بد نیست ریشه های شکل گیری عقب افتادگی کشور ایران رو نه تنها از دیدگاه نظام های سلطنتی , بلکه بخش مهم و اثر گذار اون رو از سمت و سوی جریان مذهبیون افراطی یا ملایان هم بررسی کنیم تا ببینیم چه خیانت بزرگی از سوی این شیاطین دو پا به کشور و مردم ایران در طول تاریخ صورت گرفت و همچنان هم ادامه داره و دلیل عقب ماندگی و فقر فرهنگی مردم ایران در واقع ریشه در روحانیت داشته و داره !

شاید خنده دار باشه اگر بگم که تا قبل از اینکه بخوام عکاسی کنم از دارالفنون , حتا نمیدونستم کجا قرار داره و اصلن وجود داره یا نه ؟ با اینکه دهها بار از جلوش رد شده بودم اما هیچ وقت چشمم بهش نخورده بود . وقتی که محلش رو پیدا کردم , بارها و بارها رفتم تا ازش عکس بگیرم اما همیشه درش بسته بود و تنها موفق میشدم از دروازه اصلیش عکس بگیرم . برای اینکه بتونم عکس های بی نقصی بگیرم 5 بار رفتم و اومدم تا یکی از اونها خوب در بیاد . شلوغی اون زمان خیابان ناصرخسرو هم یکی از دلایلی بود که باعث میشد مرتب برم و بیام و ماشین ها و مردم توی کادر می اومدن . به همین دلیل یا صبح زود و یا روزهای تعطیل نوروز رو انتخاب کرده بودم و چندین ماه طول کشید تا چنین خلوتی ای رو پیدا کنم . آخرین بار دو یا سه سال قبل بود که داشتیم از عکاسی قسمت های دیگه تهران بر میگشتیم و اتفاقی از جلوی دارالفنون گذشتیم و من ناگهان متوجه شدم در همیشه بسته مدرسه باز هست و یک اتوبوس توریستی جلوی اون قرار گرفته . فورن پریدم پایین و با دوربین ها و لنزها رفتم به سمت مدرسه و واردش شدم .. هیچ کس توی مدرسه نبود و منم از خدا خواسته رفتم به سمت حیاط .. از دور دیدم یک راهنما داره برای عده ای از توریست های خارجی و ایرانی درباره مدرسه صحبت میکنه و مدرسه رو بهشون نشون میده . منم با زیرکی تمام بین اونها خودم رو جا زدم و همراهشون همه جا رو گشتم ! حس عجیبی میداد مدرسه بهم . نمیدونم .. قابل توصیف نیست . بخصوص اینکه همه جا رو خراب کرده بودن برای باز سازی . حیاط مدرسه زیبا و سر سبز بود اما داخل کلاس ها که میشدم , حس دلگیری بهم دست میداد ! تخته سیاه های بزرگ یاد آور دوران مدرسه بود و کلاس ها هم حس خوبی رو منتقل نمیکردن .. بزرگی مدرسه منو گرفته بود و دو ساعت تمام بازدید از اون طول کشید و تقریبن خسته کننده بود . یکی از قسمت های جالب این مدرسه تونلی بود که از کاخ گلستان به این مکان راه داشت و ناصرالدین شاه از اونجا برای دیدن تئاتر می اومد . تونل تاریک بود و ترسناک و فقط تا چند متر داخلش رفتم و زود اومدم بیرون ! کاشی کاری ها و دروازه هایی که باقی مونده بود و بیشتر جاهایی که خراب کرده بودن باعث ناراحتی میشد ! تنها اشتباه بزرگی که کردم این بود که فراموش کردم از مجسمه برنزی امیرکبیر که در سالن آمفی تئاتر قرار داشت عکس بگیرم و تنها دور نمایی از این مجسمه در عکس ها باقی مونده .. به هر حال خوشحالم که تونستم داخل این مدرسه رو که شاید خیلی ها ندیدن هم خودم ببینم و هم برای اونها هم به نمایش بذارم . این مدرسه در تصاحب وزارت آموزش و پرورش هست و اون زمان در حال تخریب و یا بقول کارگرها در حال بازسازی بود و قرار هست که به موزه آموزش و پرورش تبدیل بشه و نمیدونم شده یا نه و امیدوارم چنین اتفاقی بیافته و تبدیل به برج و پاساژ نشه !!!!! شاید روزی که دوباره به ایران اومدم , با دیدن دارالفنون بازسازی شده بتونم عکس های بهتری بگیرم ..

دوشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۶

ZahiroDoleh Cemetery - آرامگاه ظهیر الدوله

گورستان ظهیر الدوله تاریخچه بسیار جالبی داره که کمتر کسی ازش با خبره . ظهیر الدوله رو در واقع بیشتر مردم بعنوان محل به خاک سپاری فروغ فرخزاد میشناسن و نه از تاریخ اون خبر دارن و نه اینکه چه کسانی در اونجا دفن شدن .
علیخان قاجار دولو ملقب به ظهیرالدوله از خوشنام ترین مردان ایران در تاریخ معاصر بوده و ازش بسیار یاد شده . شهرت این مرد هم به دلیل افکار اصلاح طلبانه و مدرن و هم به دلیل آشنایی با علم و ادب و هنر و هم درویش بودن و پایه گذار انجمنی به نام اخوت بوده . علیخان پسر محمد ناصر خان ظهیرالدوله وزیر تشریفات و سردار نامدار قاجار بود و در سن 13 سالگی بعد از درگذشت پدر شغل و لقب پدرش رو از ناصرالدین شاه عیاش دریافت کرد و بعنوان علیخان ظهیرالدوله وزیر تشریفات دربار شروع به کار کرد و در سن 16 سالگی با فروغ الدوله دختر ناصرالدین شاه ازدواج و داماد شاه شد . طبق اسناد تاریخی ظهیرالدوله در سال 1243 خورشیدی در جمال آباد شمیران متولد شده . اتفاق مهمی که در زندگی ظهیرالدوله رخ میده و باعث شهرت جاودانیش میشه اینه که در سال 1261 خورشیدی با مرحوم حاج میرزا حسن صفی علیشاه از دراویش معروف نعمت الهی آشنا و با این آشنائی به جرگه دراویش می پیونده و به نام صفا علی معروف میشه . بعد از درگذشت صفی علیشاه به جانشینی او گماشته و بعدها هم انجمن اُخُوت رو علنی میکنه و بصورت رسمی به ثبت می رسونه و در این انجمن از اعیان و اشراف تا فقرا و بی چیزان رو گرد هم میاره . ظهیر الدوله از مدافعان و طرفداران جنبش مشروطه در ایران بود و حتا نمایشنامه ای انتقادی از محمد علی شاه قاجار به نویسندگی و کارگردانی خودش رو در زمان مشروطیت اجرا کرد که باعث عصبانیت شدید محمد شاه شد و به همین دلیل در زمان به توپ بستن مجلس , شاه دستور به توپ بستن خانه و محل انجمن اخوت رو هم صادر کرد .. ظهیر الدوله به سال 1303 خورشیدی بر اثر سکته قلبی در جعفر آباد شمیران درگذشت . طبق وصیتی که کرده بود پیکرش رو در نزدیکی باغ و خانقاه خودش در قبرستان عمومی ای که بین تجریش و امام زاده قاسم قرار گرفته بود دفن کردن . در این محل گورستان قدیمی ای قرار داشت که پیشتر خانقاه ظهیرالدوله هم به همین محل منتقل شده بود . اما پس از دفن ظهیرالدوله ، مریدانش ، این گورستان قدیمی و خانقاهش رو آرامگاه ظهیرالدوله نامیدند و دور تا دورش رو حصار کشی کردن . گورستان ظهیرالدوله امروزه در منطقه شمیرانات تهران در شمال شهر و محدوده ای معروف به گلاب دره قرار گرفته که برای رفتن به اون هم از جاده قدیم شمرون و سربالایی دربند و هم از خیابان پهلوی – میدان تجریش میشه به اونجا رفت و گورستان در کوچه ای به نام ظهیرالدوله قرار گرفته .
علت معروفیت و قرار گیری بسیاری از مشاهیر ایران زمین در این گورستان , خوشنامی و نیکوکاری های بسیار زیاد ظهیر الدوله و مورد قبول بودنش بین تمام مردم بوده طوریکه بسیاری از هنرمندان ، سیاستمداران و دانشمندان ایرانی وصیت کردن که در این آرامگاه دفن بشن و به همین جهت متولیان خانقاه و مریدان ظهیرالدوله ، با فروش زمین‏ های گورستان ،درآمدهای هنگفتی به دست آوردن در طول سالها ! از سال‌ ۱۳۴۰ خورشیدی به بعد دفن مردگان در این گورستان ممنوع شد . طبق نوشته ها , آخرین دفن در این گورستان در سال 1359 صورت گرفت که اون هم در گوری از قبل خریداری و رزرو شده بود .. آخرین متولی این گورستان درویش رضا یکی از اعضای انجمن اخوت بود که پس از مرگش , همسر او از سال  1366 خورشیدی تا به امروز عهده دار این کار شده و همچنان در این گورستان به اتفاق نوه ها و خانواده ش از گورستان مراقبت میکنن و در مقابل دریافت مبلغی , اجازه ورود به گورستان رو به شما میدن .


از آرامگاه ظهیر الدوله فقط این رو میدونستم که زنده یاد , فروغ فرخزاد در اونجا دفن شده و آرمیده . زمانی که عکس هایی از گور نبشه فروغ رو در سایت های مختلف میدیدم , زیرش نوشته بود ظهیرالدوله ولی اینکه بدونم کجاست و چطور جاییه , اطلاعی نداشتم . در جریان گشت و گذارهای عکاسی , آدرسش رو پیدا کردم و برای دیدنش رفتم . البته به هیچ وجه انتظار نداشتم با گورهای مشاهیر بزرگ ایران در اونجا روبرو بشم . برای رفتن به ظهیر الدوله دو راه وجود داره . یکی رفتن به میدان تجریش به سمت نیاوران و سپس خیابان دربند به سمت شمال و یکی هم رفتن از خیابان شریعتی به سمت شمال . تابلویی برای اینکه به شما نشون بده ظهیرالدوله کجاست وجود خارجی نداره ضمن اینکه کلن ورود به این گورستان تا حدی ممنوعه ست و اینطور که شنیدم این روزها کمتر کسانی موفق به دیدنش میشن ! باید از مغازه دارها و اهالی محل بپرسین ظهیرالدوله کجاست . زمانی هم که به اونجا میرسین , مخروبه بودن و کوچک بودن در ورودیش , طوری هست که به هیچ وجه تصور نمیشه این در کوچک ورودی یکی از مهمترین و تاریخی ترین گورستان های ایران و شهر تهران باشه .. اگر شانس با شما یاری کنه و در ورودی باز باشه , میتونین برین داخل و با پرداخت مبلغی پول که بین 5 تا ده هزار تومان باشه ( زمانی که من رفتم هزار تومن دادم ) به پسرک و یا پیرزنی که سرایدار این گورستان هستن , اجازه ورود بگیرین . اگر سرایدارها بد خلق باشن کلن در رو براوتون باز نمیکنن ! معمولن در روزهای نوروز خانواده های بازمانده کسانی که در این گورستان آرام گرفتن , برای بازدید نوروزی به اونجا میان و میتونین قاطی اونها داخل بشین .. به هر حال , فضای گورستان تا حدی وهم انگیز و خوفناکه و طبق گفته کسانی که از گورستان پرلاشز در فرانسه دیدن کردن , این گورستان حال و هوای اونجا رو داره .. حتا وقتی که روز روشن هم میرین , شما رو منقلب میکنه . تا جایی که شنیدم گورستان ابن بابویه هم تا اندازه ای به این شکل بود که امروزه ویرانش کردن ! محیط  با صفاست و پر از درخت و گل . اگر قصد عکاسی کردن دارین بهتره که فصل زمستان رو انتخاب کنید که برگ ها ریختن ولی اگر براتون تنها دیدن گورستان لذت بخشه , فصل بهار و اول اردیبهشت ماه بسیار زیباست و درختها شکوفته دادن و همه سبز شدن .. هر بخشی از گورستان متعلق به گروه خاصی از انسان ها با عقاید و تفکرات خاص هست . مثلن بخشی از گورستان اختصاص به دراویش نعمت الهی و اعضای انجمن اخوت داره . بخشی متعلق به سیاسیون هست و نظامیان . بخشی تعلق به هنرمندان و مشاهیر و ... گورهای افراد بسیار مهمی در اینجا قرار گرفته که شاید کمتر کسی ازشون اطلاع داشته باشه . مانند :
قمر الملوک وزیری , فروغ فرخزاد , رهی معیری , ایرج میرزا , صبا , محمد تقی بهار , روح الله خالقی , خلعت بری , و بسیاری کسانی که حتا تصورش رو هم نمیکنین که در نزدیکی شما آرمیده باشن !
گور فروغ فرخزاد و محمد تقی بهار و رهی معیری رو به سادگی میشه پیدا کرد .. بجز همه اینها در گوشه و کنار این گورستان قبر هایی به چشم میخورن که نشان از قدمت بسیار بالایی دارن طوریکه حتا نوشته های روی اونها محو شده از شدت قدیمی بودن و صاحبان اونها مشخص نیست . گاهی به گورهایی بر میخورین که فقط به اندازه یک کاشی ازشون باقی مونده .. ایرج میرزا هم در اینجاست و میگن اصالتن قزوینی بوده و سنگ قبرش رو هم به شکل شیب دار ساختن که تداعی کننده سُرسُره و جوک هایی هستن که برای این قوم ساختن :) مطمئنن ورود به این گورستان برای هر کسی که اولین بار وارد میشه به شدت تکان دهنده ست .. شاید رفتن به بهشت زهرا اگر عزیزی رو اونجا نداشته باشین , منقلبتون نکنه ولی ورود به این گورستان با اون حال و هوای درختهای انبوه و فضای نیمه روشن و سایه سار و وهم انگیزش , بغضی کهنه رو ایجاد میکنه بخصوص دیدن سنگ گورهای بسیار قدیمی و جالب ! گورستان زیاد بزرگ نیست و در کمتر از یکساعت میشه کل اونو دید . شاید خنده دار باشه اما وقتی واردش میشین دلتون میخواد با ولع زیادی روی تمام سنگ قبرها رو بخونین و ببینین چه افرادی در این گورستان دفن شدن . گاهی اسم افراد بسیار مهم , باعث تعجب شما میشه که اوه .. چنین شخصی اینجاست و ما خبر نداشتیم ؟؟؟؟ گور فروغ فرخزاد یکی از پر بیننده ترین هاست بطوریکه اگر هر زمانی به این گورستان برین امکان نداره دسته گل یا شاخه گل و شمعی روی سنگش نباشه ..
متاسفانه بخشی از گورستان در ملک خصوصی قرار گرفته و با دیوار از گورستان اصلی جدا شده و چند آرامگاه بخصوص آرامگاه خود ظهیرالدوله در اونجا قرار گرفته . برای رفتن به اون قسمت باید زنگ خانه پشتی رو بزنین و وارد بشین که اونها هم در رو به روی کسی باز نمیکنن بجز بازماندگان اون گورها که گویا از قبل باید هماهنگ بشه . تنها از بیرون کوچه میشه اونجا رو دید و یا اگر خیلی دل و جرات دارین مسیر طولانی ای رو باید روی دیوار طی کنین و به اون قسمت برین و بپرین توی حیاط مردم که نمیدونم چه عاقبتی براتون به همراه خواهد داشت . به هر حال خوشبختانه این گورستان همچنان باقی هست و تخریب نشده و امیدوارم هرگز هم نشه .. حتمن برای دیدنش برین چون ارزشش رو داره .

شنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۶

Sar e Ghabr E Agha - سر قبر آقا

از انتهای میدان بهارستان که مجلس شورای ملی در اونجا قرار گرفته به سمت جنوب که حرکت کنید و تا انتهای مسیر برین محلات قدیمی و تاریخی و مهم زیادی چون عودلاجان رو رد میکنین تا به جایی در آخر این مسیر طولانی میرسین که از دور گنبد فیروزه ای بسیار زیبا و بزرگی خودنمایی میکنه که روی اون کبوترهای زیادی نشستن . در یک روز خلوت و بدون ترافیک حدود بیست دقیقه طول میکشه تا این مسیر رو با اتومبیل تا به انتها برین و در روزهای عادی یکساعت و خرده ای زمان میبره . در انتهای خیابان سیروس , گنبدی دیده میشه که در نگاه اول خیلی ها تصور میکنن که یک مسجد عادی باشه مثل همه مساجدی که مثل قارچ سمی در گوشه و کنار شهر سر بر آورده . اما این مکان چیزی فراتر از یک مسجد به حساب میاد و بخشی از تاریخ تهران قدیم رو در خودش نهفته نگه داشته ! این گنبد و آرامگاهش , به سر قبر آقا معروف هست و یکی از زیباترین آرامگاههای قدیمی شهر تهران با سابقه 162 ساله ست و ورود به اون هم ممنوعه !! این محل محل دفن اولین امام جمعه شهر تهران در دوره ناصریه . آرامگاه میرزا ابوالقاسم تهرانی ، معروف به میرزا ابوالقاسم امام جمعه که در دوره قاجار امام جمعه شهر تهران بوده و از اواخر دوره فتحعلیشاه و محمد شاه و اوایل سلطنت ناصرالدین شاه امام جمعه شهر تهران بوده . قبل از به خاک سپاریش , این محل گورستان کوچکی بود اما به مرور زمان و به دلیل اعتقاد مردم عامی به مقام مثلن روحانی امام جمعه و مقدس دونستنش , مردم خواهان دفن شدن پس از مرگ در این گورستان و در کنار آرامگاه امام جمعه شدن و کم کم گورستان گسترش یافت و بزرگ شد و به سر قبر آقا معروف ! بجز خود امام جمعه و همسرش ، ضیاء السلطنه‌ ، یکی از دختران ناصرالدین شاه هم در این آرامگاه درست در کنار گور امام جمعه دفن شده . پس از مرگ امام جمعه , به دستور ناصرالدین شاه ملعون این آرامگاه رو ساختن . منزل امام جمعه در خیابان ناصرخسرو قرار داشت و امروزه هم کوچه ای به نام امام جمعه همچنان وجود داره . امام جمعه همچنین به دستور فتحعلیشاه سرپرستی مسجد شاه رو هم عهده دار شد . لکه ننگی که این شخص در زندگی خودش داشته مثل سایر روحانیون و ملایان , مخالفت سرسختانه ش با امیرکبیر بوده . زمانیکه امیرکبیر به وزارت رسید , اولین اقدامی که کرد , کاهش نفوذ و قدرت روحانیون و ملایان در ایران بود و امام جمعه به همین دلیل به گروه مخالفان او پیوست . پس از هلاکت امام جمعه فرزندش به امام جمعگی رسید که پس از هلاکت , او نیز در همین گورستان دفن شد . طبق اسناد تاریخی , امام جمعه , جزو ملایان درباری بوده و به همین دلیل از سوی حکومت اسلامی مورد بی حرمتی قرار گرفته و ورود به آرامگاهش که در تصرف بیناد مستضعفان هست , ممنوعه ست !
این آرامگاه از چهار ایوان شرقی‌ ، غربی ‌، شمالی و جنوبی تشکیل شده . ایوان شمالی دارای تزیینات آینه کاری و گچ‌بری و شکل های هندسی زیباست‌ . ایوان شمالی آجر کاری شده . ایوان غربی گچ‌ بُری و مُقرنس کاری شده ست ‌. نمای ایوان شرقی هم طاق رومی و آجر کاری همراه با کاشی کاری های بسیار زیباست‌ . داخل آرامگاه در بیشتر قسمت ها میشه شمایل نحس آقا زین العابدین حسینی رو دید بخصوص تابلوی بزرگی از رنگ و روغن از چهره کریهش کشیده شده و همچنان در این آرامگاه در حال خاک خوردن هست . وسط محوطه آرامگاه حوض بزرگی قرار گرفته و ورود از دو سمت امکان پذیر هست تمام نماها و سر ستون ها از سنگ های تراشیده کار دست هست و بسیار زیبا و ارزشمند سقف از چوب درست شده و در ورودی به داخل حرم هم باز چهره امام جمعه قرار گرفته و در بالای اون علامت تاج شاهی و تعریف و سلام و درودی که به ناصرالدین شاه شده . زریح از چوب ساخته شده . حرم آینه کاری این آرامگاه با لاله‌های قرمز رنگ‌ روشنایی و زیبایی خاصی به این مکان بخشیده ‌و زمانی که روشن میشه , حس عجیبی رو به آدم میده . یکی از قسمت های جالب صندوق چوبی گره کاری شده وسط حرم داخل ضریح چوبی هست و تزیینات مختلف بر جای مانده از دوره ناصرالدین شاه‌ که ساعتها شما رو محو خودش میکنه . در کنار گور سید زین‌العابدین ‌و گور همسرش‌ ، ضیاء السلطنه‌ دختر ناصرالدین شاه هم در این مکان دفن شده . در ایوان‌ غربی و جنوبی این آرامگاه هم شخصیت هایی چون ناظم الاطبا و سید مهدی امامی‌ ، از چهره‌های سیاسی دوران محمد رضاشاه فقید ‌، دفن شدن .
در مورد تاریخچه گورستان گفته شده که : این محل یکی از محله های کثیف و نا امن شهر تهران به حساب می اومد و در اطرافش کاروانسراهای زیادی قرار داشته که مهمترین اونها کاروانسرای خانات بود که امروزه همچنان باقی مونده و شترداران و قاطرچی ها و بازرگانان خرده پای غربتی که برای فروش کالاهاشون به میدان امین السلطان می اومدن و در این کاروانسراها  اقامت داشتن محیط رو بسیار کثیف و زشت و نا امن کرده بودن . امروزه هم این محل چندان خوشنام نیست و بازارچه امین السطان همچنان باقیه و محل فروش عمده حبوبات در تهران به شمار میاد . در دوران سلطنت پر شکوه رضاشاه بزرگ ، به منظور توسعه و گسترش شهر تهران ، این گورستان قدیمی تخریب شد و به جای اون باغ بسیار زیبایی به نام باغ فردوس پدید آوردن . در زمان سلطنت محمد رضا شاه فقید , در این محل زایشگاه فرح پهلوی رو ساختن که رضا پهلوی , ولیعهد در این بیمارستان متولد شد و پیشتر بنیاد خیریه اشرف پهلوی در این محل قرار داشت . این زایشگاه امروزه همچنان به فعالیت خودش ادامه میده . همچنین این محل مدتی هم متعلق به شهرداری بوده و محل جمع آوری زباله های شهر تهران . جعفر شهری باف , پژوهشگر بزرگ شهر تهران در رابطه با این گورستان اینطور نوشته :
خاکروبه‌های تمام شهر در آنجا جمع شده ، توسط دولابی‌ها سرند و غربال شده برای کشت و زرع حمل می‌گردید و باقیمانده ‌های آن در همانجا مانده به صورت تل عظیمی با بوی زننده و متعفنی وسط قبرستان خودنمایی می‌نمود . آنجا محل دفن اطفال و مرده‌های بی صاحب و اموات بی ارزش شهر تهران بود که حتی مردم زحمت حمل ایشان را تا گورستان چهارده معصوم حوالی میدان شوش به خود نمی‌دادند . قبرستانی که در قحطی ‌و وبای‌ بزرگ تهران از زمان ناصرالدین شاه به بعد به وجود آمده بود و اطراف آن خانه‌ها ی خرابه بی صاحبی قرار داشت که در اثر همان بلایا سکنه شان از میان رفته و اجساد در درون این خانه ها بی کفن و دفن مانده و پوسیده و متعفن و اسکلت شده بود ، جنازه‌ها در کوچه خیابان‌های شهر مانده ...
با شنیدن این تاریخچه میشه فهمید با چه مکانی روبرو هستیم !! حتمن به دیدن این آرامگاه زیبا برین . بهترین زمان برای دیدن از این آرامگاه روزهای تعطیل و جمعه هاست که البته اگر موفق به ورود به داخلش شدین ! این آرامگاه در انتهای خیابان سیروس نزدیک انبار گندم قرار گرفته .


عکاسی از مجلس رو که تموم کردیم , به دنبال خانه آیت الله بهبهانی میگشتیم در محله چاله میدان که متاسفانه پیداش نکردیم و داشتیم بر میگشتیم که چشمم افتاد به گنبد فیروزه ای بزرگی که روبروی ما قرار داشت . اهمیتی بهش ندادم و فکر کردم یه مسجد مثل هزاران مسجدی هست که مثل علف هرز سبز شدن در شهر تهران . زمانی که ماشین به سمت چپ پیچید , نیم نگاهی به گنبد انداختم دوباره و ناگهان چشمم افتاد به ستون های آینه کاری بزرگی که از لای نرده ها مشخص بود و فوری به راننده گفتم ماشین رو نگه داره و پریدم پایین . پیرمردی تکیده که مشخص بود معتاد هم هست به همراه مرد دیگه ای در کنار در ورودی نشسته بودن و به دیوار تکیه کرده بودن . داشتم با ولع داخل عمارت رو نگاه میکردم که پیرمرد گفت برو اینجا نایست .. گفتم نمیشه رفت داخل ؟ گفت نه ! ممنوعه !!! اما نگاهش رو از من بر نداشت .. حس ششمم بهم میگفت داره بلف میزنه و منتظر دستخوشه !!! نزدیکش شدم و گفتم میخوام برم داخل رو ببینم ! گفت نمیشه .. مردی که کنارش نشسته بود لبخندی زد و بلند شد و رفت .. وقتی تنها شدیم گفتم یعنی راهی نداره برم داخل ؟ به همراهم اشاره کرد که اون طرف خیابون ایستاده بود کنار ماشین و داشت ما رو نگاه میکرد . گفت بگو بیاد اینجا .. آقایی که همراهم بود رو صدا زدم و اومد . مشخص بود داره سر و وضعمون رو ارزیابی میکنه و بوی پول به مشامش خورده بود حسابی ! در ورودی ماشین رو , رو باز کرد و گفت سریع ماشین رو بیارین تو . ماشین رو بردیم داخل و راه افتاد به سمت ساختمان و درها رو باز کرد و شروع کرد راهنمایی کردن . منم تند و تند عکس ها رو میگرفتم در صورتیکه نه اسم این محل رو میدونستم و نه میدونستم اصلن از چی دارم عکس میگیرم ! فقط قدیمی بودن و زیبا بودنش برام اهمیت داشت و بس . نیم ساعت بعد که کارم تموم شد , ازش تشکر کردم و از کیفم چند تا دو هزاری در آوردم و دادم بهش . نه هاه گفت نه هیچی و پولها رو گرفت و چپوند توی جیبش و بعد هم گفت هر کی شما رو دید بیرون و گیر داد بگین از فامیلای من هستین ! در رو باز کرد و گفت سریع برین ... سوار شدیم و رفتیم ! شب , وقتی عکس ها رو داشتیم بررسی و ادیت میکردیم , متوجه شدم بعضی قسمت ها جا مونده و بعد تازه کار اصلی شروع شد و اینکه از کجا و چه چیزی عکس گرفتیم ؟ یکساعت تمام نقشه ها رو زیر و رو کردیم و گوگل ارث رو آوردیم و ... تا آخر اسمش رو پیدا کردیم ! اول تصور میکردم از روی تمسخر این اسم رو گذاشتن روش : سر قبر آقا !!!! ولی بعد متوجه شدم اسم درسته . دو هفته بعد دوباره رفتیم به سراغش اینبار با تجهیزات کامل تر و فلاش و سه پایه و لنز اولترا واید و ماکرو و ... بازم مثل دفعه قبل اولش کلی فیلم بازی کرد و بعد راهمون داد داخل و دست آخر هم ده تومن دوباره تیغمون زد .. حس و حالی که داشتم از دیدن این آرامگاه جالب بود . حس میکردم رفتم به دوران های گذشته . گچ بری ها و لوسترهای لاله زیبا و نور خورشید که از پنجره داخل میشد و سنگ قبرهایی که در گوشه و کنار و پای دیوار قرار داشت جالب بود . عاشق رنگ و لعاب کاشی هستم و برام جذابیت زیادی داشت دیدن اونها . قیافه خود امام جمعه که روی بوم بزرگی کشیده بودن و گوشه ای افتاده بود توی خاک بدون حفاظ و هیچی , هم خنده دار و هم دردناک بود ! آینه کاری های بسیار زیبا و رنگی که نشون میداد چقدر گذشتگان ما هنرمند بودن و امروز ....... ! گویا ساختمان رو بازسازی هم کرده بودن و اونهم بسیار ناشیانه . خیلی از قسمت ها رو خراب کرده بود با بازسازی . ستون های سنگی و کنده کاری ها بر روی سنگ ها رو شکسته بودن و یا با رنگ روی اونها رو پوشونده بودن ! دیدن اینها قلب آدم رو به درد میاره که این بازسازیه یا تخریب ؟ تنها نکته ای که باقی میمونه اینه که با دیدن این آرامگاه که برای شخصی روحانی ساخته شده , این تصور پیش میاد که اینجا کاخ هست و یا یک آرامگاه ؟ تزئینات و معماری ای که درش بکار رفته بی شباهت به کاخ شاهان نیست و شاید علت ممنوعیت دیدن این مکان همین باشه که دولت ملایان نمیخواد آبروش بره ... به هر حال , نمیدونم این پیرمرد هنوز زنده ست یا نه ؟ اعتیاد شدید داشت و ادعا میکرد سرایداره ! اگر زنده باشه برین و با دادن مختصر پولی , از زیبایی این ساختمان لذت ببرین و یادتون باشه ایران فقط شیراز و اصفهان نیست و تهران خودش به تنهایی گنجینه بزرگی از هنر معماری و تاریخ رو در خودش داره اما بصورت پنهان !!!!

پنجشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۶

The Best & Most Popular Heavy Metal Band Of IRAN ( RAVI ) - معروفترین گروه متال ایرانی

در طول دورانی که از انقلاب ننگین سال 57 میگذره تا به امروز , عجایب زیادی رو در ایران شاهد بودیم . اتفاقات زیادی رخ داده و خیلی چیزها دستخوش تغییرات ریشه ای شده . یکی از اونها شاید این باشه که در زمینه موسیقی تغییرات بسیار بنیادینی در ایران صورت گرفته که باور نکردنی هم به نظر میرسه . برای نمونه خوبه بدونین در ایران گروه های موسیقی متال هم وجود دارن که اتفاقن نه تنها زیر زمینی نیستن , بلکه بصورت رسمی و با مجوز ارشاد فعالیت میکنن , آلبوم بیرون میدن و حتا کنسرت هم برگزار میکنن . در حکومتی که زمانی حتا موسیقی حرام بوده و داشتن یک نوار کاست در اتومبیل مجازات شلاق و حد و جریمه سنگین نقدی و توقیف ماشین و .. داشت و هنوز هم یک قانون مدون برای اون نوشته نشده و از ساز گرفته تا صدای خواننده و جنسیتش , همه و همه باید از هفت خوان رستم وزارت ارشاد عبور کنن برای گرفتن مجوز پخش , حالا با گروه و گروههایی طرف هستیم که سبک متال رو اجرا میکنن و کارشون هم کاملن قانونی هست . یکی از این گروه ها , گروه راویه که البته فرق این گروه با گروههای متال دیگه که در کشورهای خارجی فعالیت دارن اینه که اونها اشعاری بی محتوا و رکیک و مسخره و توهین آمیز به مقدسات و یا سیاست و ... رو چاشنی موسیقی متال کردن و اینها , اصیل ترین و زیباترین بخش از ادبیات غنی ایران یعنی اشعار مولانا و حافظ رو با سبک موسیقی متال اجرا کردن که بسیار زیبا , دوست داشتنی و پر شور شده و در نوع خودش بی نظیره و یک سبک نوین به شمار میاد . هر چند گروههای دیگه ای در خارج از کشور مثل اوهام و .. هم چنین رویه ای رو در پیش گرفتن , اما به جذابیت این گروه هرگز نرسیدن ! بنیان گذار این سبک کسی نیست جز آقای فرشید اعرابی که جزو یکی از معدود انسان های بسیار شریف و دوست داشتنی و بسیار با سواد و با اخلاق در عرصه موسیقی و هم جامعه هنری ایران به شمار میاد . شخصی بسیار ساده و افتاده و درویش مسلک و با سواد و با اخلاق که فقط ازش انرژی مثبت میتونین بگیرین . ایشون در زمان هایی که از آهنگ سازی فارغ میشن , به تدریس موسیقی میپردازن .
فرشید اعرابی در ابتدا در کار موسیقی فیلم و تئاتر فعالیت میکرد و سپس اقدام به انتشار آلبومی به نام پنهان در سبک متال در سال 1382 خورشیدی کرد که نقطه اوج کارهاش تا اون زمان به شمار میرفت . این آلبوم در سال 1383 مجوز پخش گرفت . فرشید گروهی تشکیل داد به نام راوی و تا به امروز دو آلبوم بسیار زیبا به نام پنهان و سکوت راوی رو منتشر کرده که پیشنهاد میکنم اگر به موسیقی متال و موزیک های سنگین علاقه دارین حتمن این دو آلبوم رو تهیه کنین بخصوص که اشعار بسیار زیبا و پر معنایی هم در این آلبوم ها بکار برده شده که جزو شاهکارهای موسیقی متال ایرانی به حساب میاد و کمتر آلبومی رو میتونیم پیدا کنیم از خوانندگان این سبک که هم ترانه و هم متن ، هر دو غنی باشن ضمن اینکه صدای خود خواننده بسیار زیبا و دلنشینه و طنین صداش خاص و بکر هست و شور در انسان ایجاد میکنه ! برای تهیه این آلبوم ها در تهران به فروشگاه آوای باربد میتونین مراجعه کنین و یا با تلفن های 66901270 -66931715 تماس بگیرین برای تهیه اونها . آلبوم سکوت راوی در سال 1385 خورشیدی به پایان رسید ولی به دلیل مشکل فیلترینگ ارشاد و سنگ اندازی های اونها , در نهایت به تاریخ آبان 1387 منتشر شد . این آلبوم شامل هشت ترانه میشه که اشعارش رو آقایان : عباس روشن زاده و محمود استاد محمد ساختن و یکی از ترانه ها هم برگرفته از مولانا هست .
دیگر اعضای گروه هم همگی جزو نخبه های موسیقی ایران هستن و هر کدوم در کار خودشون استاد و صاحب سبک به شمار میان . اعضای ثابت گروه شامل :
فرشید اعرابی : گیتاریست و خواننده - نیما نواپور : درامرز – آرش مقدم : گیتار باس .
و اعضای غیر رسمی و کمکی گروه شامل فرزاد فخرالدینی : لید گیتار –– هادی کیانی : کیبورد و همخوان هستن .
اولین کنسرت فرشید اعرابی در بیست آبان ماه 1389 خورشیدی در تهران و در سالن اریکه ایرانیان اجرا شد و در دو سانس به روی صحنه رفت و با استقبال عجیبی روبرو شد طوریکه تمام سالن پر شده بود و بسیاری از علاقمندان در پشت درهای بسته مونده بودن . ترانه های این کنسرت در سبک Heavy Metal – Hard Rock برگزار شد و مورد توجه همه حضار قرار گرفت . اشعار بکار رفته در ترانه ها اغلب از اشعار مولانا بودن و انتخاب بسیار دقیقی روی ترانه ها صورت گرفته بود . هر چند این کنسرت که اولین در نوع خودش در این سبک در ایران بود با کاستی هایی هم همراه بود که دلیل اون بی برنامگی برگزار کنندگان سالن بود اما روی هم رفته فوق العاده بود . اون هم برای کسانی که تجربه ای در این زمینه نداشتن و در واقع آقای اعرابی جزو پیشگامان به شمار میان در ایران . امیدوارم کارهای بیشتری رو از این گروه و همینطور گروههای دیگه شاهد باشیم در ایران . سایت رسمی فرشید اعرابی در این آدرس www.farshidarabi.com  قرار گرفته و با همین نام در فیس بوک هم میتونین پیداش کنین . عکس هایی که در این مجموعه آلبوم گرفته شده هم از پشت صحنه و در موقع تمرین گروه و هم در موقع اجرای کنسرت گرفته شده و امیدوارم از دیدنشون لذت ببرین . یکی از ترانه های زیبای ایشون رو هم چاشنی عکس ها میکنم و امیدوارم لذت ببرید ترانه رقص بهار از اشعار مولانا از آلبوم پنهان.

ادامه عکس ها ...

Shahreh No - شهرنو

شهرنو واژه ای هست که تقریبن از بچه ده ساله تا پیرمرد هشتاد ساله ایرانی معنا و مفهومش رو میدونن و با اینکه بیشتر از سی سال میشه که دیگه وجود نداره اما هر ایرانی ای هنوز هم نامش رو به یاد داره و بطور نسبی هم از چند و چونش با خبره . بطور خیلی خلاصه شهرنو به معنی محله ای بدنام بوده در تهران برای تجارت سکس .. اما اینکه تاریخچه شهرنو و علت پیدایشش چی بود و در کجا قرار گرفته بود و چطور شد که فرو پاشید و از بین رفت رو هر کسی نمیدونه و ازش با خبر نیست و ماجرایی بسیار جذاب و هیجان انگیز و همینطور دردناک داره .. با اینکه شهرنو و مساله فساد اخلاقی ضد شعور هست ، اما آگاهی از این مسائل و چرایی وجود چنین مکان هایی در هر جامعه , میتونه بخشی از مشکلات اخلاقی اون جامعه رو حل کنه . نمیشه گفت و نمی تونیم هرگز کاری کنیم که فساد نابود بشه و از بین بره و اون مدینه فاضله ای که علما ازش یاد کردن هرگز در زندگی زمینی که دنیای تضاد هست , به واقعیت نمی پیونده .. وجود چنین مکان هایی در هر جامعه باعث سالم سازی بخش بزرگی از جامعه میشه و باید باشه اما به شکلی قانونی !

برای شهرنو نام های زیادی آورده شده و این مکان رو به نام ها مختلفی میخونن . دلایل نامگذاری شهرنو جالبه . خیلی خلاصه : در ابتدا قلعه شهر نو به وسیله محمد علی شاه قاجار و برای سکونت خانواده شاه ساخته شد و با نام محله قجرها معروف گشت . در اوایل حکومت رضاشاه فردی به نام زال ممد با آوردن برخی زنان خراب از جاهای دور و نزدیک ایران ، این محله رو به کانون روسپی گری تبدیل کرد . نزدیکی این محل به دروازه قزوین باعث شده بود که به این مکان دروازه هم بگن . در زمان رضاشاه باروی قلعه تخریب شد و قلعه جزو محله‌ای از شهر شد و نامش به شهرنو تغییر یافت . در ابتدای دورهٔ ریاست ‌وزرائی سید ضیاء الدین طباطبائی این محله رو برای کنترل و زیر نظر داشتن روسپی‌گری و جداسازی اون از محلات مسکونی شهر گسترش دادن . ارباب جمشید خیرخواه زرتشتی هم برای اینکه به این زنان کمک کنه هزینه نوسازی این محل رو تامین کرد و این محل جمشید هم نامیده میشد . در سال ۱۳۳۳ خورشیدی به دستور زاهدی نخست وزیر وقت دیواری به دور اون ساخته شد که پس از اون قلعه زاهدی و بطور خلاصه قلعه نامیده می‌شد اما در گویش عامه بیشتر به شهرنو معروف بود و هست . قلعه شهر نو رو قلعه خاموشان و زنانش رو ساکنان محله غم هم می‌گفتند . محله شهرنو جزو جدیدترین محله های قدیم شهر تهران به حساب میاد و دلیل دیگه ای هم که بهش شهرنو میگفتن همین بوده شهری که نو پا بود !
اما بطور مفصل ، هسته اولیه تشکیل شهرنو در زمان محمدعلی شاه قاجار شکل گرفت و بهش محله قجرها یا قلعه میگفتن . دلیل نامگذاری قلعه برای ماهیت نظامی اون بود . وقتی مخالفت محمد علی شاه با مشروطه خواهان آشکار شد و شدت یافت ، برای محافظت از خودش و خاندان سلطنتی و سر کوب آزادانه تر مخالفان ، کاخ گلستان رو که داخل شهر قرار داشت ترک کرد و به باغشاه حوالی خیابان امیرآباد جنوبی و میدان باغشاه یا همون ( خر ) امروزی که اون زمان خارج حصار تهران قرار داشت رفت . پس از اون برخی از درباریان و مردم عادی هم به اطراف باغشاه که اون زمان بیابان بود ، اومدن به این دلیل که نزدیکی به شاه میتونست امنیت اونها رو تامین کنه و کم کم باغ و خانه و دکان ساختن و به این شکل ناحیه جنوب باغشاه تا نزدیکی دروازه گمرک آباد شد و به قلعه شهرنو معروف . امروزه هم این محل البته با وسعت کوچکتر همچنان منطقه نظامی هست و پادگان باغشاه نامیده میشه . زمانیکه این محل کمی شلوغ شد دکان داران و کاسب کاران و مردم از هر طبقه ای به این محل اومدن و چون این منطقه بیشتر شبیه به پادگان نظامی بود و نظامیان و محافظین محمد علی شاه در اونجا بودن محمد علی شاه دستور داد که کوچکترین مزاحمتی از طرف نظامیان به تازه ساکنین وارد نشه و گویا چند سرباز هم به دلیل دست درازی به مال مردم به دستور شاه تیرباران شدن در این محل . اداره امنیت شهرنو رو شاه به سالار فیروز سپرد. شهر نو تا سالها گردشگاه تهرانی ها بود و باغات با صفایی داشت مانند باغ و کاروانسرای بزرگ حاج عبدالمحمود بانکی و باغچه ولی خان که بسیار پر گل و گیاه بود .
اما روند شکل گیری شهرنو به معنی منطقه ای کثیف و بدنام از اواسط دوره قاجاریه که جمعیت شهر تهران افزایش پیدا کرد به مرور آغاز شد . در اون زمان پراکندگی زنان روسپی در سطح شهر تهران مشکلات بسیار زیادی رو برای ساکنان تهران ایجاد کرده بود . محله های بدنام شهر تهران که زنان روسپی و قوادان و لوطی ها و عرق خوران در اونها پاتوق درست کرده بودن و مردم از دست اونها به تنگ آمده بودن شامل کوچه قجر ها که بخشی از شهرنو بود ، دروازه غار ، دروازه شمیران ، پشت خندق ها ، سر قبر آقا و چال سیلابی بود و زنان بسیار زیادی در این محلات به تن فروشی مشغول بودن . از دوره ناصرالدین شاه دولت بارها کوشیده بود تا به شکلی این مشکل رو حل کنه اما موفق نشد تا اینکه بالاخره در اواخر دوره قاجاریه دولت با اختصاص دادن قلعه و باغی خوش آب و هوا که همون محله قجرها یا شهرنو در جنوب غربی دروازه قزوین درست در میدان قزوین امروزی بود و گرد آوردن این قشر از جامعه ، این مشکل اجتماعی رو تا اندازه ای حل کرد . اما با فروپاشی سلسله منفور قاجاریه در ایران به ناگهان جمعیت زنان روسپی افزایش پیدا کرد و باعث گسترش بیشتر این محدوده شد و علتش هم این بود که : زمانیکه رضاشاه بزرگ انقراض سلسله قاجاریه رو اعلام و سلسله پرشکوه پهلوی رو تاسیس کرد ، در اولین اقدامی که انجام داد حرمسرای قاجاریه رو متلاشی کرد و تمام زنان حرمسرای قاجار رو از دربار اخراج نمود . محل حرمسرا درست در جایی که امروزه وزارت امور دارایی قرار گرفته یعنی نبش خیابان ناصرخسرو و جنوب خیابان باب همایون و شمال کاخ گلستان قرار داشت که به دستور رضاشاه تخریب و به جای اون وزارت دارایی ساخته شد . صدها زن و دختر بی نوای ساکن حرمسرا همگی به سمت دروازه قزوین کوچانده و در همان منطقه رها و مستقر شدن . عده بسیاری از اونها از بیماری و فقر و فلاکت مردن و تعدادی هم که ثروتی داشتن به ازدواج شاهزاده های قاجار یا افراد متمول در آمده و باقی به روسپی گری روی آوردن و توسط افراد اون محل اغفال و جذب فساد شدن ! با همه اینها تا این زمان محله شهرنو همچنان کم اهمیت بود و چندان گسترده نشده بود .
دو نفر از کسانی که در آرایش و ساماندهی شهرنو نقش کلیدی داشتن محمود عرب و زال محمد بودن که این دو هسته اولیه کانون فساد در شهرنو رو بطور رسمی تاسیس کردن و ساماندهی . در واقع مالک اوليه زمين بسياری از ۱۰۰ تا ۱۵۰ خانه كوچک و پر اتاقی كه مانند لانه زنبور ديوار به ديوار هم در شهرنو ساخته شده بود زال محمد بود . زال محمد از قمار بازها و پا انداز‌های قديمی‌ و مشهور زمان رضاشاه بزرگ در تهران بود . او نخستين كسی بود كه در اين محله چند خانه برای زنان تن فروش ساخت تا هم در اونها زندگی كنن و هم كسب و كار و با کرایه دادن این زنان درآمد هنگفتی به چنگ می آورد . در زمان محمد شاه افراد خلافکار در بیرون از دروازه قزوین پاتوق‌های امنی برای خلافکاری ایجاد کرده بودن که یکی از این افراد شخصی به نام محمود عرب بود که زنان بیچاره و بی‌ کس و کار و ساده لوح رو از شهرستان‌ ها و دهات میدزدید و به این محل می‌آورد و به مردان کرایه میداد . در اواخر حکومت احمد شاه قاجار این محل که در گذشته محله قجر‌ها نام گرفته بود تغییر اسم داد و به دلیل نزدیکی به دروازه قزوین ، دروازه نامیده شد . در اوایل حکومت رضاشاه بزرگ ، شخصی به نام محمد به دلیل سپید بودن موی سر و ابرو به زال ممد مشهور شده بود گرداننده این محل شد و با کمک اعضای باند خود ، زنان و دختران بخت برگشته دهاتی و حتی ساکن شهر‌ها رو با فریب دادن یا دزدیدن به این محل می‌آورد و در اختیار مردان قرار می‌داد . زنان طلاق گرفته و دختران فراری و حتا زنان و دختران تنها و بی پناهی که برای دعا به امامزاده ها میرفتن هم به تور این افراد گرفتار و سر از شهرنو در می آوردن . زال ممد بجز قوادی مالک چندین شیره‌ کش خانه بزرگ در این محل بود و این محل شده بود پاتوق شیره‌ای‌ های تهران . هنوز پس از گذشت دهها سال افراد سالمند معتادی که در این محل رفت و آمد میکنن , بازماندگان اون دوران هستن و اعتیادشون از این شیره کش خانه ها شروع شده ! خانه هایی که محمود عرب برای زنان روسپی ساخته بود و در اونها به کرایه زنان مشغول بود کم کم به گذر حاج عبدالمحمود معروف شد . پس از به سلطنت رسیدن رضا شاه یکی از بیماری‌های واگیر که به مشکل بزرگی برای جامعه تبدیل شد بیماری سیفلیس و سپس سوزاک بود که هر دو از راه نزدیکی جنسی منتشر میشدن . بیماری سیفلیس باعث مرگ و میر نوزادان میشد و ایجاد زخم هایی وحشتناک روی بدن افراد و حتا مرگ و میرهای بسیار زیاد و سوزاک هم باعث خارش و سوزش و ترشحات چرکی شدید در دستگاه تناسلی مردان بطوریکه تا اون زمان هر مردی که باز این زنان رابطه برقرار کرده بود همگی به سوزاک مبتلا شده بودن . رضا شاه به منظور جلوگیری از شیوع این بیماری ها دستور جمع آوری زنان روسپی در یک نقطه و تخریب زاغه‌ها و آلونک‌ های گذر حاج عبدالمحمود رو صادر کرد و شخصی به نام قوام دفتر ، مسئول نقشه ‌بندی و بازسازی ‌این منطقه و اسکان مجدد زنان روسپی شد . تا پیش از رضاشاه دولت های ضعیف قاجاریه موفق به جمع آوری زنان روسپی نشده بودند و اقتدار و قاطعیت رضاشاه بود که باعث به سرانجام رسیدن این مهم شد ! قوام دفتر خیابانی جدید به موازات خیابان حاج عبدالمحمود ساخت و یک فرد زرتشتی خیر به نام ارباب جمشید که از پارسیان هند و تجار مقیم این کشور بود هزینه ساخت ده ‌ها خانه در این محل به منظور اسکان زنان فریب خورده و بی‌سرپرست رو داد و همچنین به منظور تامین مخارج این زنان و فرزندان آنها دهها دهنه دکان در این محله ساخته شد تا از کرایه اونها به زنان بی‌سرپرست یا گمراه حقوق ماهیانه داده بشه تا به این ترتیب از پیوستن دوباره اونها به فساد جلوگیری به عمل بیاد که البته چنین اتفاقی هرگز نیافتاد و این محل از این پس بصورت رسمی معروف به محله فساد شد !
این خیراندیشی‌ ها نه تنها باعث از میان رفتن فساد و فحشا در این منطقه نشد بلکه با نوسازی محله و خیابان‌های آن و ساخت منازل جدید و نوساز ، تجارت سکس در این منطقه رونق تازه‌ای پیدا کرد و زنان روسپی بسیاری به این محل آمدند و محله که با نیت بشر دوستانه و خیرخواهانه ارباب جمشید بینوا ساخته شده بود ، به پاس این خدمت (!) محله جمشید نام گرفت و ارباب جمشید بینوا که هدفی خیرخواهانه داشت , شهرکی بدنام و شهرتی پلید از خود برای مردم برجای گذاشت که تا 32 سال پیش همچنان پابرجا بود و در اوایل کودتای اسلامیون با خاک یکسان شد . وضعیت زندگی در شهرنو بسیار شوم بود و دردناک . در مورد زندگی در این مکان اینطور گفته شده که :
در يك خيابان خانه‌های شخصی زنان تن فروش بود و در خيابان ديگه خانه‌های محل كسب و كارشان . اولی رو نجيب‌ خانه جمشيد می‌گفتند و دومی‌ رو شهرنو. فرزندان خردسال زنانی كه در خانه‌های جمشيد یا نجيب خانه سكونت داشتند به خيابان دوم راه نمی دادن و پليس بچه‌های كم سن و سال رو اگر در شهرنو می‌ديد جمع می‌كرد . این بچه ها مثل كرم در خيابان دوم درهم می‌لوليدند . بیشترشون وقتی به سن ۱۵-۱۴ سالگی می‌رسيدند به جمع خيابان اول می‌پيوستند . دختران در اختيار مردان گذاشته می‌شدند و پسران خود نان آلوده به انواع بزهكاری رو در می‌آوردند که یا از راه دزدی بود یا فریب دادن دختران و آوردن آنها به شهرنو و یا خود پسرها به تن فروشی رو می آوردن و خودشون رو در اختیار مردان همجنسگرا قرار میدادن . خرج برخی از خانه‌ های جمشيد رو يكی از اوباش پولدار می‌پرداخت و خانه‌ های خيابان اول که پر رونق تر بود , سرقفلی داشت. پدر بچه هائی كه در خيابان دوم ولو بودند معلوم نبود و تنها بعضی از اونها پدر مشخص داشتن . پسرها از همان ۱۲-۱۰ سالگی جيب بری و قاچاق مواد مخدر را شروع می‌كردند و يا نوچه يكی از چاقوكش‌ها و دزدها و اوباش می‌شدن و گاه تن به رابطه جنسی هم می‌دادن و این کارها بسیار عادی بود در این محل . بيشتر زندانيان كم سن و سال دوران شاه در زندان‌های ايران و زندانیان میان سال و کهنه کار در دوران حاضر رو همين عده تشكيل می‌دادن . محله جمشيد مركز توزيع مواد مخدر بود . هر روز صبح زود كنار يكی از خانه‌های در بسته نجيب خانه عده‌ای از اين پسران جوان به زحمت روی زمين نشسته و برای بيداری و بر سرپا ايستادن هروئين زير بينی يكديگر می‌گرفتند. شب‌هائی كه تأمين كننده خرج این زنان كه بصورت همسايه در اين نجيب خانه ها زندگی می‌كردند به خانه می‌آمدند تا شب رو با يكی از اين زنان بگذرانند اين پسر بچه ‌ها رو از خانه بيرون می‌كردند و اونها در كوچه شب را صبح می‌كردند و اين ملاقات‌های شبانه در طول تمام شب‌ های هفته ادامه داشت. در همين خانه‌ ها دختران 12 - 13 ساله اين زنان هم مورد اولين تجاوزهای جنسی قرار می‌گرفتند و سپس در سال‌های بعد خود به زنی سابقه دار و آشنا با اين حرفه تبديل می‌شدند . شهرنو ۱۳۵ هزار متر مربع مساحت داشت و منطقه جمشید با توجه به میزان آلودگی و کیفیت محیط به دو ناحیه اصلی و فرعی تقسیم می‌شد . ناحیه اصلی در محدوده خیابان‌های کمیل ، استخر ، قنات و قوام واقع شده و دارای ۳۶ کوچه بود و در هر کوچه ۳۰ تا ۵۰ خانه وجود داشت و در هر خانه چندین خانواده با هم زندگی می‌کردند و در پاره‌ای موارد دیده می‌شد که در یک اتاق چند مرد و زن با هم به سر می‌بردند و دارای فرزندانی هم می‌شدند که پدر اونها مشخص نبود . کل این محدوده مرکزیتی در شهر تهران و در کل ایران بود که جرایمی از قبیل روسپی‌گری ، توزیع مواد مخدر ، سرقت و دیگر جرایم از آنجا منتشر می‌گردید و محل امنی برای زندگی متخلفین و مجرمین در سطح کشور بود و هیچ نظارتی هم بر اونجا نمیشد و در واقع به قدری تو در تو بود که هیچ پلیس و قانونی توانایی نفوذ در این منطقه رو نداشت .

در زمان جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین حوادث تلخی در این منطقه رخ داد . شهرنو پاتوق سربازان انگلیسی و آمریکایی شد اما نیروهای شوروی به سبب انضباط آهنینی که استالین بر ارتش سرخ حاکم کرده بود جرات حضور در محله فساد تهران رو پیدا نکردن وگرنه فجایع بسیاری پیش می آمد و روس ها در این موارد مشهور هستن . با اینکه پلیس نظامی متفقین ( M. P ) میلیتاری پلیس , در محله شهرنو و خیابان‌های اطراف محله جمشید مستقر بود با اینهمه تعدادی از سربازان آمریکایی و انگلیسی به دست مردم اون محل که رابطه جنسی مردان اجنبی با زنان مثلن مسلمون رو نمی‌تونستن شاهد باشن و گناه میدونستن , در همین محل به قتل رسیدن . به همین خاطر سربازان متفقین تعدادی از خانه ‌های شهرنو که این سربازان در اونها به قتل رسیده بودن رو با تانک خراب کردن و سه نفر از صاحبان اون خانه ها و سردسته‌ های شهرنو رو در‌‌ همان محل اعدام کردند .
حادثه شوم دیگه ای که در همین زمان اتفاق افتاد و برگ سیاهی در تاریخ کشورهای به اصطلاح آزادیخواه حک کرده , به نوعی نسل کشی پناهندگان جنگی توسط متفقین بوده . در زمان جنگ جهانی دوم عده زیادی از زنان آواره و بی سر پرست لهستانی به ایران آورده شدن تا از دست نازی ها در امان بمونن و اونها رو در میدان ژاله تهران درست در محلی که امروزه کارخانه برق قرار داره ساکن کردن , پس از حادثه قتل سربازان توسط ایرانی ها , این زنان توسط سربازان آمریکایی به محله شهرنو برده شدن تا مورد بهره برداری جنسی سربازان قرار بگیرن و سربازان با زنان روسپی ایرانی آمیزش نکنن و باعث تکرار حادثه قتل سربازان نشن . پس از خروج متفقین از ایران این زنان در شهرنو باقی موندن و کوچه ای در انتهای خیابان دوم شهرنو رو به اونها اختصاص دادن که تا زمان تخریب کل محل , به کوچه لهستانی ها معروف بود و این زنان در اونجا به تن فروشی میپرداختن .

شهرنو در زمان کودتای 28 مرداد 1332 هم نقش بسیار پر رنگی رو در حواث سیاسی ایران بازی کرده . شعبان جعفری با اجیر کردن و رها کردن عده ای از این زنان بصورت نیمه برهنه در جریان کودتای 28 مرداد و همراهی با کودتاچیان و شعارهای زنده باد شاه و مرگ بر توده ای و مرگ بر مصدق از جنوب شهر به خانه مصدق در انتهای خیابان کاخ و سپس تا خیابان پاستور تظاهرات کردن و چند زن شاخص در بین این زنان , نقش پر رنگی در پیوستن سایر مردم به کودتاچیان داشتن . پس از کودتا این چند زن صاحب چند صد متر زمين در همين محله شدند كه همه این زمین ها به خانه‌ های محل كسب و كار و نجيب خانه اختصاص يافت و وسعت شهرنو بزرگتر شد. یکی از معروف ترین و خوش بخت‌ ترين این زنان روسپی ملكه اعتضادی بود . گفته شده او زنی بود بسیار زيبا و معشوقه افسران اسم و رسم دار ارتش شاهنشاهی ایران مانند سروان خسروانی كه بعدها ژنرال شد و رئيس سازمان ورزش ايران ! ملكه اعتضادی با برخی از اعضای دربار هم رابطه داشت . بعد از كودتای ۲۸ مرداد با استفاده از رابطه ‌هائی كه داشت و خدماتی كه در كودتای ۲۸ مرداد كرده بود از سهامداران بانک ايران و ژاپن شد و پيش از انقلاب از ايران گريخت و در اسرائيل مقيم شد و چند سالی نیست که از درگذشتش میگذره . او در سال‌های بعد از كودتا به يكی از نزديكان اشرف پهلوی تبديل شده و نقش مهمی در شبكه قاچاق مواد مخدر داشت و در این کار با اشرف پهلوی شريک بود .
یکی دیگه از زنان روسپی شهرنو که در کودتای 28 مرداد معروف شد , پروين غفاری یا مو طلائی شهر بود . داستان و خاطرات این زن يكی از پرخواننده‌ ترين پاورقی‌های مجلات دهه ۳۰ و ۴۰ در ايران با همين نام مو طلائی ‌شهرما بود كه حسينقلی مستعان اون رو برای تهران مصور می‌نوشت . نويسنده‌ای كه با علی دشتی و حجازی بر سر شناخت روح و روان زنان رقابت داشت و هر سه می‌خواستند بالزاک ايران بشوند . پروين غفاری بعد از كودتا مدتی هم معشوقه اردشير زاهدی وزير خارجه محمدرضا شاه فقید بود . پس از مدتی این زن تبديل به دامی‌ برای يافتن دختران زيبا برای اعضای دربار شد . پروین پيش از رسيدن به ۴۰ سالگی در چند فيلم فارسی هم بازی كرد كه نقش های دست سوم رو داشت و بيشتر بدليل زيبائی از او در چند فيلم استفاده كردند . در سینما با نام هنری پری غفاری معروف بود .
یکی دیگه از زنانی هم که در این ماجرا نقش مهمی داشت و البته برعکس دیگران سرنوشت شومی پیدا کرد ، پری بلنده بود که تصویر ایستاده ش , ایستاده بر روی رکاب اتومبیل در جریان کودتای 28 مرداد بسیار معروفه . این عکس جزو معروف ترین تصاویر کودتای 28 مرداد شد که پری بلنده در اون دیده میشه .

و در آخر ماجرای متلاشی شدن شهرنو یا کانون تجارت سکس در تهران با پایان غم انگیزی همراه شده . در دهم بهمن ماه سال 1357 خورشیدی ساعت 5 بعد از ظهر عده ای از جوانان و مردم طرفدار خمینی دور دیوارهای قلعه شهرنو جمع شدن و شروع به شعار دادن های اسلامی و انقلابی کردن . به گفته بسیاری از شاهدان این تجمع از پیش طراحی شده بود و کسانی که در اون ماجرا دست داشتن , اقدامشون مشابه با عمل لباس شخصی ها در حال حاضر بوده ! این عده سپس به سمت شهرنو حرکت کرده و دروازه ورودی شهرنو رو شکستن و به داخل شهرنو حمله کردن و با وسائل و تجهیزاتی که همراه داشتن و از قبل فراهم شده بود , شروع به آتش زدن دکان ها و خانه ها و کتک زدن زنان بی پناه روسپی کردن . در جریان این حمله و آتش سوزی ، چند زن روسپی هم زنده زنده سوزانده شدن که با مداخله عده ای از مردم محل , زنان رو رها کردن . تیم خائن آتش نشانان هم با وجود جو انقلابی ای که وجود داشت اعلام کرده بود که هر جایی از شهر رو که مردم به آتش بکشن , آتش رو خاموش نمیکنه و به همین دلیل خانه های زیادی در آتش سوخت در این واقعه . پس از رسیدن این خبر به گوش آیت الله طالقانی , دستور داد تا مردم کاری با این محل نداشته باشن و فتوایی صادر کرد مبنی بر لزوم ادامه حیات این محل برای سالم سازی جامعه !!! این فرمان به اجرا گذاشته شد و به ماموران کلانتری محله شهرنو یا منطقه 15 تهران هم دستور داده شد تا از ورود زنان تازه وارد روسپی به این مکان جلوگیری کنن . فعالیت شهرنو تا خرداد ماه 1358 بدون حادثه ای ادامه یافت و در روزهای آخر خرداد 1358 به دلیل رسیدن ماه رمضان به دستور کمیته مرکزی انقلاب اسلامی تعطیل شد و پس از پایان یافتن ماه رمضان هم اجازه بازگشایی به آنجا داده نشد و تنها بصورت مخفیانه این زنان به فعالیت میپرداختن . مسئولیت و سرپرستی شهرنو بعد از کودتای اسلامیون توسط چند زن شاخص روسپی صورت میگرفت به نامهای پری بلنده ، اشرف چهارچشم , ثریا ترکه , مهین بچه باز , سیمین BMW , پری سیاه و شهلا آبادانی که معروفترین این زنها پری بلنده بود با نام واقعی سکینه قاسمی که همگی به دستور خلخالی خونخوار بدون محاکمه و به جرم مفسد فی العرض بودن اعدام شدن ! هر چند عده کسانی که در جریان این اعدام ها کشته شدن از مرد و زن , بسیار زیاد هست اما تنها این نام ها باقی موندن و نام پری بلنده هم در سازمان عفو بین الملل بعنوان یک بیگناه ثبت شده . گفته میشه پری بلنده به دو روایت اعدام شده : در روایتی گفته میشه که در همان محله شهرنو تیرباران شد و روایت دوم که درست تر به نظر میرسه این هست که در مقابل کافه شکوفه نو پایین بیمارستان فارابی و نبش خیابان امیرآباد جنوبی , در 20 تیرماه 1358 به دار کشیده شد . پیکر بی جان پری بلنده در قطعه ۴۱، ردیف ۸۷، قبر ۳۵ بهشت زهرا به خاک سپرده شد . سنگ گور پری بلنده گویا توسط افرادی به عمد تخریب شده و اثری ازش باقی نیست جز جای خالی و خاکی در بین چند قبر تخریب شده !
سرنوشت باقی زنان تن فروش شهرنو هم چندان جالب نبود . پس از ویران کردن خانه‌های جمشيد در دو خيابان شهرنو و نجيب‌خانه ، زنانی كه در آنها زندگی می‌كردند رو ابتدا به خانه ثابت پاسال در انتهای خيابان جُردن بردن . ثابت پاسال از سرمايه داران بزرگ زمان شاه بود و باعث شده بود تجارت نوین در ایران شکل بگیره و باعث کوتاه شدن دست بازاری های شیاد و کلاش و تجار سنتی ایران که در شکل گیری انقلاب هم پا به پای روحاینت خائن مداخله میکردن داشت و بازاری ها که نونشون در زمان شاه آجر شده بود تشنه به خونش بودن . خانه ثابت پاسال قصری بود با ديوارهای سنگی نرسيده به خيابان فرشته ، در كوچه‌ ۱۴ در انتهای خيابان جُردن . این خانه در دوران انقلاب مصادره شد و سپس زنان روسپی رو به این خانه منتقل کردن و در اين خانه بر سر اين زنان آب تربت (!) ريختند و توبه نامه گرفتن و چادر مشکی سرشون كردند و حجت‌الاسلامی كم سن و سال بنام هادی غفاری که عضو شورای مرکزی مجمع نیروهای خط امام و رییس موسسهٔ الهادی بود و بعدها امام جمعه مسجد الهادی و نماینده سه دوره مجلس هم شد ( این شخص پلید قاتل زنده یاد امیر عباس هویدا هم بوده که با شلیک دو گلوله به گلوی هویدا باعث زجرکش شدن و مرگش شد ) سرپرستی ارشاد مذهبی ‌اونها رو برعهده گرفت و طبق گفته شهود چند نفر از پاسداران و این شخص با بسیاری از این زنان رابطه جنسی هم برقرار کردن پنهانی . این شخص در جریان انتخابات 1388 به مخالفین خامنه ای پیوست و از موسوی و کروبی حمایت نمود هر چند کسی ارزشی براش قائل نشد و طرد شد ! این زنان پس از مدتی بطور مستقل به کار تن فروشی مشغول شدن و بعضی از اونها خانه هایی رو ایجاد کردن و به گردآوری زنان و دختران و ادامه همون سبک شهرنو پرداختن و بعدها بعضی از این زنان دوباره دستگیر و اعدام شدن و عده بسیار کمی برای همیشه این کار رو کنار گذاشتن و عده ای هم به تنهایی این راه رو ادامه دادن .. تعداد کمی از این زنان که پا به کهن سالی گذاشتن امروزه در خانه های سالمندان بخصوص در کهریزک نگهداری میشن و همچنان زنده هستن ! در پایان نه فساد قطع شد و ریشه کن و نه با خاک یکسان شدن شهرنو مدینه فاضله ای ایجاد شد و تهران بهشت شد ! .. شهرنو خشت و گلی بود که ویران شد و از صدقه سرش فساد و فحشائی بود که سرایت کرد و همه جائی شد ...

خيابان جمشيد و شهرنو به دستور آيت الله خلخالی ، جنایت کار روانی حکومت اسلامی ويران شد تا فساد و فحشاء در ايران ريشه كن بشه ! بعد از گذشت 32 سال نه تنها فساد در ایران ریشه کن نشد , بلکه به قدری گسترده و همه گیر شد که امروزه جایی از شهر نیست که قدم بزنین و گردش کنین و مظاهری از فساد علنی رو نبینین ! فسادی که زمانی در پشت دیوارهای محصور قلعه شهرنو جا خوش کرده بود امروزه مثل میکروب طاعون در تمام شهر گسترش پیدا کرده و در بیشتر خانه ها و خانواده ها و زندگی ها رسوخ کرده و مردم رو گرفتار .. به دستور خلخالی پاسداران انقلاب اسلامی با چند بولدوزر به محله جمشید یورش برده و تمام محل رو با خاک یکسان کردن . سپس بعدها در این محل پارکی به نام پارک رازی ساخته شد و امروزه پارک و فرهنگسرای رازی درست در محدوده شهرنو و خیابان جمشید ساخته شده و خیابان جمشید بطور کامل از نقشه حذف شده و در محدوده پارک قرار گرفته . یعنی از خیابان گمرک و قزوین به سمت جنوب تا خیابان سیروس یا مولوی .. تمامی اهل محل و بیشتر ساکنان تهران این محل رو بیاد میارن و ازش همچنان با عنوان سانسور شده محله ای بدنام (!) یاد میکنن ...


پیدا کردن یکی از بدنام ترین محله های قدیمی تهران برای من خیلی دشوار بود ! اولین سختی کار این بود که از چه کسی آدرس و محلش رو بپرسم ؟ کسانی هم که اینجا و اونجا ازشون میپرسیدم , اطلاع دقیقی بهم نمیدادن و یا بیاد نداشتن یا دوست نداشتن اطلاعاتی در این زمینه بدن ! به هر حال با کلی جستجو تونستم محلش رو که پارک رازی بود پیدا کنم و از روی گوگل مپ و نقشه ای قدیمی از شهر تهران تونستم محدوده دقیقش رو در بیارم و رفتم سراغش .. خودم به شخصه خیلی دلم میخواست بدونم شهرنو چطور جایی بوده . کاوه گلستان در سال 1356 عکس هایی از این مکان شوم گرفته بود اما چند و چون و روش اداره این محل در پرده ای از ابهام بود . حدود یک هفته روزی 8 ساعت جستجو کردم تا تونستم کل اطلاعات موجود رو به دست بیارم و گردآوری کنم و این مجموعه رو به نوشتار در بیارم . برای عکاسی , طبق معمول یک روز تعطیل رو انتخاب کردم تا مزاحمتی برام ایجاد نشه . از سمت جنوب خیابان امیرآباد جنوبی که به سمت شمال میرین , وقتی به میدان قزوین میرسین , به سمت چپ میپیچین و بعد از عبور از سه کوچه , به پارک رازی یا همون قلعه شهرنو وارد میشین . پارک به شکل تقریبن مدرنی ساخته شده با تقلید از پارک ساعی و پارک شفق و پارک شاهنشاهی در تهران . فضاهایی برای آمفی تئاتر درست کردن و استخر بزرگی برای قایقرانی .. محل هایی برای ورزش کردن و گشت و گزار . اما .. نکته عجیبی که در همون لحظه ورود به پارک جلب توجه میکنه سنگینی محیط و یک سردی و حس بدی هست که به شما دست میده ! همیشه قدم زدن در پارک ها برای آدم نشاط ایجاد میکنه . ولی این پارک به شکل عجیبی , سرد و بی روح هست ! انگار که روح زندگی و شور درش نیست ! شوم بودن این محل , جنایت ها و فلاکت هایی که در این محل اتفاق افتادن , کالبدهای ذهنی سرگردانی که در این محل حضور دارن و مکانی که شارژ شعوری منفی رو به خود گرفته و خیلی چیزهای دیگه .. شاید علت این سنگینی و بی روحی محیط باشه ! محدوده پارک بسیار بزرگه .. طوریکه آدم تعجب میکنه چطور در این محدوده بسیار بزرگ فساد و جرم جریان داشت . اینجا منو یاد محله سوهو در لندن می اندازه .. از ابتدای پارک که به انتهاش نگاه میکنی مو به تنت سیخ میشه که چه تعداد زن در این محل مشغول به کار بودن ؟ بیست دقیقه طول میکشه از ابتدای پارک تا آخرش رو پای پیاده برین . در کنار پارک خیابان استخر قرار گرفته و سرتاسر پر از مغازه ست .. مغازه هایی که همگی یادگار ارباب جمشید هستن و نیت خیرخواهانه ش .. این قسمت دست نخورده و مثل قبل باقی مونده .. هنوز هم یادم میاد که از مدرسه که اومدم خونه خیلی ها در مورد خراب کردن محله جمشید حرف میزدن و من سر در نمیاوردم چی میگن ! به هر حال چیزی باقی نمونده از اون زمان که بشه به تصویر کشید . فقط مکانی هست با بار شعوری منفی و سنگین و خاطراتی گنگ از اون دوران . خود این محل هنوز که هنوزه محل جرم و جنایت های زیادی هست و خوشنام نیست . گمرک و میدان قزوین و سیروس و ... وای به زمانی که همچنان باقی بود ! پلیس سال هاست هر از گاهی هجوم میاره برای پاکسازی این محلات از شر خلافکاران , مدتی همه چیز آرومه و بعد دوباره اوضاع بر میگرده به شکل قبل انگار که این مکان خلافکارها رو جذب میکنه مثل آهن ربا .. موقع برگشتن برام عجیب بود که چرا حس خوبی ندارم و دلتنگم و بغضی ته گلوم نشسته .. پارکی به این شومی هرگز در زندگیم ندیده بودم !